$
* متن کفایه:
فصل (فی بیان ما یتوقف علیه الاجتهاد)
لا یخفی احتیاج الاجتهاد إلی معرفة العلوم العربیة فی الجملة و لو بأن یقدر علی معرفة ما یبتنی علیه الاجتهاد فی المسألة بالرجوع إلی ما دون فیه و معرفة التفسیر کذلک.
تبیین فرمایش صاحب کفایه:
و مخفی نیست احتیاج اجتهاد به شناخت علوم عربی فی الجمله ولو به اینکه قادر شود به آنچه اجتهاد در مسألهT مبتنی بر آن میشود به (واسطه) رجوع به آنچه در آن تدوین شده است و شناخت تفسیر (قرآن) همینگونه است.
* متن کفایه:
و عمدة ما یحتاج إلیه هو علم الأصول ضرورة أنه ما من مسألة إلا و یحتاج فی استنباط حکمها إلی قاعدة أو قواعد برهن علیها فی الأصول أو برهن علیها مقدمة فی نفس المسألة الفرعیة کما هو طریقة الأخباری و تدوین تلک القواعد المحتاج إلیها علی حدة لا یوجب کونها بدعة و عدم تدوینها فی زمانهمb لا یوجب ذلک و إلا کان تدوین الفقه و النحو و الصرف بدعة.
تبیین فرمایش صاحب کفایه:
و عمده چیزی که به آن احتیاج هست، علم اصول است، چرا که مسألی نیست مگر اینکه در استنباط حکم آن احتیاج به قاعده یا قواعدی باشد که در اصول بر آن برهان اقامه شده است یا بر آن برهان اقامه شده در مقدمهای در خود مسأله فرعی همانگونه که طریق اخباریها است و تدوین آن قواعدی که به آنها احتیاج است در اندازهاش موجب بدعت نیست و عدم تدوین آن در زمان ایشان (یعنی ائمه)b، موجب آن (یعنی موجب بدعت) نیست وگر نه تدوین فقه و نحو و صرف (هم) بدعت بود.
* متن کفایه:
و بالجملة لا محیص لأحد فی استنباط الأحکام الفرعیة من أدلتها إلا الرجوع إلی ما بنی علیه فی المسائل الأصولیة و بدونه لا یکاد یتمکن من استنباط و اجتهاد مجتهدا کان أو أخباریا نعم یختلف الاحتیاج إلیها بحسب اختلاف المسائل و الأزمنة و الأشخاص ضرورة خفة مئونة الاجتهاد فی الصدر الأول و عدم حاجته إلی کثیر مما یحتاج إلیه فی الأزمنة اللاحقة مما لا یکاد یحقق و یختار عادة إلا بالرجوع إلی ما دون فیه من الکتب الأصولیة.
تبیین فرمایش صاحب کفایه:
و بالجمله گریزی نیست برای کسی در استنباط احکام فرعی از ادله آن مگر رجوع به آنچه در مسائل اصولی بر آن بنا شده است و بدون آن امکان استنباط و اجتهاد نیست، مجتهد باشد (منظورشان اصولی باشد) یا اخباری. آری احتیاج آن مختلف میشود به حسب اختلاف مسائل و زمانها و اشخاص. واضح است که مئونه اجتهاد در صدر اول (ابتدای اسلام) خفیف بود و به بسیاری از آنچه در زمانهای بعدی احتیاج بود، احتیاج نبود و نیازی به مراجعه به آنچه در کتب اصولی هست، نبود.
سخنی درباره این عبارات:
مرحوم آخوند فقط سه موضوع را به عنوان مقدمات اجتهاد نام میبرند، اما بعضی از بزرگان موارد دیگری را هم مطرح میکنند که تعدادی از آنها را مطرح و نقد میکنیم.
مقدمات اجتهاد هم یعنی آنچه یک فرد باید داشته باشد تا بتواند اجتهاد کند.
اگر خاطرتان باشد هم در بحثهای مقدماتی و هم در بخش متجزی صحبت از ملکه در تعریف اجتهاد کردیم. حالا اگر کسی ملکه داشتن را در تعریف مجتهد، چه انفتاحی و چه انسدادی و چه مطلق و چه متجزی داخل بداند، باید گفت کسی که این مقدمات را داشته باشد و ملکه اجتهاد هم برای او حاصل شده باشد، مجتهد است، اما اگر کسی این مقدمات را داشته باشد، اما ملکه برایش اصل نشده باشد، قدت اجتهاد و استنباط دارد، اما متعارفا به او مجتهد نمیگویند که عرض کردم حقیر هم مانند مشهور فقها، شرط ملکه را در تعریف مجتهد داخل دانستم، لذا ممکن است کسی قدرت اجتهاد در بعضی مسائل را داشته باشد و این قدرت را بالفعل هم بکند، اما معارفا مجتهد به حساب نیاید که حکم استنباط او را بررسی کردیم.
اما بپردازیم به مقدمات اجتهاد:
– علوم عربی: مرحوم آخوند در این مورد فقط اشاره میفرمایند که دانستن علوم عربی فی الجمله لازم است ولو با مراجعه به کتب مربوطه باشد.
در رابطه با این قسمت چند نکته را عرض میکنم تا به مطلب آخر برسیم که شاید کمتر کسی به آن پرداخته باشد.
۱- آنچه در اینجا اهمیت دارد، دانستن مطالبی است که در فهم آیات و روایات که منابع فقه ما هستند، اهمیت دارد و این قواعد را معمولا در قالب صرف و نحو بیان میکنند.
۲- بالطبع با توجه به اینکه قواعد فصاحت و بلاغت در فهم آیات و روایات اهمیت کمتری دارد، دانستن آن را کمتر متعرض شدهاند.
۳- دیدهام بعضی آقایان این مقدار را بیشتر دانسته در حد فهم کتب فقه و اصول میدانند تا مجتهد بتواند از نظرات دیگر فقها هم استفاده کند، این مطلب خالی از وجه نیست، اما انصافا هم لزومی به آن نیست، خصوصا در زمانه ما که بسیاری از مطالب تخصصی اصولی و فقهی را حداقل به زبان فارسی میتوان پیدا کرد.
۴- نکته دیگر آنکه به نظر حقیر دانستن صرف و نحو و امثال اینها فی نفسه مهم نیست و طریقی است برای فهم کلام الله و کلام معصوم و میدانیم که این فهم انحصار به دانستن این علوم ندارد. همانگونه که افرادی در زبان فارسی هستند که بدون دانستن قواعد دستوری حتی ساده، درک مناسب و حرفهای از مطالب ادبی حتی تخصصی دارند و این افراد عموما فارسیزبان و بعضا از اقوام غیر فارسی هستند، این امکان در سایر زبانها و از جمله عربی هم هست که مصادیق آن را زیاد دیدهایم.
۵- نکته دیگر در این موضوع، مسأله لغت و معانی است که باید توجه داشته باشیم برای فهم معانی کلمات آیات و روایت، لازم است این لغات را در دو نوع از لغتنامهها پیگیری کنیم. اول لغتنامههای قدیمیتر که مربوط به سدههای اولیه هستند، مانند کتاب العین الفراهیدی (قرن دوم)، یا کتاب الجیم الشیبانی (قرن سوم) یا الفروق فی اللغة، المحیط فی اللغة یا معجم مقاییس اللغة (قرن چهارم) الی آخر که به زمان صدور کلام نزدیکتر بودهاند و دوم به لغتنامههای تخصصی مانند مفردات الفاظ قرآن (قرن پنجم) و نه لغتنامههای غیر تخصصی و عمومی که الآن در دسترس بعضی از افراد است.
البته کتابهایی هم هست که مطالب این مجموعهها را جمعآوری کرده و مراجعه به کتابهای قبلی را کماثر کردهاند.
این را هم فراموش نکنیم که بحث مفصلی در باب قول لغوی و حجت آن داشتیم که باید آنها را در نظر داشت.
۶- حالا این سؤال مطرح میشود که اگر کسی در علم عربی تسلط کمی داشت، میتواند به ترجمههای موجود مراجعه کند و این عدم تسلط را جبران کند؟ یا ترجمه روایات را از فردی که مسلط است پیجویی کند؟
به نظر حقیر این مطلب با در نظر گرفتن ملاحظاتی مشکل ندارد. مثلا نبایدبه هر ترجمهای مراجعه کرد، بلکه باید مراقب بود به ترجمه افرادی مراجعه کرد که تسلط و دقت لازم در ترجمه قرآن و متون روایی را دارند و در صورت لزوم پیگیری لازم را هم کرد.
اینجا هم همان مطلب قبلی است، یعنی آشنایی با علوم عربی، طریقی برای فهم آیات و روایات است و فی نفسه اصالتی ندارد و این فهم از هر راهی حاصل شود، بلااشکال است. البته در این حرفی ندارم که اگر خود فرد علوم عربی را به میزان لازم در اجتهاد بداند، قطعا بهتر است و باز با این حال هم بهتر است که از مشورت متخصصین هم استفاده کند.
اینجا خاطرهای را از آیتالله تبریزی که سالها از محضر ایشان استفاده کردم و در بین اساتید خارج فقه و اصولی که داشتم، بیشترین مدت را در خدمت ایشان بودم، عرض کنم. (این خاطره به دستور استاد، از متن دروس حذف شد)
و صلی الله علی محمد و آل محمد