$
یکی دو جلسه گذشته وارد بخش روایات شدیم و دو موردرا بررسی کردیم.
روایت «فللعوام أن یقلدوه» و روایت عمر بن حنظله که اولی از باب سند مشکل داشت و دومی خارج موضوع دانسته شد.
امشب سه روایت دیگر را بررسی میکنیم که هر سه آنها مربوط به ابان بن تغلب است.
اما این سه روایت؛
* روایت اول ابان بن تغلب:
۵۲/۲- الفهرست للنجاشی (ش ۷): قالَ سَلامَةُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْأرْزَنیُّ حَدَّثَنا أحْمَدُ بْنُ عَلیِّ بْنِ أبانٍ عَنْ أحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عیسَی عَنْ صالِحِ بْنِ السِّنْدیِّ عَنْ أُمَیَّةَ بْنِ عَلیٍّ عَنْ سُلَیْمِ بْنِ أبیحَیَّةَ قالَ: «کُنْتُ عِنْدَ أبیعَبْدِاللهِj. فَلَمّا أرَدْتُ أنْ أُفارِقَهُ، وَدَّعْتُهُ وَ قُلْتُ: «أُحِبُّ أنْ تُزَوِّدَنی.» فَقالَ: «ائْتِ أبانَ بْنَ تَغْلِبَ. فَإنَّهُ قَدْ سَمِعَ مِنّی حَدیثاً کَثیراً. فَما رَوَی لَکَ، فَارْوِهِ عَنّی.»»
* ترجمه: سلیم بن ابیحیه روایت کرد: «نزد ابوعبدالله (امام صادق)j بودم. پس هنگامی که خواستم از ایشان جدا شوم، ایشان را وداع کرده و عرض کردم: «دوستدارم که بر من بیافزائید.» پس فرمودند: «نزد ابان بن تغلب برو. پس همانا او از من احادیث بسیاری شنیده است. پس آنچه برای تو روایت کرد، پس آن را از من روایت کن.»»
* بررسی سند: سلامه بن محمد الارزنی، احمد بن محمد بن عیسی و صالح بن سندی از ثقات درجه یک هستند.
اما سلیم بن ابیحیه که در بعضی از نسخ مسلم بن ابیحیه نوشته شده است، مجهول است و مهمتر اینکه امیه بن علی القیسی الشامی از ضعفا است.
شبیه این حدیث را مرحوم الکشی در الرجال (ش ۶۰۴) به صورت مرسل از صالح بن سندی به باقی سند روایت کرده است.
* بررسی متن: با توجه به اینکه حدیث ضعیف است، فقط به همین مقدار بسنده میکنم که مطلب به وضوح در باب استماع حدیث است و اینکه اگر مطلبی را ثقه شنیدیم، مجاز است آن را از صاحب کلام نقل کنیم، لذا در صورت اعتبار هم تعمیم آن به باب تقلید در استنباط معلوم نیست و نمیتوان به آن استناد کرد.
* روایت دوم ابان بن تغلب:
۵۳/۳- الفهرست للنجاشی (ش ۷): … وَ قالَ لَهُ أبوجَعْفَرٍj: «اجْلِسْ فی مَسْجِدِ الْمَدینَةِ وَ أفْتِ النّاسَ. فَإنّی أُحِبُّ أنْ یُرَی فی شیعَتی مِثْلُکَ.»
* ترجمه: ابوجعفر (امام باقر)j به او فرمودند: «بنشین در مسجد مدینه و برای مردم فتوا بده. پس همانا من دوست دارم که مانند تو را در شیعیانم ببینم.»
* بررسی سند: مرحوم نجاشی این روایت را به صورت مرسل، ذیل معرفی ابان بن تغلب آوردهاند و از آنجایی که مرسلات این رجالی متبحر و دقیق هم از قاعده کلی مرسلات خارج نیست، معتبر نمیباشد. البته تا حدودی شبیه این حدیث را به صورت معتبر هم داریم که آن را هم روایت خواهم کرد و ممکن است مرحوم نجاشی هم، مطلب خود را از همان روایت گرفتهاند.
* بررسی متن: با توجه به غیر معتبر بودن این روایت، از بحث درباره متن آن خودداری کرده و با توجه به اینکه شبیه این مطلب را در روایات معتبر داریم، در آنجا صحبت خواهیم کرد. فقط به همی نکته اشاره کنم که اگر کسی این روایت را معتبر بداند، هم در باب افتا است و هم اینکه مطلب منحصر به ابان بن تغلب نیست و هر کسی که شرایط او را داشته باشد، شامل میشود. اما از آنجایی که معتبر نیست، تباید روی این عبارت به صورت مستقل حساب باز کرد.
* روایت سوم ابان بن تغلب:
۵۴/۴- الرجال للکشی (ش ۶۰۲): حَدَّثَنی حِمْدَوَیْهِ قالَ حَدَّثَنا یَعْقوبُ بْنُ یَزیدَ عَنْ ابْنِ أبیعُمَیْرٍ عَنْ عَلیَّ بْنِ إسْماعیلَ بْنِ عَمّارٍ عَنْ ابْنِ مُسْکانَ عَنْ أبانِ بْنِ تَغْلِبَ قالَ: «قُلْتُ لِأبیعَبْدِاللهِ(j): «إنّی أقْعُدُ فی الْمَسْجِدِ. فَیَجیءُ النّاسُ، فَیَسْألونّی. فَإنْ لَمْ اُجِبْهُمْ، لَمْ یَقْبَلوا مِنّی وَ أکْرَهُ أنْ اُجیبَهُمْ بِقَوْلِکُمْ وَ ما جاءَ عَنْکُمْ.» فَقالَ لیَ: «انْظُرْ ما عَلِمْتَ أنَّهُ مِنْ قَوْلِهِمْ، فَأخْبِرْهُمْ بِذَلِکَ.»
* ترجمه: ابان بن تغلب روایت کرد: «به ابوعبدالله (امام صادقj) عرض کردم: «همانا من در مسجد مینشینم. پس مردم میآیند، پس از من سؤال میکنند. پس اگر جوابشان را ندهم، از من قبول نمیکنند و کراهت دارم که آنها را به کلام شما پاسخ دهم.» پس به من فرمودند: «نگاه کن به آنچه به آنچه از کلام آنها میدانی، پس به همان خبرشان کن.»»
* بررسی سند: همه رجال سند این روایت از ثقات ما هستند و حدیث معتبر است.
تنها نکته مهم در باب سند این روایت اینکه ممکن است کسی بگوید که گرفتار دور است و مطلبی را در مورد ابان بن تغلب از خود ابان بن تغلب پذیرفتهایم.
این اشکال ابتداء درست است و در مباحث علم الحدیث گفتیم که اگر روایتی در مدح کسی بود که یکی از روات در آن ذینفع بودند، مثلا در مورد خود فرد یا پدرش یا مانند اینها بود، ابتداء گرفتار دور است، اما گاهی این دور از بین میرود. مثلا اگر فرد موجود در سند به واسطهای دیگر توثیق شده بود و میشد به نقل خبرش اعتماد کرد، این دور بر طرف میشود.
در این جا هم همین است و به دلایلی غیر این روایت میدانیم که ابان بن تغلب از اجلای ثقات است، لذا نقل مدح امامj در مورد خودش، گرفتار دور نیست.
* بررسی متن: ممکن است این روایت، همان روایتی باشد که مرحوم نجاشی به صورت مرسل و نقل به معنا در ابتدای الفهرست آورده بودند و مطلب را هم فتوا تعبیر کرده بودند، اما قطعی هم نیست، چرا مطالبی در آن حدیث هست که در این حدیث نیست.
علی ای حال چند نکته را ذیل این روایت عرض می کنم.
۱- بعضی فرمودهاند از این حدیث میتوان برداشت کرد که ابان بن تغلب، قبل ازاجازه امامj به روشی که بر ما معلوم نیست، به اجتهاد خودش، پاسخ مردم را میداده و بعد ازاین مطلب مطالبی را استخراج میکنند. اما به نظر حقیر گزینههای دیگری هم مطرح است که نمیتوان آن را نادیده گرفت. مثلا شاید به او رجوع میشده، اما او از آن سر میخورده و پاسخی نمیداده و مردم هم این عدم پاسخگویی او را به هر دلیلی بر نمیتافتند و او از این بابت در سختی بوده و به همین جهت مطلب را به امامj عرض میکند و امام هم جواز پاسخگویی را به طریقی خاص صادر میفرمایند.
با توجه به اینکه امر دوران به این دو یا حتی گزینههای دیگر دارد و ترجیح قطعی یکی بر دیگری ممکن نیست، از بررسی مطالب استخراجی ازاین دو خودداری میکنیم.
۲- هر چند در متن روایت تصریحی به موضوعات مورد سؤال ازابان بن تغلب نشده است، اما بعید نیست این سؤالات هم در باب اصول دین بوده باشد و هم فروع فقهی و غیر آن و با توجه به اطلاق روایت میتوان پذیرفت که در هر موری میتوانسته باشد.
۳- با توجه به اینکه ابان بن تغلب به شیعه بودن مشهور بوده است و از متن روایت معلوم میشد که سؤال کنندگان از او از عامه بودهاند، این سؤال مطرح میشود که چرا به او مراجعه میکردهاند و نه مفتیهای خودشان یا اینکه چرا حکوت وقت که عامل بنیامیه بوده است، مانع این کار نمیشده است و مانند این سؤالات.
چند حالت را میتوان در پاسخ به این سؤال مطرح کرد که چند نمونه آن را عرض میکنم.
۴- سؤال مهم درباره این روایت اینکه آیا مراجعه عامه به ابان بن تغلب از باب استماع حدیث بوده که نزد آنها استماع حدیث حضرت رسول اللهp و صحابه عتبر بوده یا استنباطهای او.
بعضی با تکیه بر کلمه قول، گفتهاند که منظور استماع حدیث است، اما میدانیم که قول در اینگونه موارد مناسب است که به مشتقات قائل معنا شود، یعنی به آنچه آنها قائل هستند و مبنایشان هست، خبرشان کن، لذا با توجه به پذیرفته بودن فتوا در بین عامه در آن زمان، قرار شده که ابان بن تغلب با استنباطهای خود پاسخ آنها را بدهد.
۵- امامj اجازه میفرمایند که ابان بن تغلب، پاسخ عامه را بر اساس اعتقادات و مبانی خود آنها بدهند که طبیعتا ممکن است مورد قبول اهل بیتb نباشد که در این باره ضمن روایات بعدی، مطالبی را عرض خواهم کرد.
۶- شاید مهمترین اشکالی که به استناد به این حدیث وجود دارد اینکه با توجه به ظاهر حدیث، امام اجازه فتوای ابان بنتغلب را برای عامه و آن هم در صورت ضرورت و ناچاری صادر میفرمایند و این حدیث به ظاهر ربطی به جواز تقلید شیعیان از غیر معصوم یا اجازه صدور فتوا از غیر معصوم برای شیعیان نیست که این اشکال قابل قبول است و اگر ما بودیم و این روایت، نمیشد به آن استناد کرد.
۷- اشکال دیگری که مطرح میکنند اینکه امام این اجازه را به ابان بن تغلب داده اند و چه ربطی به دیگران دارد.
پاسخهایی میتوان به این اشکال داد که با توجه به اشکال قبلی که قابل قبول بود و استناد به این حدیث را منتفی میکرد، از آن صرفهنظر میکنیم و ضمن روایات بعدی به آن خواهیم پرداخت.
و صلی الله علی محمد و آله