$
احادیثی که تا اینجا روایت کردم و بررسی نمودیم، یا اشکال سندی داشتند، یا متنشان ربطی به موضوع مورد بحث ما که جواز و لزوم تقلید عامی از غیر معصوم بود، نداشت.
حال چند روایت دیگر را بررسی کنیم و ببینیم سایر روایات در چه وضعیتی هستند.
* روایت یونس بن عبدالرحمن:
۵۵/۵- الرجال للکشی (ش ۹۱۰): حَدَّثَنی عَلیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ الْقُتَیْبیُّ قالَ حَدَّثَنی الْفَضْلُ بْنُ شاذانَ قالَ حَدَّثَنی الْمُهْتَدیُّ الْأشْعَریُّ، عَبْدُالْعَزیزِ بْنِ مُهْتَدی وَ کانَ خَیْرَ قُمیٍّ رَأیْتُهُ وُ کانَ وَکیلَ الرِّضاj وَ خاصَّتَهُ قالَ: «سَألْتُ الرِّضاj، فَقُلْتُ: «إنّی لا ألْقاکَ فی کُلِّ وَقْتٍ. فَعَمَّنْ آخُذُ مَعالِمَ دینی؟» فَقالَ: «خُذْ عَنْ یونُسَ بْنِ عَبْدِالرَّحْمَن.»»
* ترجمه: عبدالعزیز بن مهتدی که از بهترین قمیون از منظر فضل بن شاذان بوده و وکالت امام رضاj را هم داشته و از خواص ایشان بوده است، روایت کرد: «از (امام) رضاj سؤال کرده، پس عرض کردم: «همانا من شما را در هر زمانی ملاقات نمیکنم. پس از چه کسی معالم دینم را بگیرم؟» پس فرمودند: «از یونس بن عبدالرحمن بگیر.»»
* بررسی سند: همه رجال سند این روایت از ثقات هستند و اتقاقا سند هم کوتاه است و علی السند به حساب میآید.
هم ایشان در الرجال (ش ۹۳۸) شبیه این روایت را با تفاوتهایی در متن از جبرئیل بن احمد از محمد بن عیسی بن عبید از عبدالعزیز بن معتدی روایت کرده است که این مورد هم عالی السند است.
و باز هم ایشان درالرجال (ش ۹۳۵) از محمد بن مسعود العیاشی از محمد بن نصیر از محمد بن عیسی بن عبید از عبدالعزیز بن مهتدی و حسن بن علی بن یقطین روایت کرده است که امام رضاj جواز رجوه به یونس بن عبدالرحمن را درباره سؤال از معالم دین، به هر دو اینها دادهاند.
* بررسی متن: چند نکته هم درباره این حدیث عرض کنم.
۱- شاید مهمترین اشکالی که به استناد به این حدیث وارد کردهاند، این است که امامj جواز رجوع به یونس بن عبدالرحمن را از باب استماع حدیث صادر کردهاند و نه از باب استنباط فقهی و افتا.
در پاسخ باید عرض کرد که قبول داریم اصل این مطلب در باب جواز و امضای عمل به خبر واحد است که مفصلا درباره آن در بحث اصول فقه و مختصرا چندین بار در تتمه مباحث علم الحدیث، صحبت کردهایم، اما با توجه به اینکه امامj همه معالم دینی مورد نیاز افراد به یونس بن عبدالرحمن و سایر اجلای اصحاب خود بیان نکردهاند و این اصحاب هم امکان استماع همه آن را نداشتهاند، طبیعی است که پاسخ بسیاری از سؤالات در مورد معالم دین را باید بر اساس استنباط خود از عقل و نقل میدادهاند و این مورد در فروع فقهی، همان اجتهاد به معنای مورد بحث ما و به تبع آن تقلید مورد نظر ما است.
خصوصا اینکه مرحوم کشی در الرجال (ش ۱۱۲) روایتی از محمد بن قولویه از سعد بن عبدالله از محمد بن عیسی از احمد بن ولید از علی بن مسیب دارد که همین درخواست را از امام رضاj دارد و ایشان به زکریا با آدم حواله میدهند و علی بن مسیب هم میگوید: «فلما انصرفت، قدمنا علی زکریا بن آدم، فسألته عما احتجت إلیه» که معلوم میشود علی بن مسیب از هر آنچه سؤال داشته، از زکریا بن آدم سؤال می کرده و او هم جواب میداده است و نمیتوان پذیرفت که همه سؤالات علی بن مسیب در قالب روایت به زکریا بن آدم گفته شده است.
۲- اشکال دومی که مطرح کردهاند، این که امامj به یونس بن عبدالرحمن و احیانا افراد دیگری مانند زریا بن آدم که ذکرش رفت و بعضی دیگر که گفتیم و خواهیم گفت، چنین اجازهای دادهاند و دیگران را دخلی به آن نیست.
در پاسخ باید عرض کرد که اتفاقا ما و همه فقها هم با این مطلب موافقیم و هر کسی اجازه ندارد، پاسخگوی معالم دینی یا همان سؤالات شرعی مردم باشد و فقط افرادی که مشخصات خاصی دارند و از عقل و نقل معلوم میشد، چنین اجازهای دارند.
آنچه ما در اینجا به دنبال آن هستیم این که بدانیم، آیا رجوع به غیر معصومj در معالم دینی و به طور خاص در فروع فقهی، مجاز است یا خیر.
۳- نکته آخر که البته خارج از بحث فعلی ما است و هم در مباحث اصول عقائد و هم در علم تفسیر مفصل بحث کردهایم و این جا فقط اشاره میکنم اینکه آیا معالم دین، فقط فروع فقهی است؟ یا اصول عقائد را هم شامل میشود؟ تفسیر را چطور؟ و امثال این سؤالات که فعلا بماند.
* روایت معاذ بن مسلم:
۵۶/۶- الرجال للکشی (ش ۴۷۰): حَدَّثَنی حِمْدَوَیْهِ وَ إبْراهیمُ ابْنا نُصَیْرٍ قالا حَدَّثَنا یَعْقوبُ بْنُ یَزیدَ عَنْ ابْنِ أبیعُمَیْرٍ عَنْ حَسَیْنِ بْنِ مُعاذٍ عَنْ أبیهِ، مَعاذِ بْنِ مَسْلِمٍ النَّحْویِّ عَنْ أبیعَبْدِاللهِ(j) قالَ لی: «بَلَغَنی أنَّکَ تَقْعُدُ فی الْجامِعِ، فَتُفْتی النّاسَ!» قالَ: «قُلْتُ: «نَعَمْ! وَ قَدْ أرَدْتُ أنْ أسْألَکَ عَنْ ذَلِکَ قَبْلَ أنْ أخْرُجَ. إنّی أقْعُدُ فی الْمَسْجِدِ، فَیَجیءُ الرَّجُلُ یَسْألُنی عَنِ الشَّیْءِ. فَإذا عَرَفْتُهُ بِالْخِلافِ لَکُمْ، أخْبَرْتُهُ بِما یَفْعَلونَ وَ یَجیءُ الرَّجُلُ أعْرِفُهُ بِحُبِّکُمْ أوْ مَوَدَّتِکُمْ، فَاُخْبِرُهُ بِما جاءَ عَنْکُمْ وَ یَجیءُ الرَّجُلُ لا أعْرِفُهُ وَ لا أدْری مَنْ هُوَ، فَأقولُ جاءَ عَنْ فُلانٍ کَذا وَ جاءَ عَنْ فُلانٍ کَذا، فَاُدْخِلُ قَوْلَکُمْ فیما بَیْنَ ذَلِکَ.»» قالَ: «فَقالَ لی: «اصْنَعْ کَذا، فَإنّی کَذا أصْنَعُ.»»
* ترجمه: معاذ بن مسلم النحوی از ابوعبدالله (امام صادق)j روایت کرد که به من فرمودند: «به من رسیده است که تو در مسجد مینشینی، پس مردم را فتوا میدهی.» (راوی) گفت: «عرض کردم: «آری! و قصد داشتم قبل از آنکه خارج شوم شما را از آن سؤال کنم. همانا من در مسجد مینشینم، پس فردی میآید که از من درباره چیزی سؤال میکند. پس اگر بشناسم او را به مخالفت با شما، خبر میدهم او را به آنچه انجام میدهند و میآید فردی که میشناسم او را به محبت شما یا مودت شما، پس خبر میکنم او را به آنچه از شما آمده است و فردی میآید که او را نمیشناسم و نمیدانم که او کیست، پس میگویم که از فلانی چنین آمده است و از فلانی چنان. پس اخل میکنم سخن شما را در آنچه بین آن است.»» (راوی) گفت: «پس به من فرمودند: «چنین کن، چرا که همانا من هم چنین میکنم.»»
* بررسی سند: رجال سند این روایت همه از اجلای شیعه هستند، مگر حسین بن معاذ که در کتب رجالی مهمل است، اما به واسطه ابن ابیعمیر، توثیق میشود. در نتیجه سند این حدیث بر مبنای حقیر معتبر است.
البته مرحوم شیخالطائفه، شبیه این حدیث را با تفاوتی در متن در التهذیب (ج ۶، ح ۵۳۹) به طریق خود از محمد بن علی بن محبوب از عباس بن معروف از عبدالله بن مغیره از معاذ بن مسلم روایت کرده است که هم طریق شیخ به محمد بن علی و هم رجال مذکور در سند از ثقات هستند.
* بررسی متن: در رابطه با حدیث، چند نته را باید عرض کنم.
۱- در بعضی از نسخ رجال کشی، به جای «اخبرته بما یفعلون»، عبارت «اخبرته بما یقولون» آمده است که تفاوت در مفهوم حدیث ایجاد نمیکند.
۲- با توجه به عبارت امامj که فرمودند «فتفتی الناس»، دیگر اشکالات قبلی مطرح نیست و معلوم میشود که بحث افتا بوده و صرف نقل روایت.
۳- اینجا معلوم میشود که معاذ بن مسلم هم بدون اجازه رسمی از امامj و صرف اجتهاد خود، بر مسند فتوا نشسته و حتی به روش خاصی پاسخ میداده که نه تنها مورد تأیید امامj قرار گرفته، که به تصریح خود ایشان، امامj هم همینکار را میکردند و ما هم اگر در معرض آن قرار گرفتیم، لازم است همین کار را انجام دهیم و کاسه داغتر از آش نشویم. شنیدهام علت اینکه مرحوم کلینی را ثقةالاسلام نامیدهاند، همین بوده که هر کس به او رجوع میکرده، از هر فرقه و نحلهای بوده، به همین قاعده عمل میکرده و به جهت همین وثاقتی که نزد فرقین داشته، به ثقةالاسلام مشهور شده است، اما خواطم نیست از کجا شنیدهام یا خواندام و معتبر هست یا خیر.
۴- با توجه به متن روایت معلوم میشود که اصل رجوع عامه از پیروان مکتب اهل بیتb به مجتهد و مفتی نیز مورد امضای امامj قرار گرفته است و رجوع به غیر معصوم، البته با شرایطی که عقل و نقل مشخص میکند و بعضی را پیش از این گفتیم و بررسی کردیم و تعدادی را هم بعدا بررسی خواهیم کرد، بلا اشکال است.
۵- تنها ایرادی که به استناد به این حدیث وارد میکنند، همان است که درباره روایات یونس بن عبدالرحمن که امامj فقط به این افراد اجازه دادهاند و پاسخ هم همان است که آنجا عرض کردیم.
و صلی الله علی محمد و آله