$
جلسه گذشته اصل تعیین در لزوم یا عدم لزوم تقلید از اعلم را بررسی کردیم و خلاصهاش این شد که
۱- ابتدا باید ببینیم دلایل موافقان و مخالفان چیست و اگر هیچ کدام تکلیف را روشن نکرد و مجتهد باز هم در شک و تردید بود، نوبت به اصل عملیه میرسد و نمیتوان همین ابتدا سراغ ن رفت.
۲- اگر هیچ کدام از دلایل موافقان و مخالفان مشت پر نکن و شک و تردید باقی ماند، برای امثال ما که اصالة التخییری هستیم و ارادتی به اصل تعیین نداریم، تکلیف روشن است.
۳- اما آنهایی که اصالة التعیینی هستند هم ظاهرا در این مسأله نمیتوانند سراغ اصل تعیین بروند و لازم است برائت یا تخییر جاری کنند که نتیجه هر دو یکی است.
اما برویم سراغ سایر ادله.
طبق قرار چند خطی از کفایه بخوانیم و بررسی کنیم.
* متن کفایه:
و دعوی السیرة علی الأخذ بفتوی أحد المخالفین فی الفتوی من دون فحص عن أعلمیته مع العلم بأعلمیة أحدهما ممنوعة.
و لا عسر فی تقلید الأعلم لا علیه لأخذ فتاواه من رسائله و کتبه و لا لمقلدیه لذلک أیضا و لیس تشخیص الأعلمیة بأشکل من تشخیص أصل الاجتهاد مع أن قضیة نفی العسر الاقتصار علی موضع العسر فیجب فیما لا یلزم منه عسر فتأمل جیدا.
تبیین فرمایش صاحب کفایه:
و ادعای سیره در اخذ فتوای یکی از مخالفین در فتوا، بدون فحص از اعلمیت آن با علم به اعلمیت یکی از آن دو ممنوع است (یعنی قابل قبول نیست).
و عسری نیست در تقلید اعلم نه بر او (یعنی خود مجتهد اعلم) به جهت اخذ فتوای او از رسالههایش و و کتابهایش و نه برای مقدانش برای همان (دلیل) همچنین و نیست تشخیص اعملیت مشکلتر از اصل اجتهاد، در ضمن قضیه نفی عسر، اقتصار بر موضع عسر است، پس واجب میشود در آنچه لازم نمیآید در آن عسر. پس تأمل کن جدا.
سخنی درباره این عبارات:
مرحوم آخوند در این بخش متعرض چهار دلیل مخالفان لزوم تقلید از اعلم میشوند.
۱- سیره عقلا که ایشان بدون بحث و بررسی، فقط حکم کلی و نظر خود را بیان میفرمایند که قابل قبول نیست.
۲ و ۳- عسر و به سختی افتادن، هم برای مجتهد و هم برای مقلدان که این را هم رد میکنند و مختصری توضیح میدهند که علت عدم عسر، وجود رسالههای عملیه و کتب فقهی است.
۴- اینکه تشخیص اعلم سختتر از تشخیص خود مجتهد نیست که این را هم بدون توضیحی رد کردهاند.
ما ابتدا موارد ۲ تا ۴ را بررسی میکنیم تا بعد به مطلب اول برسیم که سیره است.
* بررسی عسر برای مجتهد یا مقلد در لزوم یا عدم لزوم تقلید از اعلم:
قاعده عسر و حرج را قبلا بررسی کردیم و دیدیم که ما هم موافق مشهور هستیم، یعنی این قاعده را شخصی میدانیم و نه نوعی.
عسر و حرج شخصی با نوعی چه فرقی داشت؟ خلاصه فرقش این بود که اگر کسی قائل به عسر و حرج نوعی بود، نتیجهاش این میشد که اگر تکلیفی بر عموم مردم یا بگوییم اکثریت قاطع یا حداقل اکثریت قابل ملاحظهای از مردم، عسری بود، از گردن همه ساقط میشود، حتی آنهایی که برای انجام آن در عسر و حرج نیستند. در حالی که اگر کسی قائل به عسر و حرج شخصی بود، تکلیف فقط از کسانی برداشته میشود که گرفتار عسر و حرج هستند و دیگران مکلف به آن میباشند.
مرحوم آخوند هم موافق مشهور هستند و قائل به عسر و حرج شخصی که در پایان عبارات هم متعرض آن شدهاند.
با این حساب اگر کسی قائل به عسر و حرج شخصی بود، طبیعتا نمیتواند به این دلیل استناد کند، مگر اینکه ادعا کند برای همه مکلفین یا حداقل اکثریت قریب به اتفاق عسر و حرجی است که ادعا در بسیاری از موارد و از جمله در مسأله مورد بحث ما که لزوم یا عدم لزوم تقلید از اعلم است، جایی ندارد.
بله! الآن با وجود رسالههای عملیه و وسایل ارتباطی و وجود دفاتر متعدد در کشورها و شهرهای مختلف، مسأله عسری بودن در موضوع مورد بحث ما کمرنگ شده است، اما نمیتوان منکر آن در بعضی موارد یا مناطق شد. مثلا ممکن است در بعضیمناطق در کشورهای خاص، واقعا مراجعه به اعلم و نظرات او سخت باشد، اما در خیلی جاها چنین نیست. لذا باید گفت اگر کسی قائل به لزوم تقلید از اعلم نشد که هیچ، اما اگر قائل به لزوم تقلید از اعلم شد، خوب است این مطلب را هم یادآور شود که اگر تشخیص اعلم یا مراجعه به او، برای کسی عسری شد، طبیعتا این لزوم منتفی میشود.
خلاصه اینکه بر مبنای ما که موافق مبنای مشهور است، عسر و حرج دلیل نفی کلی لزوم تقلید از اعلم نیست و ما هم مثل مرحوم آخوند این دلیل مخالفان وجوب تقلید از اعلم را قبول نداریم.
* چند نکته درباره عسری بودن تشخیص اعلم:
قبل از اینکه سراغ سیره برویم، خوب است چند نکتهای را هم درباره مطلب چهارم مرحوم آخوند عرض کنم.
ایشان فرمودهاند که یکی از دلایل مخالفان وجوب تقلید از اعلم این است که تشخیص اعلم سخت است و بعد میفرمایند که خیر! این تشخیص سختتر از تشخیص اصل اجتهاد در فردی نیست.
در این مورد، لازم است چند نکته را عرض کنم.
۱- با فرض این که کسی ادعا کند تشخیص اعلم عسری است، همان مطلبی که قبلا عرض کردیم، مطرح میشود. یعنی میگوییم عسر و حرج شخصی است و اگر تشخیص اعلم برای کسری عسری بود، از گردن او ساقط است، اما اگر برای کسی عسری نبود، مشکلی نیست.
۲- اما اینکه مرحوم آخوند فرمودهاند، تشخیص اعلم مشکلتر از تشخیص اصل اجتهاد در فرد نیست، حقیر موافق نیستم. به نظر حقیر، با فرض اینکه تشخیص اعلمیت عسری نیست، اما نمیتوان منکر مشکلتر بودن تشخیص آن نسبت به اصل اجتهاد شد. کما اینکه در سایر علوم هم این مسأله مشهود است. مثلا همین مثال پزشکی که معمولا مطرح میشود. تشخیص پزشک متخصص یا فوق متخصص سادهتر از این است که بخواهیم بگوییم، فلانی اعلم یا به عبارتی حاذقتر از دیگران است و بخواهیم او را از این نظر بالاتر از دیگران قرار دهیم.
بالاخره انتخاب یک نفر به عنوان برترین فرد متخصص، واقعا کار سادهای نیست.
اگر دقت بفرمایید، میبینیم که در زمانه ما هم، کسانی که قائل به لزوم تقلید از اعلم هستند، وقتی میخواهند مصادیق آن را پیدا کنند، زحمت بیشتری متقبل میشوند، تا بخواهند اجتهاد کسی را تأیید کنند.
۳- در مقابل عرایضم در دو بند قبلی، اگر به دنبال این نباشیم که فقط و فقط یک نفر را به عنوان اعلم تشخیص دهیم و او را در صدر قرار دهیم، بلکه بگوییم این چند نفر نسبت به سایرین از مصادیق اعلم هستند، آن وقت کار کمی سادهتر میشود. کما اینکه در دوره و زمانه ما هم شاید به جهت این که تشخیص یک نفر به عنوان مصداق اعلم سخت است، آقایان چند نفر را به عنوان اعلم از دیگران معرفی میکنند.
البته این عرض حقیر به این معنا نیست که تنها علت معرفی چند نفر به عنوان اعلم همین مسأله است، خیر! این یکی از دلایل است و قاعدتا دلایل دیگری هم هست که حتی بعید نیست بعضی از آنها جنبههای سیاسی داشته باشد.
۴- اما نکته مهم در اینجا و نیز در کلیت بحث ما، تعریف اعلم است.
باید دید تعریف اعلم چیست؟ ممکن است کسی تعریفی را پذیرفته باشد که تشخیص اعلم واقعا از عسر و حرج بودن خارج شود. مکن است کسی تعریفی را پذیرفته باشد که کار برای عده قابل ملاحظهای عسر و حرجی شود. ممکن است کسی تعریفی را پذیرفته باشد که کار برای اکثریت عسر و حرجی شود و ممکن است فرد تعریفی را پذیرفته باشد که تشخیص اعلم تقریبا یا تحقیقا غیر ممکن شود که البته با توجه به مبنای ما در شخصی بودن عسر و حرج، غیر از مورد آخر، تأثیری در موضوع مورد ما ندارد.
لذا اینجا تعدادی از تعاریف اعلمیت را مطرح کرده و نظر خودم را هم درباره تعریف آن عرض میکنم تا بلکه شما هم اگر تا الآن به تعریفی نرسیدهاید، شاید به نتیجه رسیدید.
* بعضی از تعارف اعملیت:
همانطور که قبلا اشاره کردم، در تعریف اعلمیت مطالب متعددی بیان شده است که بعضی از آن را عرض کرده و مختصر توضیحی تقدیم میکنم.
۱- تعریف مرحوم صاحب عروه: ایشان در العروة الوثقی (م ۱۷) میفرمایند که مراد از اعلم، کسی است که آشناتر باشد به قواعد و مدارک برای مسأله، اکثر اطلاعا باشد برای نظائر آن و برای اخبار و اجود فهما باشد برای اخبار و در نتیجه اجود استنباطا باشد.
اکثر افراد یا به عینه همین تعریف را پذیرفتهاند، یا با کم و زیادی و تفسیر و تفصیل همین تعریف را شرح و توضیح دادهاند که با مراجعه به عروه محشی کاملا معلوم است. کتاب محشایی که من در اختیار دارم به حواشی آیات عظام شیخ علی جواهری (م ۱۳۴۰ ق)، سید محمد فیروزآبادی (م ۱۳۴۵ ق)، میرزای نائینی (م ۱۳۵۵ ق)، شیخ عبدالکریم حائری (م ۱۳۵۵ ق)، آقا ضیاءالدین عراقی (م ۱۳۶۱ ق)، آقا سیدابوالحسن اصفهانی (م ۱۳۶۵ ق)، شیخ محمد رضا آل یاسین (م ۱۳۷۰ ق)، شیخ محمدحسین کاشف الغطاء (م ۱۳۷۳ ق)، سید محمدحسین بروجردی (م ۱۳۸۰ ق)، سیدعبدالهادی شیرازی (م ۱۳۸۲ ق)، سید محسن حکیم (م ۱۳۹۰ ق)، سید احمد خوانساری (م ۱۴۰۹ ق)، امام خمینی (م ۱۴۰۹ ق)، سید ابوالقاسم خویی (م ۱۴۱۳ ق) و سید محمدرضا گلپایگانی (م ۱۴۱۴ ق) است که نظر ۱۵ نفر از اعاظم معاصر در صد ساله اخیر است.
۲- شیخ اعظم انصاری: ایشان در رساله الإجتهاد و التقلید (ص ۳۰۷) میفرمایند که اعلم کسی است که اقوی ملکة و اشد استنباطاً بر اساس قواعد مقرره باشد و منظور کسی است که در فهم اخبار مطابقة و التزاماً خبره باشد و نیز در فهم انواع تعارض و در تشخیص آنها از هم و در جمع بین آنها با اعمال قواعد مقرره، در عین حال مراعات تقریبات عرفیه و نکات آن و نیز در تشخیص مظان اصول لفظیه و عملیه و نیز به سایر وجوه اجتهاد وارد باشدو در پایان میفرمایند که زیادی استنباط و استخراج فعلی مسائل مدخلیتی در این موضوع ندارد.
این عبارت آخر یعنی اینکه کسی به صرف اینکه مسائل بیشتری استنباط کرده یا به تعبیر بنده رساله عملیه دارد یا سن و سال بیشتری دارد یا از زمان مجتهد شدنش زمان بیشتری گذشته یا سالهای بیشتری تدریس خارج فقه و اصول داشته، یا شاگردان بیشتری داشته، یا مجتهدین بیشتری تحویل جامعه داده و مانند اینها مدخلیتی در موضوع ندارد. البته باید عرض کنم که هر چند این پارامترها در قدرت استنباط یا تشخیص قدرت استنباط مجتهد بیتأثیر نیست، اما از نظر ایشان، حرف اول و آخر را نمیزند که بخواهیم در تعریف اعلم این موارد را وارد کنیم.
اینکه اینها را عرض کردم، به این جهت است که در فرمایشات بعضی از افاضل در تعریف اعلم چنین چیزهایی شنیده شده است.
میبینیم که تعریف مرحوم صاحب عروه، تقریبا خلاصه همین فرمایش شیخ اعظم است و تفاوت اصلی در اقوی ملکة است که در تعریف شیخ هست، اما در تعریف صاحب عروه حداقل به صراحت نیست. درباره ملکه هم که در ابتدای خاتمه کفایه صحبت کردیم و توضیحاتی عرض کردم.
سه تعریف دیگر که با تعریف خودم میشود چهار تعریف، بماند برای جلسه آینده. إن شاء الله.
و صلی الله علی محمد و آله