$
* فایده هشتم: آیا حدیث غیر معتبر را باید به دیوار کوفت
یکی از مطالبی که گاهی از اوقات شنیده میشود آنکه حدیث غیر معتبر را باید به دیوار کوفت. این مطلبی است که در کتب برخی از اجلای زمان ما نیز دیده میشود.
این افراد عبارت فاضربوه علی الجدار یا فاضربوا به علی الجدار یا علی الحائط را به کار برده و تصور میکنند که روایتی معتبر است و به اعتبار همین روایت هم چنین مطلبی را مطرح میکنند. جالب اینکه بعضی ادعای تواتر هم کردهاند.
این عبارت یا مشابه آن را نه تنها در کتب حدیثی متقدمین، بلکه در جوامع روایی مانند بحارالأنوار، وسائل الشیعه، البرهان، کنز الدقائق و حتی مستدرک الوسائل هم نیست. تنها در رسالهای منسوب به ابوغالب الزراری (ص ۸۵)، یعنی تاریخ آل زراره آمده است: «و قد ورد عنهمb، کما رواه مشایخ الشیعة ان ما خالف قول ربنا لم نقله، زخرف باطل، فاضربوه علی الجدار» یعنی: و روایت شده است از ایشانb، آنگونه که مشایخ شیعه آن را روایت کردهاند که آنچه مخالف سخن پروردگار ما است، نقل نکنید که زخرف و باطل بوده، آن را به دیوار بکوبید.»
این مطلب را بعدها در بعضی آثار شیخ الطائفه مانند عدة الأصول (ج ۱، ص ۳۵۰)، تلخیص الشافی (ج ۳، ص ۱۴۶) و التبیان فی تفسیر قرآن (ج ۱، ص ۵) به صورت مرسل آمده و بین اصحاب ما مشهور شد و بعد از دوره اخباریهای عصر صفوی حتی در کتب اعاظم اصولی ما هم دیده میشود.
حال به این مطالب عنایت فرمایید.
۱- ما هم قبول داریم که هر آنچه مخالف صریح آیات قرآن است، باطل است و تصور نمیکنم کسی از مسلمانان خلاف این مطلب را قبول داشته باشد و طبیعی است که حدیث مخالف قرآن زخرف و باطل است و نباید به آن توجه کرد و هر چند خواهیم گفت که این روایت سندا مخدوش، اما مفهوم کلی آن در روایات معتبری آمده است که بارها آن را بررسی کرده و در ضمن تعادل و ترجیح در روایات، باز هم اشاره خواهیم کرد. إن شاء الله.
۲- حالا اگر کسی این حدیث را به هر علتی قبول داشته باشد، حدیث میگوید خلاف سخن الله تعالی را که طبیعتا یقین به جعلی بودن آن داریم، به دیوار بکوب، نه اینکه هر حدیثی را که قبول نداشتیم یا حتی معتبر نبود باید به دیوار کوبید، مگر آنکه بخوهیم خود یا بزرگان خود را قرآن ناطق بدانیم و مخالف نظر خود یا آنها را مخالف قرآن قلمداد کنیم و به دیوار بکوبیم. فراموش نکنیم که از انواع چهارگانه احادیث غیر معتبر، فقط یک نوع آن موضوع و جعلی بود و سه نوع دیگر فقط غیر معتبر بود و ما با فرض قبول این روایت، فقط همان نوع جعلی را باید به دیوار بگوبیم و نه هر حدیث غیر معتبری را.
۳- هر چند مخالفت با قرآن در بعضی از موارد کاملاً واضح است، اما لازم است مراقب بود که این قطعیت باید از نظر علمی برای انسان حاصل شود، چرا که بعضی از احادیث تأویلی دارند که ممکن است برای ما روشن نباشد و اگر چیزی را بدون احاطه لازم یا دانستن تأویل آن تکذیب کنیم، قاعدتاً از مصادیق آیه ۳۹ سوره یونس که میفرماید: «بَلْ کَذَّبوا بِما لَمْ یُحیطوا بِعِلْمِهِ وَ لَمَّا یَأْتِهِمْ تَأْویلُهُ کَذلِکَ کَذَّبَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الظّالِمینَ» میشویم.
اگر خاطرتان باشد، اواخر بحث تقیه، حدیث معتبری از الکافی (ح ۲۲۷۰) خدمتتان روایت کردم که ابوعبیده الحذاء روایت که «سَمِعْتُ أباجَعْفَرٍj یَقولُ: «وَ اللهِ! إنَّ أحَبَّ أصْحابی إلَیَّ أوْرَعُهُمْ وَ أفْقَهُهُمْ وَ أکْتَمُهُمْ لِحَدیثِنا وَ إنَّ أسْوَأهُمْ عِنْدی حالًا وَ أمْقَتَهُمْ لَلَّذی إذا سَمِعَ الحَدیثَ یُنْسَبُ إلَیْنا وَ یُرْوَی عَنّا فَلَمْ یَقْبَلْهُ اشْمَأزَّ مِنْهُ وَ جَحَدَهُ وَ کَفَّرَ مَنْ دانَ بِهِ وَ هوَ لا یَدْری لَعَلَّ الحَدیثَ مِنْ عِنْدِنا خَرَجَ وَ إلَیْنا اُسْنِدَ فَیَکونَ بِذَلِکَ خارِجا عَنْ وَلایَتِنا.»»
نتیجه همه اینها این است که باید در این فقره احتیاط کرد و بیگدار به آب نزد.
۴- اما نکته مهم در این حدیث آنکه انتساب این رساله به ابوغالب الزراری که از اجلای علمای شیعه است، به قدری ضعیف است که حتی مرحوم حدث نوری نیز به آن اعتماد نکرده است تا این مطلب را در مستدرک الوسائل قرار دهد. علاوه بر این، چه در این کتاب و چه در سایر کتب، این حدیث به صورت مرسل آمده است و انتسابش به معصومj معتبر نیست، تا بخواهد مبنای علم و عمل قرار گیرد.
۵- رساله مذکور که بر فرض صحت انتسابش قدیمیترین کتابی است که این مطلب را دارد، مینویسد که مشایخ شیعه روایت کردهاند، حال سؤال در این است که این چه روایتی است که هم مرسل است و هم معلوم نیست از کدام یک از ائمهb است و هم هیچ یک از مشایخ ما مسنداً یا مرسلاً آن را در کتب خود ذکر نکردهاند. به عبارت دیگر این مشایخی که در رساله مذکور بیان شده است، چه کسانی هستند که نام و نشانی از آنها نیست؟!
نکته جا افتاده اینکه بعضی از بزرگان ما در آثار خود که در قرن پنجم به بعد نوشتهاند، برای این ضمیر هم، مصدر هم مشخص کردهاند و بعضا آن را به حضرت رسول اللهp منسوب کردهاند.
۶- بعید نیست علت عدم حساسیت بزرگان ما به ضعف سند این حدیث از سه باب باشد. اول اینکه مفهوم کلی این حدیث، مؤیدات زیادی دارد و دوم به جهت شهرت زیاد این حدیث در زمان ما و سوم اینکه متأسفانه بسیاری ازبزرگان ما در غیر احادیث فقهی، توجه جدی به بررسی سند و اعتبارسنجی احادیث ندارند. و الله عالم.
خلاصه کلام آنکه هر چند عقلاً و نقلاًٌ باید در احادیثی که با قرآن مطابقت ندارد، توقف کرد، اما این با کوفتن به دیوار فرق دارد، بلکه باید علم آن را به معصومj واگذار کرد تا در زمان حضورشان، تکلیف آن را بر ما معلوم کنند.
به نظر شما آیا بهتر نیست احادیثی را که به نظر ما مخالف قرآن است، فقط کنار بگذاریم، شاید معنای حدیث را درست متوجه نشدهایم، یا برداشتمان نادرست بوده است. البته بدیهی است که انسان متخصص لازم است به برداشتهای خود اعتماد کند، اما دو نکته در اینجا مهم است.
۱) صحبت از انسان متخصص است و نه هر کسی، لذا کسی که میخواهد چنین کند، حداقل خودش، باید خودش را متخصص در این فن بداند.
۲) حتی متخصصین نمیتوانند بگویند برداشتشان از آیات و روایات صد در صد موافق فی لوح محفوظ است، بلکه میگویند، برائت از ذمه است که در تقسیمبندی ما جزء قطعیات محسوب میشود و به هر حال احتمال خطا در آن هست، هر چند این احتمال به اندازهای اندک باشد که یا عقلا آن را نا دیده بگیرند، یا عقلا نا دیده گرفته شود.
لذا به نظر حقیر بهتر است که در اینگونه موارد هم با احتیاط برخورد کرده و هر حدیثی را غیر معتبر دانستیم، کنار بگذاریم و دیگر به در و دیوار گوفتن ندارد.
* فایده نهم: شهرت روایی، عملی و فتوایی
از جلسه آینده، باید درباره این بحث که از مباحث مهم علم حدیث هم است، صحبت میکردیم. اما از آنجا که مفصل آن را در مباحث اصول فقه عرض کردیم و فشردهتر کردن آن برایم میسر نبود، فعلا از تکرار آن خودداری میکنم تا إن شاء الله در سری جدید اصول فقه یا شاید هم در پایان همین مباحث، مجددا عرض کنم.
البته آنچه حقیر در این باب عرض کردهام، دوستان در سایت قرار دادهاند و به حمد الله منتشر هم شده است که حتما به آن مراجعه خواهید کرد و به جمعبندی خودتان خواهید رسید، چرا که یکی از مسائل مبنایی در فقه و غیر آن است.
و صلی الله علی محمد و آل محمد