$
امروز روایت یا بهتر است بگویم گزارش جالبی داریم که نکات خاصی در آن است و لازم است که هم الآن دقت خوبی داشته باشید و هم بعداً مطالب را مرور و تجزیه و تحلیل کنید.
اما روایت؛
* ترجمه روایت:
آوردهاند که از نشانههای ظهور، خروج سید یمانی از دیلم و طالقان است. از اخبار اینگونه مستفید است که این سید به خود دعوت نمیکند (برای خود ادعایی ندارد)، اما روشش، روشش پادشاهان است. در این زمان در ایران پادشاهی نیست، بلکه جمهوری است یا هرج و مرج یا ملوک الطوایفی.
* منابع:
این مطالب را جناب ناظم الاسلام کرمانی در کتاب معجم الملاحم و الفتن (ص ۲۲۶) آورده است.
* بررسی سندی:
میرزا محمد خان ناظم الاسلام کرمانی، متولد ۱۲۴۱ و متوفای ۱۲۹۸ خروشیدی است، یعنی حدود ۱۰۰ سال پیش فوت شده است. ایشان بیشتر به روزنامهنگاری مشهور بوده، اما مدتی هم بر مسند قضاوت بوده و قاضی تجدید نظر کرمان بود و آثار متعددی هم دارد. شهرت عمده ایشان به جهت فعالیتهای مشروطهخواهی و نوشتن کتاب «بیداری ایرانیان» است. ایشان خود را شاگرد شیخ احمد روحی، میرزا احمد مشرف کرمانی و شیخ هادی نجمآبادی میداند. نفر اول داماد میرزا یحیی نوری، یا همان صبح ازل است که بابیهای سنتی به حساب میآمدند. هم شیخ احمد روحی و هم میرزا احمد مشرف کرمانی از مبلیغ ازلیه و مخالفان سرسخت میرزا حسینعلی نوری معروف به بهاء بودند. ازلیها، پیرو میرزا یحیی، وصی علی محمد باب بودند که گرایش سنتی بابیه به حساب میآمدند و بهاییها، پیرو میرزا حسینعلی، برادر او، سرسلسه گرایش بهایی بودند که ماجراهایشان مفصل است.
این دو استاد جناب ناظم الاسلام، سرانجام وحشتناکی داشتند. زمانی که ناصرالدین شاه ترور شد و حکومت ترور او را کار بابیها معرفی کرد، حکومت عثمانی، عدهای از سرشناسان ایرانی بابی را که در آنجا زندانی کرده بود، تحویل محمدعلی میرزا که در آن زمان ولیعهد مظفرالدین شاه بود، داد. او هم در تبریز دستور داد سر آنها ببرند و پوست سر را جدا کرده، پر از کاه کرد و به تهران فرستاد.
شیخ هادی نجمآبادی هم از آن شخصیتهای جالب توجه در تاریخ مشروطه است. ایشان در اواخر عهد ناصری، رسماً مجتهد تهران بود و پیش از آغاز رسمی مشروطهگری در عهد مظفرالدین شاه، جزو پیشگامان این نهضت به حساب میآید. مجتهدی بسیار روشنفکر و طرفدار مظاهر مدرنیته بود. نوشتهاند به شدت اخبار جهان را رصد میکرد و با سید جمال الدین هم رابط قوی داشت. ایشان شاید به جهت روحیه ضد استبدادی و نیز گرایش به مظاهر تمدن وارداتی غربی، از جمله مدارس نوین و مشروطه و مانند اینها، مراوده زیادی با سرشناسان بابی که جزو مخالفان ناصرالدین شاه و حکومت استبدادی قاجار و نیز طرفداران و عاملان مدرنیته غربی بودند، داشت و تمام قد از آنها دفاع میکرد، تا جایی که بعدها به تمایلات بابیگری متهم شد. ایشان کتابی دارد به نام «تحریر العقلا» که بنده ندیدهام، اما جالب آنکه بعضی با استناد به این کتاب، او را بابی و بعضی ضد بابی میدانند. بعضی هم میگویند که او بابی بود، اما گرایش ازلی داشت و مطالبی که نوشته در رد بهاییها است.
حقیر نظر خاصی درباره ایشان ندارم و اگر کسی علاقهمند است باید تاریخ عصر ناصری، تاریخ بابیت و دوره مشروطه را دقیق بررسی کند.
جناب ناظم السلام افراد دیگری را هم جزو اساتید خود نام میبرد که یا رسما بابی هستند، یا حداقل گرایشهای شدید بابی دارند.
اینها را عرض کردم تا فضای کلی حاکم بر وضعیت جناب ناظم الاسلام مشخص شود تا در بخش بررسی متن به مطالبی اشاره کنم.
* توضیحات:
حال برگردیم سراغ مطلب خودمان. این مطلبی را که درباره طالقان و دیلم و سید یمانی گزارش کردم، مطلب جناب ناظم الاسلام از چیزهایی است که او ادعا کرده، روایت هست، اما حقیر نشانی از آنها در کتابهای متعارف مکتب اهل بیت علیهمالسلام و حتی مکتب خلفا ندیدم.
نکتهای که به نظر لازم است درباره متن عرض کنم، این که بعید نیست بخشی از مطالب ایشان درباره ظهور، خلط مواردی مانند یمانی و سید حسنی یا مسائلی که درباره طالقان و دیلم است باشد که البته همه اینها هم معتبر نیست. بعید نیست بخشی هم بر گرفته از کتابها و عقائد بابی باشد. مثلا در مقالهای خواندم که در کتاب «هشت بهشت» که نوشته دو نفر از اساتید بابی و البته ضد بهایی جناب ناظم الاسلام است، یعنی شیخ احمد روحی و میرزا آقاخان کرمانی است، آمده است که علیمحمد باب، وعده داده است که ۶۵ سال بعد از ظهور او، اتفاقاتی خواهد افتاد و در کار پیروانش فرجی حاصل میشود و از فشارها و دستگیری و اعدامها و اذیت و آزارها نجات پیدا خواهند کرد. این ۶۵ سال تقریباً مصادف با نهضت مشروطه ایران است که بعد از آن، سختگیریها و برخوردهای شدید و غلیظ، هم روی بابیان سنتی یعنی ازلیها و هم بهاییها، با سرعت قابل ملاحظهای کمرنگ شد و آزادی عمل زیادی پیدا کردند، تا زمان انقلاب خودمان. یا در این کتاب حکومت قاجار را رجعت حکومت بنیامیه میداند که مانند آنها هزار ماه حکومت میکنند و بعد منقرض میشوند. بابیها این انقراض را با روی کار آمدن رضاشاه پهلوی تطبیق میدهند. حالا جالب است که یکی از اقدامات این رضاخان، قبل از به سلطنت رسیدنش ، تلاش برای برقراری جمهوری در ایران بود که به نتیجه نرسید. زمزمه تمایل به جمهوریت، بعد پیروزی مشروطه در بین محافل بابی مطرح بود و هر چه به اواخر دهه ۱۲۹۰ نزدیکتر میشد، جدیتر هم میشد، تا اینکه در سالهای ۱۳۰۱ و ۱۳۰۲ تب آن بالا گرفت و قرار بود در اوایل سال ۱۳۰۳، به تصویب مجلس برسد و رضاخان به عنوان اولین رییسجمهور ایران انتخاب شود که با مخالت مرحوم مدرس و عدهای دیگر از مجلسیان، منتفی شد و کمتر از دو سال بعد از، رضاخان رسما تاجگذاری کرد و سلسله قاجار را منحل و آغاز سلسله پهلوی را اعلام کرد.
حالا این جمهوریت را در کنار هرج و مرج حاکم بر ایران در زمان مشروطهخواهی تا عصر رضاخان قرار بدهید و نیمنگاهی هم به تلاشهای استقلالطلبانه آن عصر از نهضت جنگل تا نهضتهای خوزستان و غیر آن داشته باشید که به نوعی ملوک الطوایفی است و این اعتقادات بابی که عرض کردم را هم مد نظر داشته باشید و با گزارش جناب ناظم الاسلام مقایسه کنید، شاید به نتیجهای رسیدید.
از اینها که بگذریم چند نکته دیگر هم عرض کنم و بحثمان تمام.
۱- آنچه مسلم است آن که جناب ناظم الاسلام، در علم الحدیث، نه تنها هیچ تخصصی نداشته است بلکه حتی از آشنایی اولیه نیز بیبهره بوده است که کسی بخواهد روی برداشت و جمعبندی ایشان حساب علمی باز کند، مگر بابیها که شاید آنها چنین حقی داشته باشند، اما حداقل ما چنین حقی نداریم.
۲- همانطور که عرض کردم، این روایاتی که او مطلب خود را از آنها برداشت میکند، ظاهرا خلطی از روایات معتبر و غیر معتبر مکتب اهل بیت علیهمالسلام و اعتقادات بابی است.
۳- جهت اطلاع عرض کنم که لفظ «جمهوریا» که در متن ایشان آمده است از ابداعات یکی دو قرن اخیر است و هر چند شبیه آن در یونان و روم باستان سابقهای داشته، اما این عبارت و مشابه آن و حتی معنا و مفهوم آن، در هیچ روایتی از فریقین وجود ندارد.
حالا آنچه باعث تعجب است اینکه گاهی اوقات منبریهای خودمان این گزارشهای غریب را میخوانند و میخواهند تا با جمهوری اسلامی تطبیق دهند و مطالب مفصلی هم در شرح و بسط آن میفرمایند. جمهوری اسلامی اگر حق است، برای تثبیت خودش نیازی به اباطیل ندارد، کما اینکه شبیه این را بارها درباره اسلام و مکتب اهل بیت علیهمالسلام هم عرض کردهام که اگر اینها حق است که هست، برای اثبات و تثبیت نیازی به موارد باطل یا غیر معتبر ندارد. حق را باید با حق ثابت کرد و تثبیت نمود.
و صلی الله علی محمد و آل محمد