$
* دسته دوم: روایاتی که به طور کلی سخن گفتن به غیر علم را منع میکنند.
۸/۱- الکافی (ح ۱۸۳۵): عَلی بْنُ إبْراهیمَ عَنْ أبیهِ عَنِ النَّوْفَلی عَنِ السَّکونی عَنْ أبیعَبْدِاللهِj قالَ: «قالَ رَسولُ اللهِp: «یُعَذِّبُ اللهُ اللِّسانَ بِعَذابٍ لا یُعَذِّبُ بِهِ شَیئاً مِنَ الْجَوارِحِ. فَیَقولُ: «أی رَبِّ ًعَذَّبْتَنی بِعَذابٍ لَمْ تُعَذِّبْ بِهِ شَیئاً؟» فَیُقالُ لَهُ: «خَرَجَتْ مِنْکَ کَلِمَةٌ، فَبَلَغَتْ مَشارِقَ الْأرْضِ وَ مَغارِبَها. فَسُفِکَ بِها الدَّمُ الْحَرامُ وَ انْتُهِبَ بِها الْمالُ الْحَرامُ وَ انْتُهِکَ بِها الْفَرْجُ الْحَرامُ. وَ عِزَّتی وَ جَلالی! لَأُعَذِّبَنَّکَ بِعَذابٍ لا أُعَذِّبُ بِهِ شَیئاً مِنْ جَوارِحِکَ.»»»
* ترجمه: ابوعبدالله (امام صادق)j روایت کردند: «(حضرت) رسول اللهp فرمودند: «عذاب میکند الله زبان را به عذابی که عذاب نکرده است به آن چیزی جوارح را. پس (زبان) میگوید: «پروردگارا! چرا عذب کردی مرا به عذابی که عذاب نکردی به آن چیزی را؟» پس گفته شود به او: «خارج شد از تو کلمهای، پس رسید به مشرقهای زمین و مغربهای آن. پی ریخت به وسطه آن خون حرام و چپاول شد با آن مال حرام و هتک شد به آن ناموس حرام. قسم به عزت و جلالم! عذاب کنم تو را به عذابی که عذاب نکردهام به آن چیزی از جوارح تو را.»»»
* بررسی سند: این حدیث را مرحوم ثقةالاسلام الکلینی از علی بن ابراهیم القمی از پدرش از حسین بن یزید النوفلی از اسماعیل بن مسلم السکونی روایت کرده است که همه از ثقات درجه یک هستند.
* بررسی متن: حرام در اینجا و بسیاری متون دیگر به معنای آن چیزی است که برایش حریمی وجود دارد و رفتن سراغ آن ممنوع است. وقتی در مسائل شرعی هم میگوییم فلان چیز حرام است، یعنی حریمی دارد و نباید به آن نزدیک شد و به همین جهت آن را به ممنوع معنا میکنیم. وقتی میگویم زنا حرام است، یعنی ممنوع است، ربا حرام است، یعنی ممنوع است و قس علی هذا.
میبینیم که الله تعالی حساسیت روی زبان را به جهت نفوذ و قدرت آن بیان فرموده است، حالا اگر این کلام بر روی کاغذ رفت و ماندگار هم شد، اگر درست و مفید باشد، نفوذ و ماندگاریش هم بیشتر میشود و اگر نادرست بود، باز هم نفوذ و ماندگاریش بیشتر میشود، لذا کاملاً واضح است که کلام مکتوب یا در عصر ما بهتر ایت بگوییم مضبوط، معمولاً نفوذ و قدرتش بیش از کلام شفاهی غیر مضبوط است و در نتیجه خونی که نباید ریخته شود، ریخته میشود. مالی که نباید تصرف شود، تصرف میشود و ناموسی که نباید مورد هتک قرار گیرد، هتک حرمت میشود.
حال سؤال من این است، تفسیری چیزی جز اعتقادات و احکام عملیه است؟! حتی اگر مثالی آمده، داستانی آمده، نکتهای گفته شده، همهاش برای تبیین اصول و فروع دین است. پس اگر قرآن را از راه درستش فهم نکردیم و درباره آن چیزی گفتیم که درست نبود، چه بسا مطالبی بگوییم که به واسطه آن خونی حلال شود که حرام است. مالی مباح شود که ممنوع است. ناموسی حلال شمرده شود که حریم دارد. خلاصه اینکه حداقل به دو چیز باید توجه کرد، اول اینکه به بهانه اینکه دستمان از روایات خالی است که البته نیست، یا هر بهانه مشابهی، به خود اجازه دهیم درباره مفاهیم قرآن اظهار نظر کنیم، مطلب حقی نیست و دیگر اینکه وقتی میدانیم حتی اگر از بابهای علم وارد مدینه علم شویم، باز هم احتمال خطایمان هست، بسیار مراقبت کنیم که خدای ناکرده برداشت ما از قرآن، یا روایات یا هر چیز دیگری، به اشتباه موجب حال شدن خوبی، مالی یا ناموسی نشود.
۹/۲- الکافی (ح ۱۳۹): عَلیُّ بْنُ إبْراهیمَ عَنْ أبیهِ عَنِ ابْنِ أبیعُمَیرٍ عَنْ هِشامِ بْنِ سالِمٍ قالَ: «قُلْتُ لِأبیعَبْدِاللهِj: «ما حَقُّ اللهِ عَلَی خَلْقِهِ؟» فَقالَ: «أنْ یَقولوا ما یَعْلَمونَ وَ یَکُفّوا عَمّا لایَعْلَمونَ. فَإذا فَعَلوا ذَلِکَ، فَقَدْ أدَّوْا إلَی اللهِ حَقَّهُ.»»
* ترجمه: هشام بن سالم روایت کرد: «به ابوعبدالله (امام صادق)j عض کردم: «چیست حق الله بر خلقش؟» پس فرمودند: «اینکه بگویند آنچه را علم دارند و دست بدارند از آنچه علم ندارند. پس چنانچه انجام دهند آن را، پس ادا کردهاند به سوی الله حقش را.»»
* بررسی سند: این حدیث را ثقةالاسلام الکلینی از علی بن ابراهیم القمی از از پدرش از محمد بن ابیعمیر از هشام بن سالم روایت کرده است که همه از ثقات درجه یک هستند.
* بررسی متن: در بعضی موارد قبل و در اینجا، مشتقات قال را به دو معنا میتوان در نظر گرفت. یکی گفتن و دیگری قائل شدن که در هر دو صورت حکمی که از آن معلوم میشود، یکی است. اینکه آنچه را علم دارد، قائل شود و بگوید و آنچه را علم ندارد، قائل نشود و در نتیجه بیان نکند و الا حق الله تعالی را ادا نکرده است و مدیون او است و کسی که حق الله تعالی را ادا نکند، تکلیفش روشن است.
ناچارم باز تکرار کنم که این دستور کلی، درباره قرآن و مفاهیم آن هم هست، خصوصا اینکه ظهور حق الله در گفتن آنچه باید بگوییم و توقف در آنچه نباید بگوییم، ظهور واضحتری دارد. حق الله بر ما این است که آنچه را درباره قرآن میدانیم، بگوییم و آنچه را نمیدانیم، دست نگهداریم. البته میدانیم که مفسران نحلههای مختلف تفسیری، از تفسیرهای عارفانه و شاعرانه، تا عقلگرایانه، قرآن به قرآن، روایی و … مدعی هستند آنچه میگویند به آن علم دارند. تازه بماند که تفسیرهای دلی و الهامی، به نوعی ادعای کشف حقیقت هم دارند. مثلاً میگویند به قلب ما الهام شده است، کما اینکه تفسیرها و تأویلات عجیب و غریب ابن عربی و عین القضاة، بعضی دیگر از عرفای مصطلح، متکی بر همین ادعا است. البته اگر کسی اینها را قبول دارد، خود داند، اما آنچه ما به عنوان شیعه پایبند به ظواهر قرآن و گزارشهای روایی و تاریخی معتبر میدانیم، چیزی جز خزعبلات مزخرف نیست. همین جا این دو کلمه را معنا کنم که موجب سوء تفاهم نشود. معنای اصلی خزعبل، مطابق آنچه مرحوم دهخدا و معین در لغتنامههای خود نوشتهاند، یعنی حرف بیهوده، باطل و مزخرف هم از زخرف میآید. زخرف، یعنی کمال زیبایی، لذا مزخرف، میشود چیزی که هر چند ظاهرش در کمال زیبایی است، اما خودش زیبا نیست و ارزشی ندارد.
دو روایت دیگر هم است که إن شاء الله در جلسه آینده بررسی خواهیم کرد.
و صلی الله علی محمد و آله