$
امشب إن شاء الله مطلب دیگر را که در مخالفت با جریان معاطات در ازدواج مطرح شده است، بررسی میکنیم. یکی ضرورت دین و بعد از آن هم اگر فرصت بشود، دو مورد دیگر را.
* ضروری دین:
جمعی از بزرگان، خواندن صیغه را در انواع ازدواج ضروری دین معرفی کردهاند. مثلاً مرحوم ملا احمد نراقی در کتاب مستند الشیعة (ج ۱۶، ص ۸۴) در المسألة الأولی میفرمایند: «تجب فی النکاح الصیغة، باتفاق العلماء الإسلام، بل الضرورة من دین خیر الأنام و … ».
اینجا چند نکته مطرح است.
۱- ابتدا ببینیم ضروری دین چیست. بزرگان معمولاً برای ضروری دین، دو شرط گفتهاند. اول اینکه عقیده یا حکمی عملی است که داشتن آن عقیده یا انجام آن کار کاملا آشکار و واضح است. البته در بعضی از کتب آمده است که عقیده یا حکمی که لزوم آن بدیهی است. این تعریف مشکلی دارد که مربوط به کلمه «بدیهی» است. اگر منظور از بدیهی، صرفاً آشکار و واضح باشد، مشکلی نیست و همان است که بنده عرض کردم. اما اگر منظور از بدیهی را آشکار و واضحی بدانیم که نیاز به دلیل ندارد، مشکل ایجاد میشود.
شرط دیگر درباره ضروری دین این است که، بنا به نظر مشهور فقها، انکار ضروری دین، به منزله انکار خود دین است. یعنی این جزء از دین را که ضروری دین میدانند، آن قدر کلیدی و مهم است که اگر آن را انکار کنند، چنان خللی در دینشان ایجاد کردهاند که با فرض پذیرش بعضی دیگر از اجزا، این خلل و نقیصه جبران نمیشود و دین چنان ناقص میشود که کل کار خراب میشود.
مثالی عرض کنم که مطلب روشن شود. فرض بفرمایید ارکان نماز، جزء ضروریهای نماز هستند و اگر کم و زیاد شوند و انسان متوجه این کم و زیادی شود، چنان خللی به نماز وارد شده است که کل نماز کأن لم یکن و باطل است. فرض بفرمایید فردی فقط تکبیرةالاحرام نماز را عمداً یا سهواً نمیگوید، اما نَه تنها ما بقی نماز را به تمامه میخواند، بلکه مستحبات آن را نیز در حد اعلایی به جا میآورد. در اینجا با اینکه این فرد تنها یک «الله اکبر» نگفته، اما نمازش کأن لم یکن است و غیر قابل قبول.
ضروری دین هم در کلیت دین، جایگاهی مانند جایگاه ارکان نماز در نماز دارد. یعنی انکار آن موجب کأن لم یکنی کل دین است.
۲- با مقدمهای که عرض کردم، این سؤال پیش میآید که آیا این بزرگواران ضروری دین را در اینجا به عنوان دلیل آوردهاند؟ یا به عنوان نتیجه؟
۳- اگر به عنوان نتیجه آورده باشند که اصلا جایش در این قسمت بحث نیست، چرا که فعلاً بحث بر سر ادله لزوم یا عدم لزوم است، یعنی نوبت بررسی دلایل است و باید صبر کنیم و ببینیم که آیا به وجوب خواندن صیغه میرسیم، یا خیر؟ بعد اگر به وجوب خواندن آن رسیدیدم، بحث کنیم و ببینیم آیا ضروری دین است یا خیر.
۴- اما اگر به عنوان دلیل آورده باشند، یعنی ضروری دین را مقدمه یا بهتر است بگویین صغرای مطلب گرفتهاند. با این حساب، یک بار صغری و کبری و نتیجه را مرور میکنیم.
صغری: خواندن صیغه برای صحت ازدواج، ضروری دین است.
کبری: ضروری دین واجب است و انکار آن به منزله انکار دین یا خروج از آن است.
نتیجه: خواندن صیغه لازم است، وگر نه موجب خروج از دین و عدم صحت ازدواج است.
در اینجا مشکل در صغری است. چرا خواندن صیغه برای صحت ازدواج، واجب است؟! ضروری دین که بماند. ما اینجا داریم همین مطلب را بررسی میکنیم که آیا لازم یا لازم نیست، پس نمیتوانیم خود این مطلب را دلیل بر اثبات خودش بیاوریم و گرفتار دور بیّن شویم. نمیدانم سختی درک این مطلب کجا است که گاه و بیگاه میبینیم در اثبات مطلبی، گرفتار دور، آن هم دوری به این آشکاری میشویم و پای ضروری دین را وسط میکشیم. به نظر حقیر قاعداتاً بزرگان ما گرفتار این دور نشدهاند و نخواستهاند از ضروری دین به عنوان دلیل بر اثبات چیزی اثبات کنند، چرا که متوجه چنین خطای آشکاری بودهاند، مشکل از دیگران است که منظور ایشان را درست متوجه نشدهاند.
خلاصه اینکه نَه در اینجا و نَه در جای دیگری نمیتوان ضروری دین را به عنوان دلیلی ابتدائی بر حرمت چیزی مطرح کردف چرا که خودش نیاز به اثبات دارد.
۵- به نظر حقیر، وجود اصل ضروری دین قابل انکار نیست. یعنی بعضی عقائد یا احکام هستند که اگر کسی آنها را انکار کند، گویی کلیت دین را انکار کرده است، اما باید به دو نکته توجه داشته باشیم. اول اینکه ادعای ضروری بودن چیزی در دین، دلیل محکم میخواهد که البته این دلایل، گاهی روان و ساده هستند و گاهی مشکل و پیچیده. دوم اینکه با مطرح کردن ضروری دین در مباحث استدلالی، خواسته یا ناخواسته موجب کوبیدن مستشکل یا پسراندن مخالفین یا جلوگیری از مباحث آزادانه استدلالی و استنباطی نشویم.
قبل از اینکه وارد بحث بعدی شویم، بنده تعریف خودم را از ضروری دین و ضروری مذهب عرض کنم که تصور میکنم منحصر به بنده است و شاید در هیچ کتابی چنین نوشته نشده باشد، یا بنده به خاطر ندارم، تا إن شاء الله در آینده و در فرصتی مناسب، بحث مفصلی در این باره داشته باشیم.
ضروریات دین، عقائد یا احکامی است که جزء دین بودنشان چنان قابل اثبات است که مخالفی از علما و متخصصین فریقین بر آن نیست و در ضمن به دلایل عقلی یا نقلی قاطع، اهمیت آن به گونهای تبیین شده باشد که بدون خلاف معلوم باشد که انکار آن، به منزله انکار کلیت دین است. نمونه اعتقادی آن انکار توحید یا نبوت نبی مکرم اسلام و در احکام انکار نمازهای یومیه است.
ضروریات مذهب، عقائد یا احکامی هستند که جزء مذهب بودنشان چنان قابل اثبات است که مخالفی از علما و متخصصین آن مذهب بر آن نیست و در ضمن به دلایل عقلی یا نقلی قاطع، اهمیت آن به گونهای تبیین شده باشد که بدون خلاف معلوم باشد که انکار آن، به منزله انکار کلیت آن مذهب است. نمونه اعتقادی آن انکار ولایت و وصایت امیر مؤمنان یا انکار اصل خمس و غیر آن است.
رابطه ضروری دین و ضروی مذهب، عموم و خصوص مطلق است. یعنی هر ضروری دین، ضروری مذهب هست، اما فقط بعضی از ضروریات دین، جزء ضروریات مذهب هستند.
رابطه واجب و ضروری دین هم، عموم و خصوص مطلق است. یعنی هر ضروری دینی واجب هستف اما هر واجبی ضروری دین نیست.
و صلی الله علی محمد و آل محمد