$


مصافحه با نامحرم - جلسه ۵

$

جلسه قبل، بند سوم یادداشت آقای حیدری را بررسی کردیم، امروز وارد بند چهارم می‌شویم. بند چهارم را که إن شاء تمام می‌کنیم و وارد بند پنجم می‌شویم، اما بعید می‌دانم فرصت کنیم، آن را به پایان برسانیم، لذا شروع کنیم، تا ببینیم به کجا می‌رسیم.
ایشان نوشته‌اند:

۴- استدل بعضهم بروایات حرمة اللمس أو المس المذکور فی القران الکریم الشامل للمصافحة و قد وردت روایات فی ذلک عن أبی‌جمیلة، عن أبی‌جعفر و أبی‌عبدالله قالا: (ما من أحدٍ إلاّ و هو یصیب حظّاً من الزنا، فزنا العینین النظر، وزنا الفم القبلة، وزنا الیدین اللمس، صدَّق الفرج ذلک أم کذَّب».

دلیل دیگری که برای حرمت مصافحه با نامحرم بیان شده و ایشان به چالش می‌کشد، حرمت لمس در روایات یا لمس مورد نظر در قرآن است که شامل مصافحه هم می‌شود. ایشان به روایتی از الکافی (ح ۱۰۳۶۰) اشاره می‌کنند. ما فعلا سند حدیث را بررسی کنیم و ببینیم معتبر است یا خیر، بعد هم با آقای حیدری همراه می‌شویم و مطالب ایشان را نقد می‌کنیم و بعد از پایان بررسی کامل متن، باز هم در این‌باره سخن خواهیم گفت.

ثقةالاسلام الکلینی این حدیث را عملاً به سه طریق روایت کرده است.

۱٫ از عدة من اصحابنا از احمد بن محمد که یا ابن عیسی الاشعری است، یا ابن خالد البرقی، از ابن ابی‌نجران از من ذکره

۲٫ از عدة من اصحابنا از همین احمد بن محمد از یزید بن حماد و غیر او از ابوجمیله

این طرق، جمعاً سه طریق می‌شود که دو طریق آخر که در بند دو آمده است، به واسطه ضعف ابوجمیله، مفضل بن صالح، معتبر نیست.

اما طریق اول؛ احمد بن محمد، حتی اگر ابن خالد البرقی هم باشد، در این‌جا مشکلی ایجاد نمی‌کند. سایرین از ثقات درجه یک هستند، مگر من ذکره که ابتداء مجهول است، اما به واسطه ابن ابی‌نجران، توثیق درجه دو می‌شود. پس هر چند این طریق، بر مبنای خیلی‌ها غیر معتبر است، اما بر مبنای ما، فعلاً معتبر درجه دو است.

فقط نکته‌ای هست که بی‌نام بودن من ذکره در این روایت خاص، نگرانی ایجاد می‌کند. این من ذکره کیست که نامش را نگفته‌اند؟! آیا ممکن است ابوجمیله باشد که او نیز راوی همین روایت از امام معصومj است؟ اگر کسی این نگرانی را جدی نگیرد و مبنای ما را قبول داشته باشد، حدیث معتبر درجه دو است، مگر متن حدیث معلوم کند که نیاز به سند معتبر درجه یک است، یا ضعفی دارد که به موجب آن ضعف، ثقه درجه دو ما تبدیل به ضعیف شود. اما اگر کسی این احتمالی را که عرض کردم، جدی بگیرد، این طریق هم معتبر نخواهد بود. باز هم تأکید می‌کنم طرق این حدیث، به جهت ضعف ابوجمیله و مجهول بودن من ذکره، بر مبنای جماعتی قابل توجه از رجالیون، اصلاً معتبر نیست.

من شخصاً نمی‌توانم این نگرانی را جدی نگیرم و در نتیجه این طریق را معتبر نمی‌دانم.

 

و الروایة واضحة أن الزنا لا یکون إلا مع الشهوة فقید الشهوة لا یمکن استبعاده عن دلالة الروایة فاللمس أو المس یراد به أما الجماع أو اللمس مع الشهوة کما هو مرتکز اللغة العربیة.

ایشان می‌گویند، زنا نیست، مگر به شهوت، لذا نباید قید شهوت را از دلالت روایت خارج کنیم، پس منظور از لمس و مس هم به حالت شهوانی آن است. بعد باز هم تأکید دارند که این ملازمت شهوت، مرتکز از لغت عربی است.

و اما عرایض بنده، آن هم با فرض این‌که کسی حدیث را معتبر بداند؛

۱٫ به نظر حقیر، اشکال آقای حیدری قابل تأمل است. یعنی اگر موارد خاص و نادر را جدا کنیم، خصوصا در اعصار گذشته، و از جمله عصر ۲۶۰ ساله حضور معصومینb، زنا رخ نمی‌داده و نمی‌دهد، مگر از روی طغیان شهوت و این همان ارتکازی است که ایشان می‌گویند.

۲٫ البته معمولاً چنین است. حالا بر اساس همین حالات غیر معمول و نادر، ممکن است کسی بگوید که زنا حتی اگر از روی شهوت هم نباشد، زنا است و شهوت دخلی در آن ندارد که سخن نادرستی نیست و در مواردی بسیار نادر این امکان وجود دارد که زنا و حتی تجاوز از روی شهوت نباشد. مثلاً از روی انتقام‌گیری باشد، کما این‌که خود حقیر یک مورد با پرونده‌ای در این زمینه مواجه بودم. البته انصافا این موارد بسیار نادر است و اگر تعداد آن را هر چقدر هم دست بالا بگیریم، در صورت کسر بگذاریم و تعداد زناها و تجاوزهای شهوانی را در مخرج کسر، باز هم تقریباً مساوی صفر است. البته تقریبا و نَه دقیقا.

۳٫ حالا فرض کنیم، باز هم همین تعداد اندک، مورد توجه باشد و ارتکاز مورد نظر را منتفی بدانیم، ببینیم ادامه روایت چه می‌گوید. روایت می‌گوید زنای چشم، نظر است، زنای دهان بوسه است و زنای دست لمس است.

همه می‌دانیم که نظر حتی به نامحرم، فی ذاته، نَه در حکم زنا است و نَه حرام، مگر به دلیل خاص حرام شود. کما این‌که شهوت هم فی نفسه حرام نیست، مگر خارج از ضابطه شرعی باشد.

بوسه هم فی نفسه حرام نیست، مگر بوسه‌ای که به دلیلی خاص حرام شود، مانند بوسه شهوانی حرام و …

لمس هم فی ذاته حرام نیست، مگر لمسی که به دلیلی خاص حرام شود، مثلاً لمس شهوانی حرام و …

پس عملاً قید دیگری در این‌ها وارد است که موجب حرمت می‌شود.

اجازه بفرمایید «نظر» را بررسی کنم که قابل درک‌تر است. می‌دانیم که نه خود نگاه فی نفسه حرام است و نَه نگاه به نامحرم فی ذاته، در حکم زنا است، مگر با قیودی مانند همان حالت شهوانی که آقای حیدری گفتند، پس اگر کسی درباره این روایت بگوید، شاید لمس نامحرم هم فی نفسه حرام نباشد و قیودی مانند همان قیون نظر داشته باشد، احتمال بی‌جایی نیست و اذا جاء الإحتمال، بطل الإستدلال.

جمع‌بندی این‌که دراین دلیل دو اشکال وجود دارد. یکی این‌که نکات متنی در این روایت مطرح است که که با فرض اعتبار حدیث، استدلال به آن را از قطعیت می‌اندازد و مهم‌تر این که  انتساب این روایت به معصومj معتبر نیست و در نتیجه کلاً هیچ.

 

۵- استدل آخرون بروایات مبایعة النبی للنساء حیث غمس یده فی اناء فیه ماء وکانت کل امرأة تبایعه تضع یدها فی الماء ولم یصافحها النبی ص وقال: (إننی لا أصافح النساء).

ایشان در این‌جا می‌فرمایند که دیگرانی، یعنی بعضی از آن‌ها که قائل به حرمت مصافحه با نامحرم هستند، به روایت بیعت نبی مکرم با زنان استناد می‌کنند که دستشان را در ظرف آبی فروبردند و هر زنی که می‌خواست با ایشان بیعت کند، دستش را درون آب قرار می‌داد و نبی مکرم با آن‌ها مصافحع نمی‌کرد و فرمود: «به یقین من با زنان مصافحه نمی‌کنم.»

این مطلب را حقیر، در بین کتب حدیثی شیعه، در دو جا سراغ دارم.

۱٫ تفسیر القمی (ج ۲، ص ۳۶۴)

۲٫ الکافی (ح ۱۰۲۵۱)

روایت تفسیر القمی به دو دلیل معتبر نیست. یکی این‌که حدیث مرسل است و دیگر این‌که خود کتاب تفسیر القمی، کتاب معتبری نیست و ضمن بحث مفصلی گفتیم افراد متعددی در تدوین آن شریک بوده‌اند که بعضی از ثقات، بعضی از مجهلین و بعضی از ضعفای در نقل حدیث هستند و من راهی برای تمییز یقینی یا قطعی مفردات این کتاب که بسیار بسیار هم هستند، سراغ ندارم. بحث مفصلش هست که عزیزان می‌توانند مراجعه کنند.

اما ثقةالاسلام الکلینی این حدیث را از علی بن ابراهیم القمی از پدرش از احمد بن محمد بن ابی‌نصر از ابان بن عثمان روایت کرده است که همه از ثقات درجه یک هستند و حدیث بلاخلاف معتبر است.

در حدیث الکافی آمده است که بعد از فتح مکه، مردان با حضرت رسول اللهp بیعت کردند و به دنبال آن‌ها زنان آمدند که بیعت کنند. آیه ۱۲ سوره ممتحنه هم درباره مفاد بیعت زنان نازل شد. در این میان هند دختر عتبه که همسر ابوسفیان بود و معرف حضور همه هست، در اشاره به این عبارت آیه که می‌فرمود: «و لا یقتلن أولادهن»، می‌گوید که ما آن‌ها را در کودکی پروردیم و تو در بزرگ‌سالی کشتی و خلاصه همین‌جا هم که در حضیض ضعف است، دست از نیش و کنایه بر نمی‌دارد. پیامبر هم چیزی نمی‌گویند و پاسخی نمی‌دهند. در ادامه، ام حکیم، دختر حارث بن هشام هم که زن عکرمه بن ابی‌جهل، از سران و فرماندهان مشرکین و فرزند ابوجهل مشهور بود، در اشاره به عبارت «و لایعصینک فی معروف» گفت که این معروف چیست؟ نبی مکرم در پاسخ فرمودند که به صورت خود سیلی نزنید، آن را نخراشید، موی خود را نکنید، گریبان چاک نکنید، جامه سیاه نپوشید و فریاد واویلا سر ندهید. پس پیامبر با آن‌ها بیعت کرد. یکی از این خانم‌ها که به سیاق عبارات، احتمالا ام حکیم یا هند بوده، گفت که چطور با تو بیعت کنیم؟ ایشان در جواب فرمودند: «إننی لا اصافح النساء». پس ظرفی از آب خواستند و دست خود را داخل آن کرده و خارج نمودند و گفتند دستانتان را داخل این آب کنید و همین بیعت است.

حالا ببینیم علامه حیدری چه گفته‌اند و ما به چه می‌رسیم.

 

وفعل النبی (ص) اعم من القول بحرمة المصافحة فحتی علی القول بالجواز فالنبی ص یتنزه عن ذلک وان کان لا یحصل له الشهوة من مصافحة النساء ولکن قد تحصل الشهوة للمرأة ، فالنبی لم یحرّم بقوله هذا المصافحة ولو کانت محرمة لصرح بذلک لیُعلم الناس الحکم الشرعی ؛ خصوصاً وأن الناس یرون ذلک سائغاً عرفیاً ولذا أرادت النساء مصافحته الا أن النبی قال انا لا اصافح ؛ فهو قد یعمل بالافضل والراجح ، کما تدل علی ذلک روایات کثیرة من هذا القبیل.

ایشان می‌گویند که این فعل نبی، اعم از حرام بودن مصافحه است و این احتمال را مطرح می‌کنند که چه بسا جواز باشد که نبی خود را از آن منزه دانسته‌اند. به گمانم منظور ایشان این است که در عبارت «أننی لم أصافح النساء»، می‌فرمایند من با زنان مصافحه نمی‌کنم، و نمی‌فرمایند مرد مسلمان یا مرد مؤمن یا مشابه این‌ها، با زنان مصافحه نمی‌کند. به عبارت دیگر حرام نیست، اما من از آن پرهیز می‌کنم. بعد ادامه می‌دهند که اگر چه شهوت از مصافحه با زنان برای ایشان حاصل نشود، ممکن است در مصافحه با ایشان، برای زنان شهوتی حاصل شود و بعد نتیجه می‌گیرند که نبی با این سخنشان مصافحه را حرام نکرده‌اند، چرا که اگر حرام بود، باید تصریح به آن می‌کردند تا مردم، حکم شرعی را بدانند. خصوصا این‌که مردم آن عصر، این کار را عرفاً جایز می‌دانستند و به همین علت زنان خواستند که با ایشان بیعت کنند، ولی نبی فرمود که من مصافحه نمی‌کنم. پس ایشان خواسته‌اند کار افضل و راجح را انجام دهند، کما این که روایات زیادی از این قبیل بر این دلالت می‌کند.

تا این جا، شد توضیح فرمایش آقای حیدری. اما عرایض بنده:

۱٫ این فرمایشان ایشان قابل تأمل است. از این روایت و گزارش‌های متعدد دیگری که داریم، معلوم می‌شود مصافحه زن و مرد، در آن عصر، حداقل در امر بیعت، امری رایج بوده بوده است و در نتیجه اگر حرمتی مد نظر حضرت رسول اللهp بود، قاعدتا ایشان باید تصریح می‌کردند، نَه این‌که فقط بگویند من با زنان بیعت نمی‌کنم.

۲٫ ضمیر متکلم وحده، مؤیدی است بر این‌که ایشان این مطلب را به هر دلیلی،‌ برای خود گفته‌اند، و الا قاعدتا باید به نوعی ایت عمومیت را نشان می‌دانند. مثلاً می‌فرمودنند مردانیا مردان مسلمان یا مانند این عبارات، با زنان مصافحه نمی‌کنند. یا حداقل می‌فرمودند: «إننا لا نصافح النساء». این ضمیر متکلم وحده، کاملاً ظهور در حکم ویژه ایشان دارد و برای تسری آن باید دلیلی داشت که حداقل در این روایت چیزی نیست.

۳٫ اما این‌که چرا نبی مکرم زیر بار مصافحه نرفتند، احتمالات معقول زیادی وجود دارد که بعضی را عرض می‌کنم. ممکن است پای شهوت وسط بوده است، کما این که آقای حیدری هم گفتند که گیریم ایشان را در این مورد شهوتی نبوده، از کجا در آن زنان نبوده باشد. دیگر این‌که شاید این‌ها در مصافحه با ایشان، حیله‌ای در سر داشته‌اند که نبی مکرم از آن پرهیز داشته‌اند. سوم این‌که ایشان کار افضل و ارحج را انجام داده‌اند و این نهایتاً ظهور در کراهت دارد. یا کراهت کلی و همیشگی، یا کراهت به جهت زمان و مکان، یا مخاطب خاص در آن ماجرا. لذا حتی کراهت کلی و همیشگی را هم نمی‌توان از این گزارش استنباط کرد.

۴٫ نکته آخر این‌که باید ببینیم «ال» در النساء چیست؟ عهدی یا جنس؟ اگر خاطرتان باشد، در مباحث اصول فقه گفتیم که ظهور اولیه «ال» در تعریف است، آن هم از نوع عهدها، مگر به قرینه‌ای معلوم شود، انواع جنس است یا غیر آن. در این‌جا به قرینه خود متن، واقعاً بعید نیست، منظور از «النساء»، همان زنانی باشد که مشرک بوده و تازه اظهار اسلام کرده بودند و هند و ام حکیم و مانند آن‌ها که هر چند بعد از بیعت، به ظاهر مسلمان شدند، اما تا آخر عمر از فتنه‌گران ماندند و فتنه‌ها کردند و نبی مکرمp از این‌که با آن‌ها با مصافحه و بیعت رسمی کند، ناخشنود بودند. در ضمن فراموش نکنیم، زنانی سردمدار و جلودار این زنان بودند که زنی چون هند در میان آن‌ها بود که آمر و مسبب اصلی قتل حمزه، سیدالشهداء بود و جنازه او را مثله کرد و جگرش را به دندان گرفت و می‌دانیم حضرت رسول اللهp از او و برده‌اش که عامل این ماجرا بود، آن‌چنان منزجر بودند که نمی‌خواستند حتی جلوی چشمشان باشند. وضعیت ام حکیم هم تعریفی‌تر از هند نبود. خلاصه این‌که از این دو بند اخیر می‌توان این احتمال جدی را در نظر گرفت که نبی مکرم به جهت مخاطبین بیعت در این ماجرای خاص، رغبتی در مصافحه با این زنان نداشتند و «ال» از نوع جنس نیست که بگوییم منظور ایشان این بوده که من با هیچ زنی بیعت نمی‌کنم، بلکه منظورشان این بوده که من با این زنان مورد نظر بیعت نمی‌کنم. این جمع‌بندی را موقت بگیرید، چون در آینده و حتی در آخرین جلسات، هم‌چنان با آن کار داریم.

این‌جا حضرت آقای شایان دو نکته فرمودند که خصوصا دومی، توجه مرا جلب کرد.

اول این‌که آیا این احتمال ناخشنودی از هند و ام حکیم و خصوصاً بروز آن که بنده عرض کردم، با رحمة للعالمین بودن نبی مکرم اسلامp، منافاتی ندارد؟ بنده عرض کردم که به نظر من خیر و توضیحاتی هم عرض کردم، اما اگر به نظر شما و دیگرانی منافات دارد، این احتمال را هم در این‌جا منتفی کنید و هم طبیعتاً در موارد مشابه آن.

اما نکته دوم ایشان این بود که اگر منظور نبی، عدم مصافحه با این زنان بود، چرا به صراحت نفرمودند: «إننی لا أصافحکن» یا مانند این‌ها که قشنگ معلوم باشد منظورشان عدم بیعت با این زن‌ها بوده است. البته می‌توانم برای پاسخ به این مطلب و موجه جلوه دادن نظر خودم، آسمان و ریسمان ببافم، اما انصافاً کار درستی است. منظورم این است که می‌شود حرف‌هایی گفت، اما خودم را اقناع نمی‌کند و می‌پذیرم که این اشکال نظر را عوض کرد و حرفم را پس می‌گیرم. یعنی هر چند احتمالی که من مطرح کردم و تقویتش هم نمودم، منتفی نیست، اما این مطلب حاج آقای شایان، به اندازه‌ای قوی هست که احتمال مرا از آن قوتی که در ذهنم داشت، پایین بیاورد و فعلاً کنار بگذارم.

همین‌جا عرض کنم که آقای حیدری، در تأیید نظر خود، حدیثی را درباره دختر خالد بن سنان نقل می‌کنند و در تحلیل آن حدیثی را روایت خواهم کرد که به این موضوع هم ربط دارد و این حرف آقای شایان را تقویت می‌کند. فعلاً دستم را رو نکنم تا نوبتش برسد.

در این جا خوب است در بند بعدی، به بعضی گزارش‌های تاریخی و بعضاً روایی مکتب خلفا، درباره بیعت‌ها و مصافحه‌های حضرت رسول اللهp اشاره‌ای بکنم که بماند برای جلسه آینده.

و صلی الله علی محمد و آله

نمودار درختی مدرس

باز کردن همه | بستن همه