$
* اجماع:
یکی از دلایلی که مرحوم آخوند در جواز تقلید به صراحت به آن اشاره میکنند، اجماع است.
ایشان میفرمایند که بعضی به اجماع متوسل شدهاند و بعد خود ایشان حصول اجماع محصل را بعید دانسته و حجیت اجماع منقول را هم به طور کلی زیر سؤال میبرند و در ادامه می فرمایند که حتی اگر اجماع منقول معتبر باشد، در اینجا به جهت موهون بودنش، حجیت نیست.
در رابطه با فرمایشات آخوند چند نکته را عرض کنم، تا بعد نوبت به عرایض خودم برسد.
۱- ایشان برای رد اجماع در بحث جواز تقلید، پای اجماع مدرکی را پیش میکشند و میفرمایند بعید نیست که این اجماع ناشی از عواملی مانند بدیهی یا فطری و ارتکازی بودن تقلید باشد، پس مدرکی است و اصالت ندارد.
۲- حال اگر فرض کنیم کسی یقین داشته باشد، مدرک این اجماع، همین دلیلها است، طبیعتا اجماع در این مسأله ازاصالت میافتد و حجت نیست.
۳- اما اگر کسی بگوید، ممکن است باشد و ممکن است نباشد، خلاصه فقط احتمالش وجود دارد، باز هم اجماع، حجیت خود را در این مسأله از دست میدهد، چرا که به قول آقایان اذا جاء الاحتمال، بطل الاستنباط أو الاستدلال که امری واضح و منطقی است.
۴- البته ممکن است کسی بگوید که من مطمئن هستم که ریشه این اجماع بدیهی عقلی و فطری نیست که در این صورت باید بگوییم که آیا ریشه دیگری دارد، مثل آیات و روایات یا هر دلیل دیگری؟ اگر ریشه دیگری برای این اجماع دانست یا حتی احتمال داد، ملحق به عرایض قبل شده و قول معروف، اجماع مدرکی میشود، اما اگر اصرار داشت که هیچ ریشهای ندارد، خوب برای خودش قابل استناد میشود.
اما چند نکتهای هم عرض تکراری داشته باشم در باب اجماع که هر چند تکرار مکررات است، اما إن شاء الله خالی از فایده نباشد.
۱- اول باید تکلیف خودمان را روشن کنیم که منظور از اجماع در این مسأله یا هر مسأله دیگری، کدام یک از انواع اجماع است که بحثش را باب حجیت اجماع عرض کردهام و دوستان مؤسسه مباحث مربوط به اجماع را در سایت قراردادهاند و چاپ هم شده است و بعد ببینیم که آیا آن نوع از اجماع برای ما هم حجت هست یا خیر.
۲- در آن جا دیدیم که همه انواع اجماع، به جز یک اجماع که نوعی خاص از اجماع دخولی بود و ظاهرا آن هم مصداقی نداشت، کلا حجت نیست و مسأله جواز تقلید هم مصداق این مورد خاص نیست.
۳- اما اگر کسی نوع یا انواعی از اجماع را حجت دانست، کبری حاصل شده و باید ببینید آیا صغری فراهم است یا خیر.
۴- حال اگر اجماع منقول را مانند اکثر قریب به اتفاق فقها، حجت نداند، خودش باید تحصیل اجماع کند که به نظر حقیر فرمایش مرحوم آخوند قابل تأملا است، چرا که تحصیل اجماع کار دشواری است، اما اگر اجماع منقول را قبول دارد، شاید بتواند به بعضی ناقلین اجماع اعتماد کند.
۵- در گام بعدی باید ببیند که اجماع محصل یا منقول او در جواز تقلید، از همان انواع اجماع مورد قبول او است یا احیانا از انواعی که او حجت نمیداند.
۵- حال اگر به ناقلین اجماع اعتماد کرد یا حتی خودش خواست تحصیل اجماع کند، باید توجه خاصی به دو مورد داشته باشد:
۶- و نکته مهم که قبلا هم عرض کردیم، اینکه حتی اگر کسی همه انواع اجماع منقول و حتی محصل را معتبر بداند، وقتی اجماع محصل و به دنبال آن اجماع منقول، محتمل المدرکیه باشد، دیگر اعتبار ندارد، چه برسد به اینکه این احتمال، قطعی یا جدی باشد و دراینجا اگرنگوییم قطعی است، حداقل جدی است.
جمع بندی اینکه این دلیل برای امثال ما که تقریبا انواع اجماع را قبول نداریم، محلی از اعراب ندارد و برای آنها که نوع یا انواعی از اجماع را قبول دارند، باز هم با مشکلاتی مواجه است که بعید است بتوان همه این مشکلات را حل کرد.
* متن کفایه:
و منه قد انقدح إمکان القدح فی دعوی کونه من ضروریات الدین لاحتمال أن یکون من ضروریات العقل و فطریاته لا من ضروریاته
تبیین فرمایش صاحب کفایه:
و از آن است نادرست بودن آن در ادعای آن که از از ضروریات دین است به جهت احتمال آن که از ضروریات عقل و فطریات آن باشد، نه از ضروریات آن (یعنی ضروریات دین)
سخنی درباره این عبارات:
دلیل دیگری که مرحوم آخوند مطرح کرده و ضروری دین است که اشکال مرحوم آخوند و مطالب خودم را در چند بند عرض میکنم.
* ضروری دین:
۱- همانگونه که مرحوم آخوند فرمودهاند، اگر بخواهیم پای ضروری را وسط بکشیم، این مورد از ضروریات عقلی یا فطری است و اگر ضروری دین هم باشد، به واسطه اینگونه مسائل ضروری دین شده است.
۲- به نظر حقیر تقلید برای غیر متخصص، اصلا ضروری عقلی و فطری هم نیست که بخواهیم آن را ضروری دین بدانیم، بلکه عمل به احتیاط در بین فتاوای بعضی از مجتهدین هم هست که توضیح مفصلش را در دلیل انسداد عرض کردم.
۳- اما نکته بسیار مهم آنکه به نظر حقیر ضروری دین، نه تنها در این مسأله که در همه مسائل، اصلا دلیل نیست، بلکه یک اخبار است. یعنی دلایل مختلف اعم از عقل و نقل و اجماع و هر دلیل دیگری که برای مجتهد حجت است، باید بررسی شود و اگر معلوم شد، این مسأله از منظر او جزء ضروریات دین است، آنگاه آن را اعلام میکند تا هم اهمیت مسأله را نشان دهد و هم اینکه اعلام کند که انکار آن، همان عواقبی را دارد که انکار سایر ضرویات دینی در پی دارد.
و صلی الله علی محمد و آله