$
بحثمان را از ابتدای متن کفایه آغاز میکنیم و در ابتدا مروری خواهیم داشت بر معنای لغوی اجتهاد و مجتهد و تعریف اصطلاحی آن.
* متن کفایه:
الخاتمة الاجتهاد و التقلید
أما الخاتمة فهی فیما یتعلق بالاجتهاد و التقلید
تبیین فرمایش صاحب کفایه:
اما خاتمه، به بحث اجتهاد و تقلید تعلق میگیرد.
* متن کفایه:
(القول فی الاجتهاد)
فصل
الاجتهاد لغة تحمل المشقة و اصطلاحا کما عن الحاجبی و العلامة، استفراغ الوسع فی تحصیل الظن بالحکم الشرعی و عن غیرهما، ملکة یقتدر بها علی استنباط الحکم الشرعی الفرعی من الأصل فعلا أو قوة قریبة.
تبیین فرمایش صاحب کفایه:
اجتهاد، در لغت عبارت است از تحمل مشقت و رنج و در اصطلاح اصول چنانکه از حاجبی و علامه حلی نقل شده است، عبارت است از به کار گرفتن وسع در تحصیل ظن به حکم شرعی. و از غیر این دو نفر نقل شده که اجتهاد عبارت است از: ملکهای که به واسطه آن استنباط حکم شرعی فرعی از اصل مقدور میشود، به طوری که بتواند فرع را از اصل بالفعل، یا به قوه قریب به فعل استنباط کند.
سخنی در باره این عبارات
– تعریف لغوی جهد: اگر به لغتنامههایی مثل کتاب العین، لسان العرب، التحقیق و مفردات راغب مراجعه شود، ملاحظه میکنیم که بعضیها معنای جُهد به ضم ج را با جَهد به فتح ج متفاوت میدانند. جُهد را به معنای وسع، طاقت و توان و جَهد را به معنای سختی و مشقت دانستهاند. البته بعضی نیز آن را یکی در نظر گرفتهاند.
– حال اجتهاد بر وزن افتعال است و اگر بخواهیم جُهد و جَهد را دارای معانی مختلف بدانیم، اجتهاد اگر از جُهد گرفته شده باشد، یعنی توان خودش را صرف کردن، اما اگر از جَهد گرفته شده باشد، یعنی با مشقت کاری را انجام دادن.
– حالا اگر اجتهاد مورد نظر در بحث خود را از نظر لغوی معنا کنیم، خواهیم دید که معنای اول مناسب است. یعنی مجتهد باید سعی و توان خود را به اندازهای که گفته خواهد شد، صرف کند. به معنای دیگر اصالت در این است که مجتهد وسع و توان خود را به کار ببندد و سختی و راحتی مهم نیست. بله ممکن است در خیلی مواقع مجتهد به سختی هم بیافتد، اما اصالت بر این نیست که حتما خود را به سختی بیاندازد. آری! در بسیاری موارد، بدون اینکه مجتهد خود را به سختی خاصی بیاندازد، میتواند حکم مسأله را استنباط کند و در بسیاری موارد هم کار سخت و دشوار میشود.
– البته بعضی از بزرگواران بر این عقیدهاند از آنجایی که فرد باید سی، چهل سال یا حتی گفتهاند هفتاد سال، آن هم شبانه روزی، عمر خود را صرف کند تا به مرحله اجتهاد برسد، پس اجتهاد به معنی به سختی و مشقت انداختن است که با ملاحظه زندگی بسیاری از بزرگان که کمتر از سی سالگی و بلکه بعضا کمتر از بیست سالگی به درجه اجتهاد رسیدهاند، معلوم میشود که این حرف عمومیت ندارد. بله ممکن است لازم باشد عدهای مدت زیادی از عمر خود را صرف تحصیل این امور کنند تا مجتهد شوند، اما کم نیستند افرادی که در کمتر از اینها به درجه اجتهاد میرسند و این مدت بسته به توان ذهنی و پشتکار و بسیاری عوامل دیگر متفاوت است.
– حال مروری داشته باشم بر دو تعریف اصطلاحی مرحوم آخوند و بعضی تعاریف دیگر.
– در تعریف اول فرموده بودند: «استفراغ الوسع فی تحصیل الظن بالحکم الشرعی».
– در این تعریف نکته مثبتی وجود دارد و آن استفراغ الوسع است، یعنی میتوان آن را به تلاش لازم معنی کرد که دیگر نیازی به تلاش بیشتر از آن نیست.
– اما، این تعریف برای ما قابل قبول نیست، چرا که برای ما و عموم پیروان مکتب اهل بیتb، ظن معتبر نیست، مگر مواردی که به دلیل خاص استثنا میشود و در نتیجه به عنوان یک مجتهد نباید به دنبال ظن باشیم، بلکه باید به دنبال حجت باشیم. یعنی چیزی که حداقل برائت از ذمه ایجاد میکند. خواهیم دید که خود مرحوم آخوند هم ظن را با حجت عوض کردهاند.
– تعریف دیگر، تعریف محمد الغزالی است. ایشان در المستصفی من العلم الأصول (ص ۲۸۱) می نویسد: «بذل المجتهد وسعه فی طلب العلم بأحکام الشریعة» که بر مبنای فقهای مکتب اهل بیتb، چند اشکال بر این تعریف هست:
– تعریف دیگر، تعریف علی بن محمد الآمدی است که او نیز از اصولیون مکتب خلفا است. ایشان در کتاب الإحکام فی أصول الأحکام (ج ۴، ص ۱۶۲) مینویسد: «استفراغ الوسع فی طلب الظن بشیء من الاحکام الشرعیه علی وجه یُحِس من النفس العجز عن المزید فیه» که بر این تعریف نیز با توجه به مبنای ما اشکالاتی وارد است.
– مرحوم شیخ بهایی در کتاب زبدة الأصول (ص ۱۶۰) به نقل از ابن حاجب در تعریف اجتهاد مینویسد: «استفراغ الفقیه الوسع بتحصیل ظن بحکم شرعیة» که با کلمه فقیه دوری را که با وجود کلمه مجتهد بود، از بین برده، اما مسأله ظن همچنان مطرح است. در ضمن با توجه به اینکه حکم شرعی شامل برائت از ذمه هم میشود، اشکال مربوطه نیز رفع شده است.
– اما در تعریف دوم مرحوم آخوند که ظاهرا شیخ بهایی در کتاب الزبده نقل میکند، این نکات میتواند قابل ملاحظه باشد:
۱- در این تعریف لفظ ملکه آمده است. ملکه در مقابل حال قرار دارد. حال چیزی است که معمولا گذرا است در حالی که ملکه نشان از نهادینه شدن دارد. این مثالها میتواند برای فهم این مطلب مناسب باشد.
نکته آخر اینکه ملکه شدن یک چیز در ذهن معمولا نیاز به تمرین و ممارست دارد، خصوصا اگر از پپیچیدگی برخوردار باشد و هر چه این پیچیدگی بیشتر باشد، به تمرین و ممارست و دقت بیشتری نیاز دارد تا برای او حالت ملکه ایجاد شود.
إن شاء الله جلسه آینده مطالب را دربارع شؤون و مراتب ملکه عرض کرده و بعد هم بحث اصلی را ادامه میدهیم.
و صلی الله علی محمد و آل محمد.