$
جلسه گذشته قرار شد تا روایاتی را از صحاح سته پیروان مکتب خلفا عرض کنم که نشان از این دارد که آنها قائل به تحریف قرآن هستند.
با توجه به اینکه صاحبان این صحاح و به خصوص بخاری و مسلم بر این عقیده هستند که روایات کتابشان صحیح است، نشان از این دارد که آنها به این روایات معتقد بوده و نه تنها چنین نظری دارند، بلکه وقتی نظر خود را به ام المؤمنین عایشه یا خلیفه دوم نسبت میدهند، نشان از این است که از نظر این محدثین و علما، آ افراد هم چنین اعتقادی داشتند.
* روایاتی از مکتب خلفا که دلالت بر تحریف قرآن دارد
۱/۱- صحیح مسلم (ج ۲، ص ۷۲۶، ح ۱۰۵۰ (۱۱۹)): حدثنی سوید بن سعید حدثنا علی بن مسهر عن داود عن أبیحرب بن أبیالأسود عن أبیه قال: «بَعَثَ أبوموسَی الْأشْعَریُّ إلَی قُرّاءِ أهْلِ الْبَصْرَةِ. فَدَخَلَ عَلَیْهِ ثَلاثُمِائَةِ رَجُلٍ قَدْ قَرَءوا الْقُرْآنَ. فَقالَ: «أنْتُمْ خیارُ أهْلِ الْبَصْرَةِ وَ قُرّاؤُهُمْ. فاتْلوهُ وَ لا یَطولَنَّ عَلَیْکُمُ الْأمَدُ فَتَقْسوَ قُلوبُکُمْ کَما قَسَتْ قُلوبُ مَنْ کانَ قَبْلَکُمْ وَ إنّا کُنّا نَقْراُ سورَةً کُنّا نُشَبِّهُها فی الطّولِ والشِّدَّةِ بِبَراءَةَ فاُنْسیتُها، غَیْرَ أنّی قَدْ حَفِظْتُ مِنْها: «لَوْ کانَ لِابْنِ آدَمَ وادیانِ مِنْ مالٍ، لابْتَغَی وادیًا ثالِثًا، وَ لا یَمْلاُ جَوْفَ ابْنِ آدَمَ إلّا التُّرابُ» وَ کُنّا نَقْراُ سورَةً کُنّا نُشَبِّهُها بِإحْدَی الْمُسَبِّحات فاُنْسیتُها، غَیْرَ أنّی حَفِظْتُ مِنْها: «یا أیُّها الَّذینَ آمَنوا لِمَ تَقولونَ ما لا تَفْعَلونَ، فَتُکْتَبُ شَهادَةً فی أعْناقِکُمْ، فَتُسْألونَ عَنْها یَوْمَ الْقیامَةِ».»»
۲/۲- صحیح مسلم (ج ۱، ص ۴۳۷، ح ۲۰۷ (۶۲۹)): و حدثنا یحیی بن یحیی التمیمی قال قرأت علی مالک عن زید بن أسلم عن القعقاع بن حکیم عن أبییونس مولی عائشة أنَّهُ قالَ: «أمَرَتْنی عائِشَةُ أنْ أکْتُبَ لَها مُصْحَفًا وَ قالَتْ: «إذا بَلَغْتَ هَذِهِ الْآیَةَ فَآذِنّی: «حافِظوا عَلَی الصَّلَواتِ و الصَّلاةِ الْوُسْطَی»[۱].» فَلَمّا بَلَغْتُها ذَنْتُها، فَأمْلَتْ عَلَیَّ: «حافِظوا عَلَی الصَّلَواتِ والصَّلاةِ الْوُسْطَی وَ صَلاةِ الْعَصْرِ وَ قوموا للهِ قانِتینَ». قالَتْ عائِشَةُ: «سَمِعْتُها مِنْ رَسولِ اللهِl.»»
شبیه این حدیث در موطأ مالک (ج ۲، ص ۱۹۰ و ۱۹۱)، مسند احمد (ج ۴۲، ص ۲۸۱)، سنن الترمذی (ج ۵، ص ۲۱۷)، سنن الکبری للنسائی (ج ۱، ص ۲۲۲ و ج۱۰، ص ۳۵) و بسیاری دیگر از کتب مکتب خلفا آمده است.
۳/۳- سنن ابن ماجه (ج ۱، ص ۶۲۵، ح ۱۹۴۴): حدثنا أبوسلمة یحیی بن خلف قال حدثنا عبدالأعلی عن محمد بن إسحاق عن عبدالله بن أبیبکر عن عمرة عن عائشة و عن عبدالرحمن بن القاسم عن أبیه عن عائِشَةَ قالَتْ: «لَقَدْ نَزَلَتْ آیَةُ الرَّجْمِ و َرَضاعَةُ الْکَبیرِ عَشْرًا وَ لَقَدْ کانَ فی صَحیفَةٍ تَحْتَ سَریری. فَلَمّا ماتَ رَسولُ اللهِl وَ تَشاغَلْنا بِمَوْتِهِ دَخَلَ داجِنٌ فَأکَلَها».
۴/۴- صحیح مسلم (ج ۲، ص ۱۰۷۵، ح ۱۴۵۲ (۲۴)): حدثنا یحیی بن یحیی قال: «قرأت علی مالک عن عبدالله بن أبیبکر عن عمرة عن عائِشَةَ أنَّها قالَتْ: «کانَ فیما اُنْزِلَ مِنَ الْقُرْآنِ عَشْرُ رَضَعاتٍ مَعْلوماتٍ یُحَرِّمْنَ، ثُمَّ نُسِخْنَ، بِخَمْسٍ مَعْلوماتٍ، فَتُوُفّیَ رَسولُ اللهِl وَ هُنَّ فیما یُقْراُ مِنَ الْقُرْآنِ».»
این روایت در سنن ابیداود (ج ۲، ص ۲۲۳، ح ۲۰۶۲) و سنن نسایی (ج ۶، ص ۱۰۰، ح ۳۳۰۷)، موطأ مالک (ج ۴، ص ۸۷۷) نیز با اندک تفاوتی نقل شده است.
۵/۵- صحیح بخاری (ج ۸، ص۱۶۸، ح ۶۸۲۹ (و ضمن حدیث مفصل ۶۸۳۰)): حدثنا علی بن عبدالله حدثنا سفیان عن الزهری عن عبیدالله عن ابن عباس۱ قال قالَ عُمَرُ: «لَقَدْ خَشیتُ أنْ یَطولَ بِالنّاسِ زَمانٌ حَتَّی یَقولَ قائِلٌ: «لاَ نَجِدُ الرَّجْمَ فی کِتابِ اللهِ فَیَضِلّوا بِتَرْکِ فَریضَةٍ أنْزَلَها اللهُ. ألاَ وَ إنَّ الرَّجْمَ حَقٌّ عَلَی مَنْ زَنَی وَ قَدْ أحْصَنَ إذا قامَتِ البَیِّنَةُ أوْ کانَ الحَبَلُ أوِ الِاعْتِرافُ.» قالَ سُفْیانُ: «کَذا حَفِظْتُ. ألاَ وَ قَدْ «رَجَمَ رَسولُ اللهِl وَ رَجَمْنا بَعْدَهُ».»
این حدیث با کمی تفاوت در صحیح مسلم (ج ۳، ص ۱۳۱۷، ح ۱۶۹۱ (۱۵))، سنن ابیداود (ج ۴، ص ۱۴۴، ح ۴۴۱۸)، سنن ترمذی (ج ۴، ص ۳۸، ح ۱۴۳۲) و سنن ابن ماجه (ج ۲، ص ۸۵۳، ح ۲۵۵۳) نیز آمده است.
* ادامه بحث اصلی
بحثهای دیگری نیز مانند حجیت ظواهر قرآن و روش صحیح تفسیر قرآن و . . . پیرامون قرآن مطرح است که مجتهد لازم است تکلیف خود را در آنها روشن کند. بعضی از این موارد در مباحث اصول فقه بررسی میشود، اما متأسفانه بعضی از این موارد در مباحث رسمی ما مطرح نمیشود و باید خود شما آنها را پیگیری کنید.
ب- سنت: نزد پیروان مکتب اهل بیتb عبارت است از فعل، قول و تقریر معصومین که با قواعد خاصی شناخته شده و بر اساس قوانین خاصی مبنای علم و عمل قرار میگیرد.
این قواعد و مقررات معمولا در علم الحدیث بیان میشود که چهار دوره پیش از این تدریس شد، دوره پنجم هم که فعلا در خدمت بعضی دوستان هستیم و در طول بحث نیز به مقتضای روایاتی که برخورد میکنیم، بعضی از آنها را بیان خواهیم کرد.
فقط این نکته را فراموش نکنیم که نمیتوان به صرف یک روایت یا حتی یک آیه، حکمی صادر کرد،بلکه باید مجموعه مطالب را مورد نظر قرار داد و استنباط کرد.
ج- عقل: این مورد را میتوان در دو جلوه بررسی نمود یکی عقل کاربردی که برای فهم درست آیات و روایات و سایر موارد کاربرد دارد و دوم، عقل مستقل که در اصول فقه عموما در مباحثی مانند اصول عملیه بیشتر خودنمایی میکند. البته این عقل مستقل در اصول عقائد قبل اثبات مبانی اعتقادی نقش مهمی ایفا میکند. مشهور است که اخباریون مخالف عقل بودهاند که با مطالعه آثار و زندگی بزرگان آنها ملاحظه میشود که هر چند سخن بیریشهای نیست، اما کاملا غیر منصفانه است.
البته یکی از مسائل مهم در بحث عقل، نسبی بودن آن است که معمولا با رشد انسان چه از نظر فیزیولوژیکی و چه از نظر تجربی یا علمی یا غیر آن رشد کرده و در افراد مختلف نیز متفاوت است.
د- اجماع: این بحث معمولا در اصول فقه بررسی میشود و انواع مختلفی دارد که ما سیزدهتای آن را مفصلا بحث کردیم و جمعبندی این بود که بجز یکی از آنها که آن هم، هر چند در تئوری قابل قبول بود، اما مصداق خارجی نداشت، سایر موارد اصلا حجیت ندارند و لذا به نظر ما اجماع اصلا جزء این اصول نبوده و در نتیجه این اصول عبارتند از: «قرآن، سنت و عقل». البته عموم اخباریون نیز با اجماع مخالف بودند و ظاهرا تنها یا مهمترین دلیل آنها منشأ اجماع است که از پیروان مکتب خلفا به مکتب اهل بیتb وارد شدهاند و به همین جهت آن را مردود میدانستند و ما در مبحث اجماع عرض کردیم که این دلیل برای ما قابل قبول نیست، بلکه چون دلایل آقایان در اثبات حجیت اجماع مردود است، نمیتوانیم هیچکدام آن را حجت بدانیم.
۷- «فعلا» در تعریف اجتهاد قید به استنباط است، یعنی استنباط بالفعل شده باشد و این بدان معنا است که فقیه مدتها اجتهاد کرده و بسیاری از مسائل را استنباط کرده باشد.
۸- «قوة قریبه» نیز طبیعتا قید استنباط است، یعنی استنباط قریب بالفعل و آن حالتی است که مدتها درس خارج خوانده و طریقه استنباط را کاملا بلد است، اما آنطور که باید و شاید، هنوز به مرحله بالفعل نرسیده است.
۹- بعضی آقایان بر این عقیدهاند که بالفعل یعنی قوه اجتهاد تمام و کمال هست و ابزار لازم هم مهیا است مثلا کتب حدیثی مورد نیاز دم دست است، در حالی که در قوه قریبه یعنی همان قوه اجتهاد تمام و کمال هست، اما فعلا دسترسی به ابزار و وسایل نیست و اگر باشد، بالفعل میشود که به نظر حقیر مورد اول مناسب است.
– آنچه تا اینجا ذکر شد، توضیحاتی پیرامون تعریف دومی بود که تا اینجا بهترین تعریفها بود. البته به نظر میرسد اشکالاتی نیز بر این تعریف وجود دارد که چند مورد آن را بررسی میکنیم.
۱- مهمترین ایرادی که در این تعریف هست و پیش از این هم در بررسی یکی از تعریفها به آن اشاره شد، این است که مجتهد در بسیاری از موارد قادر به استنباط حکم شرعی نیست بلکه قادر به استنباط وظیفه شرعی است، یعنی همان چیزی که برائت از ذمه ایجاد میکند، مانند جایی که مجتهد به اصول عملیه یا برائت و اشتغال رجوع میکند که قبلا در این زمینه صحبت کردیم.
– در مورد «ملکه» هم هر چند بیشتر اصولیون این قید را پذیرفتهاند، اما در بحث مجتهد متجزی خواهیم دید که محل کلام است که إن شاء الله در جای خود به آن خواهیم پرداخت.
و صلی الله علی محمد و آل محمد
**************************************************
[۱]– سوره البقرة، آیه ۲۳۸٫