$
جلسه گذشته روایتی خواندیم که میگفت دجال از یهودیه اصفهان است که دیدیم معتبر نیست و طبیعتاً اصفهانیها از عدم اعتبار آن خوشحال شدند. امروز حدیثی روایت میکنم که اگر معتبر باشد، باعث خوشنودی اصفهانیها است. البته خوشنودی کسی در اینجا مهم نیست و مهم این است که ببینیم که بر اساس مبانی علم الحدیث معتبر هست یا خیر، حالا میخواهد کسی خوشحال شود یا ناراحت.
اما روایت این جلسه؛
* ترجمه روایت:
روایت شده است که امیرالمؤمنین سلاماللهعلیه در خطبهای از امام مهدی عجلاللهتعالیفرجهالشریف و یاران ایشان صحبت کردند و در آن از تعداد ایشان و این که از کدام شهر و دیار هستند، سخن گفتند و در این میان فرمودند که «چهار نفر از یاران حضرت مهدی عجلاللهتعالیفرجهالشریف، به نامهای موسی، علی، عبدالله و غلفان از اصفهان میباشند.»
* منابع:
این روایت برای اولین بار در کتاب «التشریف بالمنن فی التعریف بالفتن» معروف به «الملاحم و الفتن»، (ح ۴۱۷، ص ۲۸۸) که به عالم بزرگوار، سید بن طاووس که از محدثین قرن هفتم منسوب میباشد ذکر شده است و دیگران با ذکر منبع یا بدون آن، آن را روایت کردهاند. پس منبع اصیل این حدیث کتابی منسوب به سید بن طاووس است.
اینجا لازم است عرض کنم، علاوه بر این که این حدیث در کتاب بحار الأنوار نمیباشد، خود این کتاب نیز از مصادر بحار نیست و این به دو علت ممکن است رخ داده باشد:
۱- ممکن است علیرغم تلاشهای علامه مجلسی و مجموعههای تحت اشراف ایشان و سفرهای بسیار که با بلاد مختلف جهت جمعآوری کتب حدیثی داشتهاند، به دست ایشان نرسیده است.
۲- انتساب این کتاب به مرحوم سید بن طاووس چنان مخدوش بوده که علامه به آن اعتماد نداشته و درنتیجه جزء مصادر بحارالأنوار قرار نداده است.
با توجه به شهرت کمنظیر مرحوم سید بن طاووس و کتابهای ایشان و رواج آنها بین علمای بعد از ایشان، هر چند احتمال اول منتفی نیست، اما واقعاً بعید به نظر میرسد، در حالی که احتمال دوم، با توجه به شرایط قرائن و اشکالاتی که به انتساب این کتاب به سید بن طاووس هست، بسیار محتملتر است.
* بررسی سندی:
با توجه به آنچه عرض شد، اگر انتساب کتاب المحن و الفتن به سید بن طاووس اثبات نشود، شرط دوم از شروط سندی اعتبار حدیث محقق نشده و در همین مرحله حدیث غیر معتبر میشود.
حال اگر فرض کنیم که انتساب کتاب به سید بن طاووس محرز شود، معلوم میشود که ایشان این حدیث را از حسن بن علی المالکی از ابوالنضر از ابن حمید الرافعی از محمد بن هیثم البصری از سلیمان بن عثمان النخعی از سعید بن طارق از سلمه بن انس از اصبغ بن نباته روایت کرده است.
همه رجال موجود در این روایت بجز نفر آخر، یعنی اصبغ بن نباته که از خواص اصحاب امیر مومنان سلاماللهعلیه است، مجهول هستند.
ناگفته نماند که ابوالنضری در روایات ما وجود دارد که همان محمد بن مسعود العیاشی، صاحب تفسیر العیاشی است. آری! او هر چند از ضعفا هم نقل حدیث میکرده است و این مطلب را نباید در روایات او نادیده گرفت، اما خودش از ثقات و اجلا و از بزرگان محدثین و مفسرین شیعه است، اما به طور یقین ابوالنصر موجود در راویات مورد نظر ما، ایشان نیست، چرا که ایشان از محدثین قرن سوم و از مشایخ شیخ ثقةالاسلام الکلینی است، در حالی که ابوالنضر موجود در سند روایت بالا، حد اقل در قرن ششم بوده است.
با این حساب سند این روایت به دو جهت اشکال اشکال دارد.
۱- انتساب کتاب به سید بن طاووس معتبر نیست.
۲- مجهولین متعددی که در سند روایت وجود دارند.
* توضیحات:
بسیار خوب است اگر اصحاب ایشان از اهالی اصفهان هم باشند و ما هم بخیل نیستیم و از خداوند متعال میخواهیم که نه چهار نفر بلکه چند هزار نفر از اصحاب ایشان را از اهالی اصفهان و سایر بلاد ایران و غیر ایران قرار دهد، اما به هر حال سند این روایت چنان مخدوش است که نمیتوان از نظر علمی پذیرفت این کلام از جانب امیر مومنان سلاماللهعلیه صادر شده است و احتمال آن که این روایت ساختگی بوده و به امام سلاماللهعلیه نسبت داده شده باشد، بسیار زیاد است.
و صلی الله علی محمد و آل محمد