$
* سخنی پیرامون عمر بن حنظله:
عمده اشکالی که در سند روایت قبل شده و باعث گردیده تا عدهای سند را غیر معتبر بدانند، عمر بن حنظله است.
بررسی وضعیت ایشان یکی از موارد مناسب برای نشان دادن روش اجتهاد در علم رجال است.
ابوالصخر، عمر بن حنظله البجلی را جزء اصحاب امام باقر و امام صادقc دانستهاند.
نام او دهها بار در سند روایات کتب حدیثی ما وجود دارد که بعضی از آنها از اهمیت ویژهای برخوردار است که مشهورترین آن روایتی که به مقبوله عمر بن حنظله مشهور شده و در چند جای اجتهاد و تقلید، قضاوت، تعارض بین اخبار و . . . مطرح میشود.
مرحوم شیخ الطائفه در الرجال (ش ۱۵۲۹ و ۳۵۴۲) و احمد بن محمد البرقی در الطبقات (ص ۱۷) او را از اصحاب امام باقر و امام صادقc دانستهاند، اما مطلبی که نشانه توثیق یا تضعیف او باشد، مطرح نشده و الفهرست مرحوم نجاشی هم نامی از او ندارد که در نتیجه در کتب رجالی مهمل است.
بعضی درباره او به توثیق متأخرینی مانند شهید ثانی در الرعایة فی علم الدرایة (ص ۱۳۱) استناد کردهاند و گفتهاند با عنایت به توثیق شهید و عدم مخالفت متقدمین و متأخرین، عمر بن حنظله مورد وثوق است. این افراد در علت ادعای خود میفرمایند که توثیق شهید مانند بسیاری از توثیقات متقدمین بر مبنای حدس بوده، پس همانطور که توثیقات متقدمین پذیرفته است، توثیق ایشان نیز قبول است.
در پاسخ باید عرض شود که هر چند تعدادی از توثیقات متقدمین بر مبنای حس نبوده است، اما با توجه به شرایط زمانی و مکانی آنها، حدس قریب به حس بوده است، در حالی که توثیقات امثال شهید که فاصله زیادی با روات از اصحاب ائمهb داشتهاند، توثیقشان صرفاً حدسی و اجتهادی است.
در ضمن وقتی به کلام شهید مراجعه میکنیم این نظر تأیید میشود که توثیق او به سبب اجتهادش در رجال بوده، نه سبب دیگری و این اجتهاد ممکن است بنا به همان دلایلی باشد که بیان خواهیم کرد، لذا به نظر میرسد برای مجتهد در رجال نمیتواند حرف اول و آخر را بزند.
برخی نیز برای توثیق عمر بن حنظله به سه روایت استناد کردهاند که مورد بررسی قرار میدهیم.
***
* روایت اول:
۷/۱- بصائر الدرجات (ج ۱، ص ۲۱۰): حدثنا الحسن بن علی بن عبدالله عن الحسین بن علی بن فضال عن داود بن أبییزید عن بعض أصحابنا عن عمر بن حنظلة فقال: «قُلْتُ لِأبیجَعْفَرٍj: «إنّی أظُنُّ أنَ لی عِنْدَکَ مَنْزِلَةً.» قالَ: «أجَلْ!» قالَ: «قُلْتُ: «فَإنَّ لی إلَیْکَ حاجَةً.» قالَ: «وَ ما هیَ؟»» قالَ: «قُلْتُ: «تُعَلِّمُنی الِاسْمَ الْأعْظَمَ.» قال: َ «وَ تُطیقُهُ؟» قُلْتُ: «نَعَمْ!» قالَ: «فادْخُلِ الْبَیْتَ!»» قالَ: «فَدَخَلَ الْبَیْتَ. فَوَضَعَ أبوجَعْفَرٍ یَدَهُ عَلَی الْأرْضِ، فَأظْلَمَ الْبَیْتُ، فَأرْعَدَتْ فَرائِصُ عُمَرَ. فَقالَ: «ما تَقولُ؟ أُعَلِّمُکَ؟» فَقالَ: «لا!»» قالَ: «فَرَفَعَ یَدَهُ، فَرَجَعَ الْبَیْتُ کَما کانَ.»»
* ترجمه: عمر به حنظله روایت کرد: «به ابوجعفر (امام باقر)j عرض کردم: «به یقین تصور میکنم که برای من نزد شما منزلتی است.» فرمودند: «آری!» (راوی) گوید: «عرض کردم: «پس به یقین من به سوی شما حاجتی دارم.» فرمودند: «و آن چیست؟»» (راوی) گوید: «عرض کردم: «اسم اعظم را به من بیاموزید.» فرمودند: «و آن را طاقت میآوری؟» عرض کردم: «آری!» فرمودند: «پس به خانه داخل شو!»» (راوی) گوید: «پس داخل خانه شدند. پس ابوجعفر (امام باقر)j دستشان را بر زمین گذاشتند، پس خانه تاریک شد و سینههای عمر به لرزه افتاد. پس فرمودند: «چه میگویی؟ (واقعاً) بیاموزمت؟» پس گفت: «خیر!»» (راوی) گوید: «پس دستشان را برداشتند و خانه به همان صورتی که بود، بازگشت.»»
* بررسی سند: در سند این روایت منظور از حسین بن علی بن فضال، حسن بن علی بن فضال است که در استنساخ اشتباه شده است و بعض اصحابنا نیز به واسطه داود بن ابییزید یا همان داود بن فرقد توثیق میشوند و حسن بن علی بن عبدالله بن مغیره هم از ثقات است.
اشکال عمدهای که بر اینگونه روایات وارد است، آنکه اگر در حدیثی، راوی برای خودش مدحی را روایت کرده باشد، به جهت دور، این مدح به کل خارج از اعتبار است و از باب توثیق، دیگر نیازی به بررسی سند یا متن حدیث نیست. البته اگر فرد به دلیلی دیگر توثیق شد، میتوان اینگونه روایات را نیز پذیرفت، اما به تنهایی و برای توثیق فرد قابل استناد نیستند.
***
* روایت دوم:
۸/۲- الکافی (ح ۱۵۳۳۷): عنه عن أحمد بن محمد عن علی بن الحکم از عمر بن حنظلة عن أبیعبداللهj قال: «یا عُمَرُ! لا تَحْمِلوا عَلَی شیعَتِنا وَ ارْفُقوا بِهِمْ، فَإنَّ النّاسَ لا یَحْتَمِلونَ ما تَحْمِلونَ.»
* ترجمه: ابوعبدالله (امام صادق)j فرمودند: «ای عمر! بر شیعیان ما تحمیل مکن و با آنها مدارا کن، چرا که مردم آنچه را شما تحمل میکنید، تحمل نمیکنند.»
* بررسی سند: ضمیر ه در عنه به محمد بن یحیی العطار بر میگردد، لذا این حدیث را ثقةالاسلام الکلینی از محمد بن یحیی العطار از احمد بن محمد بن عیسی از علی بن حکم از عمر بن حنظله روایت کرده است.
این حدیث نیز همان اشکال حدیث قبل را دارد، یعنی به واسطه حضور خود عمر بن حنظله در توثیق او نمیتواند مبنا قرار گیرد، اما اگر راوی به جهت دیگری توثیق شد، مورد اعتماد قرار میگیرد.
***
* روایت سوم:
۹/۳- الکافی (ح ۴۸۳۳): علی بن إبراهیم عن محمد بن عیسی عن یونس بن عبدالرحمن عن یزید بن خلیفة قال: «قُلْتُ لِأبیعَبْدِاللهِj: «إنَّ عُمَرَ بْنَ حَنْظَلَةَ أتانا عَنْکَ بِوَقْتٍ.» فَقالَ أبوعَبْدِاللهِj: «إذاً لا یَکْذِبُ عَلَیْنا.» قُلْتُ: «. . .». فَقالَ: «صَدَقَ»».
* ترجمه: عمر بن حنظله روایت کرد: «به ابوعبدالله (امام صادق)j عرض کردم: «به یقین عمر بن حنظله از شما برای ما وقتی آورده است.» پس ابوعبدالله (امام صادق)j فرمودند: «هیچ دروغی بر ما نمیبندد». سپس مطلب را بیان میکند و امامj میفرمایند: «راست گفته است.»»
* بررسی سند: در سند این حدیث، همه رجال از ثقات هستند، مگر یزید بن خلیفه که به واسطه اعتماد جمعی از اجلای ثقات، مانند صفوان بن یحیی، عبدالله بن مسکان، یونس بن عبدالرحمن، علی بن نعمان الاعلم، عاصم بن حمید، عبدالله بن مغیره و حمید بن مثنی توثیق میشود. البته مرحوم کشی در الرجال (ش ۶۱۱) حدیثی در مدح او دارد که هم مرفوعه است و هم خودش در سند آن است، لذا نمیتوان به این حدیث استناد کرد.
محمد بن عیسی بن عبید هم اشکالی در سند حدیث ایجاد نمیکند.
* بررسی متن: در مورد متن روایت، بعضی فرمودهاند که با توجه به وجود کلمه اذا، امامj حرف را تأیید فرمودهاند و نه شخص عمر بن حنظله را. یعنی عمر بن حنظله در این مورد به ما دروغ نمیبندد و این در حالی است که این معنا در اذا یقینی نیست، لذا ظاهر معنای روایت میتواند برای ما حجت باشد و آن تأیید شخص عمر بن حنظله است و اینکه او اهل دروغ بستن به ما نیست.
خلاصه آنکه با توجه به مبنای ما، به تصریح امامj، عمر بن حنظله هرگز به ایشان دروغ نمیبندد و در نتیجه ثقه است.
این روایت یا عبارت ابتدای آن را که مورد بحث ما میباشد، ثقةالاسلام الکلینی در الکافی (ح ۴۸۴۶)، شیخ الطائفه در التهذیب (ج ۲، ح ۵۶ و ۹۵) و الاستبصار (ج ۱، ح ۹۳۲ و ۹۶۵) نیز روایت کردهاند.
البته راه دیگری هم برای توثیق او هست و آن این که کثیری از اجلای ثقات مانند حارث بن مغیرة، احمد بن عائذ، ابوایوب الخزازاسماعیل بن عبدالرحمن، حریز بن عبدالله، حمید بن مثنی، داود بن حصین، زرارة بن اعین، سیف بن عمیره، صفوان بن یحیی، عبدالله بن بکیر، عبدالله بن مسکان، علی بن حکم، علی بن رئاب، عمر بن ابان، منصور بن حازم و هشام بن سالم به او اعتماد داشتهاند.
جمعبندی نهایی آنکه با توجه به دلایل بالا ملاحظه شد که عمر بن حنظله ثقه است و با این حساب میتوان به احادیثی که درباره خودش روایت کرده است نیز اعتماد کرد و با این حساب معلوم میشود که جایگاه قابل ملاحظهای نزد ائمهj داشته است.
***
* جمعبندی نهایی بحث:
دیدیم که هیچ کدام از دلایل مربوط به شهرت را، اعم از روایی، عملی و فتوایی نمیتوان برای اثبات آن پذیرفت، مگر در نوعی خاص از قضاوت، آن هم در حل تعارض بین نظر دو حاکم. در نتیجه انواع شهرت نهایتاً مفید ظن بوده و قاعده کلی ظنون خارج نیستند.
***