$
جلسه گذشته دیدیم که اهل الذکر منظور قرآن نه تنها علمای اهل کتاب نیستند که علمای فریقین هم نیستند و این نه تنها با سیاق و ظاهر آیات مخالفتی ندارد، بلکه کاملا موافق است.
امروز دو روایت دیگر را هم مروز میکنیم و جمعبندی تا برسیم به ادامه متن کفایه که مدتی است فاصله افتاده است.
* روایت ششم:
۴۹/۱۸- الکافی (ح ۱۴۸۱۶): مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقوبَ الْکُلَیْنیُ قالَ حَدَّثَنی عَلیُّ بْنُ إبْراهیمَ عَنْ أبیهِ عَنِ ابْنِ فَضّالٍ عَنْ حَفْصٍ الْمُؤَذِّنِ عَنْ أبیعَبْدِاللهِj وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إسْماعیلَ بْنِ بَزیعٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنانٍ عَنْ إسْماعیلَ بْنِ جابِرٍ عَنْ أبیعَبْدِاللهِj أنَّهُ کَتَبَ بِهَذِهِ الرِّسالَةِ إلَی أصْحابِهِ وَ أمَرَهُمْ بِمُدارَسَتِها وَ النَّظَرِ فیها وَ تَعاهُدِها وَ الْعَمَلِ بِها فَکانوا یَضَعونَها فی مَساجِدِ بُیوتِهِمْ فَإذا فَرَغوا مِنَ الصَّلاةِ نَظَروا فیها قالَ وَ حَدَّثَنی الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ مالِکٍ الْکوفیِّ عَنِ الْقاسِمِ بْنِ الرَّبیعِ الصَّحّافِ عَنْ إسْماعیلَ بْنِ مَخْلَدٍ السَّرّاجِ عَنْ أبیعَبْدِاللهِj قالَ: «خَرَجَتْ هَذِهِ الرِّسالَةُ مِنْ أبیعَبْدِاللهِj إلَی أصْحابِهِ: «بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ، أمّا بَعْدُ؛ فَاسْألوا رَبَّکُمُ الْعافیَةَ وَ عَلَیْکُمْ بِالدَّعَةِ وَ الْوَقارِ وَ السَّکینَةِ وَ عَلَیْکُمْ بِالْحَیاءِ وَ التَّنَزُّهِ عَمّا تَنَزَّهَ عَنْهُ الصّالِحونَ قَبْلَکُمْ وَ عَلَیْکُمْ بِمُجامَلَةِ أهْلِ الْباطِلِ. تَحَمَّلوا الضَّیْمَ مِنْهُمْ وَ إیّاکُمْ وَ مُمَاظَّتَهُمْ . . .» وَ قالَ: «أیَّتُها الْعِصابَةُ الْمَرْحومَةُ الْمُفْلِحَةُ! إنَّ اللهَ أتَمَّ لَکُمْ ما آتاکُمْ مِنَ الْخَیْرِ وَ اعْلَموا أنَّهُ لَیْسَ مِنْ عِلْمِ اللهِ وَ لا مِنْ أمْرِهِ أنْ یَأْخُذَ أحَدٌ مِنْ خَلْقِ اللهِ فی دینِهِ بِهَوًی وَ لا رَأْیٍ وَ لا مَقاییسَ. قَدْ أنْزَلَ اللهُ الْقُرْآنَ وَ جَعَلَ فیهِ تِبْیانَ کُلِّ شَیْءٍ وَ جَعَلَ لِلْقُرْآنِ وَ لِتَعَلُّمِ الْقُرْآنِ أهْلاً، لا یَسَعُ أهْلَ عِلْمِ الْقُرْآنِ الَّذینَ آتاهُمُ اللهُ عِلْمَهُ أنْ یَأْخُذوا فیهِ بِهَوًی وَ لا رَأْیٍ وَ لا مَقاییسَ. أغْناهُمُ اللهُ عَنْ ذَلِکَ بِما آتاهُمْ مِنْ عِلْمِهِ وَ خَصَّهُمْ بِهِ وَ وَضَعَهُ عِنْدَهُمْ کَرامَةً مِنَ اللهِ أکْرَمَهُمْ بِها وَ هُمْ أهْلُ الذِّکْرِ الَّذینَ أمَرَ اللهُ هَذِهِ الْأُمَّةَ بِسُؤالِهِمْ . . .» . . .»
* ترجمه: اسماعیل بن مخلد السراج از ابوعبدالله (امام صادق)j روایت کرد: «از ابوعبدالله (امام صادق)j این نامه به سوی اصحابشان خارج شد: «بسم الله الرحمن الرحیم، اما بعد؛ از خدا طلب عافیت کنید و بر شما باد فروتنی و وقار و آرامش و بر شما باد حیا و منزه شدن از آنچه صالحان قبل از شما از آن منزه بودند و بر شما باد خویشتنداری از اهل باطل و تحمل کنید ناحقی از (جانب) آنها را و برحذر باشید از دشمنی آنها . . .» و (در ادامه) گفت: «ای گروه آمرزیده رستگار! به یقین الله تمام کرد برای شما آنچه را از خیر به شما عطا کرد و بدانید که نه از علم الله و نه از امر او است که احدی از خلق الله (چیزی را) در دین او به هوا (ی نفسانی) و رأی (خود) و قیاسها، بگیرد. الله قرآن را نازل کرده است و در بیان روشن هر چیزی را قرار داده است و برای قرآن و تعلم قرآن اهلی قرار داده است و اهل قرآن را، آنها که الله علم آن را به آنها داد، نشاید که در آن چیزی را به هوی و رأی و قیاسها بگیرند. الله آنها را از آن به واسطه آنچه از علمش به آنها داده، بینیاز کرد و آنها را به آن مخصوص گردانید و به واسطه کرامتی از الله که نزد آنها قرار داد، آنها را کرامت بخشید و آنها اهل ذکر هستند . . .» . . .»
* بررسی سند:
این حدیث را ثقةالاسلام الکلینی به سه طریق روایت کرده است.
۱- از علی بن ابراهیم از پدرش از حسن بن علی بن فضال از حفص المؤذن.
۲- از علی بن ابراهیم از پدرش از محمد بن اسماعیل بن بزیع از محمد بن سنان از اسماعیل بن جابر.
۳- از حسین بن محمد بن عامر که در بعضی نسخ به اشتباه حسن بن محمد نوشته شده است، از جعفر بن محمد بن مالک الفزاری از قاسم بن ربیع از اسماعیل بن مخلد.
طریق دوم به واسطه ضعف محمد بن سنان و طریق سوم به واسطه ضعف جعفر بن محمد بن مالک و مجهول بودن قاسم بن ربیع و اسماعیل بن مخلد معتبر نیست، اما در طریق اول همه از ثقات درجه یک هستندف مکر حفص المؤذن که از ثقات درجه دو است، لذا انتساب این فرمایشات به معصومj معتبر است.
* توضیح و جمعبندی:
این حدیث مفصل متضمن مطالب متعدد و فوقالعادهای است که پیشنهاد میکنم، در فرصتی مناسب آن را پیگیری کنید.
ما هم به مقتضای بحثهای مختلف، بخشهای از آن را روایت خواهیم کرد.
اما آنچه مربوط به بحث ما است را در چند بند به اختصار عرض میکنم.
۱- میبینیم که در این روایت به صراحت بیان شده است که برای فهم قرآن معلمانی مشخص شدهاند که باید به آنها مراجعه کرد.
۲- این معلمان چیزی را بر اساس هوا و حوس یا رأی شخصی و قیاس بیان نمیکنند.
۳- این افراد علم خود را در اینباره از الله تعالی گرفتهاند و از این جهت مخصوص شدهاند و اینها، همان اهل الذکر هستند.
۴- وقتی ادامه روایت را که بسیار عم مفصل است، ملاحظه میکنیم، میبینیم که این اهل الذکر که مخصوص شدهاند، جانشینان حضرت رسول اللهp یعنی امیر مؤمنانj و به دنبال ایشان، سایر معصومینb میباشند و با توجه به اینکه هیچ فقیه، محدث، مفسر یا کس دیگری نمیتواند، چنین ادعای مخصوصیتی داشته باشد، اهل الذکر منحصر به ائمه اطهارb میشود.
هر چند به نظر حقیر تکلیف اهل الذکر پیش از این روشن بود و این روایت هم راه بهانهها را مسدود میکند، اما باز هم گزارش آخر را که جتبه تاریخی هم دارد، روایت میکنم تا شاید در فهم مسأله کمک کند.
* روایت هفتم:
۵۰/۱۹- الإرشاد (ج ۲، ص ۱۶۲): أخْبَرَنی الشَّریفُ أبومُحَمَّدٍ الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدٍ قالَ حَدَّثَنی جَدّی قالَ حَدَّثَنی شَیْخٌ مِنْ أهْلِ الرَّیِ قَدْ عَلَتْ سِنُّهُ قالَ حَدَّثَنی یَحْیَی بْنُ عَبْدِالْحَمیدِ الْحِمّانیُّ عَنْ مُعاویَةَ بْنِ عَمّارٍ الدُّهْنیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلیِّ بْنِ الْحُسَیْنِb فی قَوْلِ اللهِ عَزَّ وَ جَلَ: «فَسْئَلوا أهْلَ الذِّکْرِ إنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمونَ»، قالَ: «نَحْنُ أهْلُ الذِّکْرِ.» قالَ الشَّیْخُ الرّازیُّ: «وَ قَدْ سَألْتُ مُحَمَّدَ بْنَ مُقاتِلٍ عَنْ هَذا. فَتَکَلَّمَ فیهِ بِرَأْیِهِ وَ قالَ: «أهْلُ الذِّکْرِ، الْعُلَماءُ کافَّةً.» فَذَکَرْتُ ذَلِکَ لِأبیزُرْعَةَ، فَبَقیَ مُتَعَجِّباً مِنْ قَوْلِهِ وَ أوْرَدْتُ عَلَیْهِ ما حَدَّثَنی بِهِ یَحْیَی بْنُ عَبْدِالْحَمیدِ. قالَ: «صَدَقَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلیٍّ. إنَّهُمْ أهْلُ الذِّکْرِ وَ لَعَمْری! إنَّ أباجَعْفَرٍj لَمِنْ أکْبَرِ الْعُلَماءِ وَ قَدْ رَوَی أبوجَعْفَرٍj أخْبارَ الْمُبْتَدَإ وَ أخْبارَ الْأنْبیاءِ وَ کَتَبَ عَنْهُ النّاسُ الْمَغازیَ وَ أثَروا عَنْهُ السُّنَنَ وَ اعْتَمَدوا عَلَیْهِ فی مَناسِکِ الْحَجِّ الَّتی رَواها عَنْ رَسولِ اللهِp وَ کَتَبوا عَنْهُ تَفْسیرَ الْقُرْآنِ وَ رَوَتْ عَنْهُ الْخاصَّةُ وَ الْعامَّةُ الْأخْبارَ وَ ناظَرَ مَنْ کانَ یَرِدُ عَلَیْهِ مِنْ أهْلِ الْآراءِ وَ حَفِظَ عَنْهُ النّاسُ کَثیراً مِنْ عِلْمِ الْکَلامِ.»»
* ترجمه: محمد بن علی بن حسینb درباره کلام الله عز و جل: «فَسْئَلوا أهْلَ الذِّکْرِ إنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمونَ» فرمودند: «ما اهل الذکر هستیم.» شیخ الرازی گفت: «و از محمد بن مقاتل درباره این سؤال کردم. پس درباره آن به نظر خودش سخن راند و گفت: «اهل الذکر، همه علما هستند.» پس آن را برای ابیذرعه ذکر کردم، پس از کلام او متعجب ماند و وارد کردم بر او آنچه را برایم حدیث کرده بود یحیی بن عبدالحمید. گفت: «محمد بن علی (امام باقرj) راست گفته است. همانا آنها اهل الذکر هستند و به جانم قسم! همانا ابوجعفر (امام باقر)j از بزرگترین علما است و ابوجعفر (امام باقر)j اخبار گذشتگان را روایت کرده است و (نیز) اخبار پیامبران را و مردم از او مغازی را نوشتهاند و سنتها را از او نگاشتهاند و اعتماد کردهاند بر او در مناسک حج که روایت کرده آن را از رسول اللهp و از او تفسیر قرآن را نوشتهاند و خاصه و عامه از او اخبار را روایت کردهاند و مناظره کرد با کسانی که بر او بازگشتند از مجتهدان و مردم از او کثیری از علم کلام را حفظ کردهاند.»»
* بررسی سند:
شیخ مفید این حدیث را از حسن بن محمد بن یحیی العلوی از جدش از شیخی از مشایه اهل ری از معاویه بن عمار از امام باقرj روایت کرده است.
لقب شریف که جناب شیخ برای حسن بن محمد بن یحیی به کار برده است، نشان از سیادت او دارد وبیش از آن معلوم نیست. مرحوم نجاشی نوشته است که از مجهولین احادیث منکری روایت میکند که بعضی آن را تضعیف میکنند. البته بعضی از بزرگان احادیث او را نقل کردهاند و شیخ صدوق که از شاگردان بیواسطه او بوده است، برایش از الفاظ ترحم و ترضی استفاده کرده است که توضیحش در مباحث علم رجال و درایه آمد. با توجه به مطلب مرحوم نجاشی و سایر شواهد و قرائن، به گمان حقیر در خودش مشکلی نیست و توثیق میشود، اما در نفرات بعد از او باید دقت شود و کسی را نمیتوان به واسطه او توثیق کرد، چیزی شبیه وضعیت احمد البرقی یا ابن عبید.
با توجه به اینکه این حدیث را از جدش یعنی یحیی بن حسن بن جعفر که از اجلای ثقات است، روایت کرده است، مشکلی در او نیست.
شیخ اهل ری که در بعض نسخ شیخی از شیوخ اهل ری نوشته شده است، به نظر حقیر در ابتدا مجهول است، اما به واسطه حسن بن محمد بن جعفر العلوی توثیق میشود. البته توثیق درجه دو.
یحیی بن عبدالحمید نیز از ثقات درجه دو است و معاویه بن عمار از افراد کمنظیر در جلالت و وثاقت.
با این حساب قسمت اول که جنبه روایی به معنای مصطله دارد، بر مبنای حقیر معتبر است و قسمت دوم که گزارشی تاریخی است، هم از جنبه تاریخی معتبر است.
* توضیح و جمعبندی:
۱- ابوالحسن، محمد بن مقاتل المروزی الکسائی یکی از روات حدیث و مفسران مکتب خلفا که در قرن دوم و سوم و متوفای حدود ۲۲۶ هجری.
۲- ابوذرعه، عبیدالله بن عبدالکریم الرازی از محدثان و رجالیون مشهور و مطرح مکتب خلفا است.
۳- مغازی هم به معنای احکام جهاد است و تاریخ نبرهای حضرت رسول اللهp و هم سایر جنگهای ادوار اولیه اسلام.
۴- از این گزارش معلوم میشود که حتی بعضی از علمای مکتب خلفا هم فهمیده بودند که منظور از اهل الذکر در قرآن، ائمهb هستند و باید به آنها مراجعه کرد و سایر علما، هر چند ارج و قربی دارند و در مواردی مورد رجوع قرار میگیرند، اما شامل اهل الذکر منظور قرآن نیست.
۵- البته معمولا در این نوع روایات، منظور از علما، علمای مکتب خلفا است، اما واضح است که این مطلب انحصار اهل الذکر در ائمهb را منتفی نکرده و در مصادیق اهل الذکر توسیعی ایجاد نمیکند.
* جمعبندی مطالب آیات سؤال:
با توجه به آنچه عرض شد و دلایل و شواهد متعددی که دیدیم، بلا شک، منظور از اهل الذکر در آیات سؤال، حضرات معصومینb هستند و نه هیچ کس دیگر، نه علمای اهل کتاب و نه علمای فریقین و این مطلب به هیچ عنوان نه تنها با ظاهر مخالفتی ندارد که اتفاقا بسیار هم هماهنگ است.
با این حساب، قرائت و معنای درست آیه از نظر حقیر با توجه به سیاق آیه و مؤید روایات معتبر هم هست، این است که الله تعالی در عبارت: «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ إِلاَّ رِجالاً نوحی إِلَیْهِمْ»، گزارش میدهد که فرستادگان قبلی هم افرادی مانند سایر انسانها بودند که البته به آنها وحی میشده است و بعد به عنوان یک وظیفه به مسلمانان امر میفرماید که: «فَسْئَلوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمون»، یعنی حالا بروید و آنچه را نمیدانید از اهل الذکر که اهل وحی و قرآن که عالمان واقعی هستند، بپرسید که این افراد در زمان نزول آیات، حضرت رسول اللهp بودند و بنا بر روایاتی که دیدیم و روایات بسیار دیگری، بعد از ایشان امیر مؤمنان و سایر ائمهb هستند.
با این حساب افرادی که اشکال میکردند، روایات انحصار اهل الذکر در ائمهb با زمان شأن نزول آیه هماهنگ نیست، پاسخشان معلوم میشود.
اما برگردیم سراغ بحث اصلی که استناد به این آیه درجواز تقلید بود.
با توجه به اینکه اهل الذکر منحصر به حضرات معصومینb شد و سؤال از آنها و تبعیت از ایشان در معنای تقلید مورد نظر در بحث ما نیست، استناد به این آیه در بحث اجتهاد و تقلید، قابل قبول نیست و به گمان حقیر در این مورد حق با مرحوم صاحب کفایه است.
اما اینکه بعضی از بزرگان فرمودهاند که درست که فقها و محدثین اهل الذکر نیستند، اما مراجعه به آنها کشف از نظر اهل الذکر میکند، حرف قابل قبولی است، البته با این توجه که آیه سؤال را باید از ادله اجتهاد و تقلید خارج کنند، چرا که مراجعه به هر کسی یا چیزی که به کمک آن بتوان کشف از نظر اهل الذکر کرد، قابل قبول است و این دلایل خاص خود را دارد که آیه سؤال در صدد بیان آن نیست، بلکه در صدد بیان لزوم مراجعه به اهل الذکر، یعنی معصومینb است.
نکته آخری که باید عرض کنم اینکه شاید بتوان بعضی از آیات تبلیغ، امر به معروف و نهی از منکر و مانند اینها را هم به عنوان مستند جواز تقلید به معنای متعارف استفاده کرد و در سایر مباحث اجتهاد و تقلید هم به کار گرفت، اما به جهت پرهیز از اطاله کلام و ادا شدن حق مطلب، آنها را به بحث مستقل خودش واگذار می کنیم.
حالا نوبت میرسد به مجموعه دلایل بعدی که اخبار و روایات است.
ابتدا چند عبارت از کفایه بخوانیم تا به بررسی آن بپردازیم که بماند برای جلسه آینده.
و صلی الله علی محمد و آله.