$
* ادامه بحث درباره عهدنامه مالک اشتر و استناد به آن در ما نحن فیه
بسیار خب! تا اینجا دیدیدیم که به صرف وجود مطلبی در نهج البلاغه، برای ما حجت نیست و ابتداء در زمره مرسلات است و از قاعده کلی مرسلات هم خارج نیست و لازم است پیجویی کنیم و ببینیم که آیا میتوان برای آن سندی پیدا کرد یا نه.
وقتی به الفهرست مرحوم نجاشی (ش ۵) و الفهرست شیخ الطائفه (ش ۱۱۹) مراجعه میکنیم، میبینیم که ذیل نام اصبغ بن نباته اشارهای هم به عهدنامه مالک اشتر شده است که این دو را مرور میکنیم.
۱- مرحوم نجاشی مینویسند که عهدنامه مالک اشتر و وصیت امیر مؤمنانj به محمد حنفیه، فرزندشان، از او روایت شده است. سپس طریق خود را به عهدنامه را چنین مینویسند: خبر کرد ما را ابن جندی از ابوعلی بن همام از حمیری از هارون بن مسلم از حسین بن علوان از سعد بن طریف از اصبغ بن نباته. بعداز آن هم طریق خود را به وصیت به محمد حنفیه میآورند که از بحث ما خارج است.
ابن جندی، احمد بن محمد بن موسی النوفلی است که از مشایخ مرحوم نجاشی است و در نتیجه ثقه درجه یک است.
ابوعلی بن همام، عبدالله بن جعفر الحمیری، هارون بن مسلم، حسین بن علوان، سعد بن طریف و اصبغ بن نباته هم بر مبنای ما از ثقات درجه یک هستند، لذا طریق مرحوم نجاشی به این عهدنامه معتبر است.
۲- مرحوم شیخ الطائفه هم ذیل نام اصبغ بن نباته اشارهای به عهدنامه و وصیت به محمد حنفیه دارد و طریق خود به عهدنامه را چنین مینویسد: خبر کرد ما را به عهد (نامه)، ابن ابیجید از محمد بن حسن از حمیری از هارون بن مسلم و حسن بن طریف که بعضی نسخ حسن بن ظریف آمده، جمیعاً از حسین بن علوان الکلبی از اصبغ بن نباته از امیر مؤمنانj و بعد هم طریق خود را به وصیت به محمد بن حنفیه آورده است که فعلاً کاری به آن نداریم.
علی بن احمد بن محمد بن طاهر مشهور به ابن ابیجید از مشایخ مرحوم نجاشی، شیخ الطائفه و جمعی دیگر از اجلای ثقات است و ثقه درجه یک.
محمد بن حسن بن احمد بن ولید و سایر رجال این طریق هم بر مبنای ما از ثقات درجه یک هستند.
فقط نکتهای که باقی میماند اینکه آیا این عهدنامهای که در اختیار شریف رضی بوده و آن را در نهج البلاغه گزارش کرده است، تماماً همان عهدنامهای است که در اختیار این دو بزرگوار بوده، یا فرق دارد که به نظر حقیر احتمال آن زیاد است.
علی ای حال حتی اگر این عهدنامه را همان عهدنامه در اختیار شیخین بدانیم، باز هم همان اشکال دوم پا بر جا است، یعنی مطلب درباره حکومت به معنای قضاوت است و تعمیم آن به باب افتا، قیاس مع الفارق است و درنتیجه قابلیت استناد در ما نحن فیه که اعلمیت در مرجع تقلد است را ندارد.
حال به عبارات بعدی وقتی توجه میکنیم، میبینیم که فرمودهاند: «ثُمَّ اخْتَرْ لِلْحُکْمِ بَیْنَ النَّاسِ أَفْضَلَ رَعِیَّتِکَ فِی نَفْسِکَ مِمَّنْ لَا تَضِیقُ بِهِ الْأُمُورُ وَ لَا تُمَحِّکُهُ الْخُصُومُ وَ لَا یَتَمَادَی فِی الزَّلَّةِ وَ لَا یَحْصَرُ مِنَ الْفَیْءِ إِلَی الْحَقِّ إِذَا عَرَفَهُ . . .»، یعنی: سپس از میان مردم، بافضیلتترین فرد نزد خود را برای قضاوت انتخاب کن. کسانی که کارها او را در مضیقه قرار ندهد و و برخورد مخالفان با یکدیگر او را خشمناک نسازد و در اشتباهاتش پافشاری نکند و بازگشت به حق پس از آگاهی برای او دشوار نباشد و . . . که این افضلیت به تقوا و ورع و شجاعت در ابلاغ حکم و اصلاح حکم جرأت مانند اینها اشاره دارد و این مؤید همان چیزی است که پیش از این گفتیم. یعنی مجموعه و برایند این فضائل مد نظر امامj بوده است و نه فقط اعلمیت.
جمعبندی آنکه حتی اگر سند این حدیث را معتبر بدانیم که خالی از وجه هم نیست، اشکالات متنی پا بر جا است.
* دسته دوم: روایات امامت جماعت
در اینجا چند حدیث مطرح است که ما فعلاً یک مورد را که تصریح به امام جماعت دارد، روایت میکنیم و سایر موارد را در دسته سوم که مربوط به امامت و ولایت است، بررسی میکنیم.
۶۵/۱- الفقیه (ح ۱۱۰۲): قالً رَسولُ اللهِp: «مَنْ صَلَّی بِقَوْمٍ وَ فِیهِمْ مَنْ هُوَ أَعْلَمُ مِنْهُ، لَمْ یَزَلْ أَمْرُهُمْ إِلَی سَفَالٍ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَة.»
* ترجمه: رسول اللهp فرمودند: «کسی که نماز را با گروهی به پا دارد، در حالی که در آنها اعلم از او هست، (امام جماعت عدهای شود) و در آنها کسی هست اعلم از او است، همواره کارشان با فرومایگان است تا روز قیامت.»
* بررسی سند: در رابطه با این روایت، توجهه به نکات زیر مهم است.
۱- این روایت به دلیلی که بر ما معلوم نیست، در وسائل الشیعه نیامده و در بحار الأنوار هم نقل نشده است که البته علت عدم ذکر آن در بحارالأنوار معلوم است، چرا که علامه مجلسی قرارشان بر نقل کتب اربعه نبوده است. اما عدم روایت آن در وسائل الشیعه، نامعلوم است.
۲- این حدیث را مرحوم صدوق در الفقیه به صورت مرسل از حضرت رسول اللهp روایت کرده است و دیگران همه از ایشان نقل کردهاند و گفتیم که مرسلات شیخ صدوق در الفقیه، از قاعده کلی مرسلات خارج نیست.
* بررسی متن:
میدانیم که سیره مسلمانان که یا مستقیماً ناشی از نظر معصومj، یا ناشی از نظر فقها، بر لزوم اعلمیت امام جماعت نیست، لذا معلوم میشود که عموم فقها یا حداقل، اکثریت قریب به اتفاق فقهای ما به این روایت عمل نکردهاند که علت بماند برای جای خودش.
لذا حتی اگر کسی مرسلات شیخ درالفقیه را حجت بداند، با اعراض فقها از آن مواجه است که باید تکلیف خود را با آن روشن کند. اما تکلیف ما با مرسلات شیخ در الفقیه معلوم است و کاری به اعراض فقها نداریم.
البته اگر کسی مرسلات شیخ در الفقیه را معتبر بداند و اعراض فقها را هم موجب ضعف آن نداند و قایل به لزوم به اعلمیت در امام جماعت شود، بعید نیست بتواند با قیاس اولویت، اعلمیت را به باب افتا هم تسری دهد که البته باید در آن تأمل کرد، چرا که فارقهایی هست که قیاس اولویت را مشکل میکند.
علی ای حال باز هم تأکید میکنم که تکلیف ما با مرسلات الفقیه معلوم است و نمیشود به این حدیث و قیاس اولویت آن استناد کرد.
حالا نوبت میرسد به دسته سوم روایات که بماند برای جلسه آینده. إن شاء الله.
و صلی الله علی محمد و آله