$
بحثی پیرامون تراکم ظنون
(این مبحث، بخشی از مباحث استاد ریاحی است که در ضمن مباحثات فقهی بیان شده است. / آخرین بازبینی: تیرماه ۱۴۰۰)
پیش از این بارها گفتهایم و باز هم میگویم که تراکم ظنون از جمله دلایلی است که گهگاهی در مسائل مختلف توسط فقها مطرح میشود.
تراکم ظنون از آن چیزهایی است که باید آن را در مباحث اصلی اصول فقه، در کنار اجماع و شهرت قرار داد و بررسی کرد، چرا که اگر برای کسی معتبر شود، در همه ابواب فقهی و کثیری از مسائل احکام کاربرد دارد. کما اینکه اصل قیاس و استحسان و حتی مسائلی مانند سد ذرایع و مصالح مرسله و مانند اینها را هم باید در همین جایگاه قرار داد، چرا که اولاً این قابلیت را دارند که در همه یا حداقل اکثر قریب به اتفاق ابواب فقهی و بلکه اکثر قریب به اتفاق مسائل فقهی کاربرد داشته باشند. ثانیاً بطلان آن بدیهی نیست و نیاز به ارائه دلیل دارد. ثالثاً به نظر میرسد این مسائل ناخواسته در فقه ما استفاده میشود و بعضی از فقها متوجه استفاده از آنها نیستند که شاید علت آن همین عدم توجه مناسب و تمرکز لازم به این مسائل و دقایق آن باشد. البته گذشتگان ما، بعضاً به دقت به این مسائل پرداختهاند و اگر درست به خاطرم باشد، آیت الله سبحانی و بعضی دیگر از بزرگان معاصر هم متعرض اهمیت پرداختن این مسایل شدهاند. البته یادآوری کنم که بعضی از این مسائل در اصول فقه ما مطرح میشود. مثلاَ همین سد ذرایع را ذیل مقدمه واجب بحث میکنند، اما بهتر است در کنار پرداختن به مثالهایی از فقه مکتب خلفا، مثالهایی نیز از فقه مکتب خودمان هم مطرح شود و بررسی شود که آیا از این گونه مطالب استفاده شده است یا خیر.
مشکل اصلی تراکم ظنون، مشکل کبروی است. در این فرصت یک بار دیگر ابتدا مسأله را تبیین کرده و سپس به ما نحن فیه میپردازیم.
در تراکم ظنون ادعا می شود که شاید تک تک دلایل یا موارد مطرح شده برای پذیرش امری کارآرا نبوده و حجیت نداشته باشند که بتوان چیزی را اثبات کرد یا رد کرد، یا فتوا به چیزی داد، اما از مجموع آنها میتوان قطع پیدا کرد و مطلبی را پذیرفت یا رد کرد و در فقه هم بر همین اساس فتوا داد.
مثلا در ما نحن فیه، میگویند درست است که تک تک ادله مخالفان معاطاة به تنهایی محکم و قاطع نیست، اما از مجموعه آنها قطع و اطمینان لازم برای فتوا حاصل میشود که معاطاة در ازدواج قابل قبول نیست.
در اینجا لازم است، یک بار دیگر تعریف ظن را بررسی کنیم. ظن آن بود که احتمال آن بسیار باشد، اما این احتمال زیاد به گونهای نیست که بتوان حالت مخالف آن را، ولو اندک، نادیده گرفت و حکم به چیزی کرد. مرتبه پایینتر آن شک است. شک را معمولا حالتی میدانند که نتوان یک طرف را بر طرف دیگر ترجیح داد و به همین جهت بعضی تصور کردهاند که احتمال دو طرف باید مساوی باشد، اما پیش از این عرض کردیم که بهتر است بگوییم شک حالتی است که یا احتمال دو طرف مساوی است، یا اگر احتمال یک طرف بیش از طرف دیگر است، این سنگینی آن چنان نیست که کفه یک طرف را به گونهای سنگین کند که به راحتی بتوان برای آن ترجیح قائل شد.
اگر بخواهیم پای اعداد و ارقام را وسط بکشیم، وقتی احتمال یک طرف ۸۰، ۹۰ درصد، به سمت بالا باشد، ظن به این مطلب داریم، اما اگر ۵۰% یا مثلاً ۵۵% و ۶۰% باشد و طرف، مقابل ۵۰% تا ۴۰%، شک به حساب میآید. قطع چه بود؟ این بود احتمال خطا هست، ولی آن قدر کم است که یا عقلاً میتوان آن را نادیده گرفت یا عُقلا آن را نادیده میگیرند. مثلا ۹۹% و بالاتر، و این در حالی است که یقین، ۱۰۰% به معنای کامل آن است که اصلاً خطا در آن مفروض نیست.
این اعداد و ارقامی که عرض کردم، فقط از باب مثال بود، و الا خیلی هم دقیق نیست و در امور مختلف فرق میکند و کم و زیاد دارد.
با این حساب در تراکم ظنون ادعا میشود که اگر چند مطلب مظنون داشته باشیم، یعنی احتمال هر کدام مثلاً ۸۰، ۹۰ درصد باشد، درست است که هیچ کدام به تنهایی حجت نیستند، اما ترکیب اینها، حالت جدیدی را به وجود میآورد که این حالت حجت است.
برای اثبات این موضوع حداقل سه تقریر سراغ دارم که یک به یک بررسی میکنیم.
۱- بعضی تراکم ظنون را با خبر متواتر قیاس کردهاند و گفتهاند که خبر متواتر از تراکم اخبار آحاد به وجود میآید که هر کدامشان ظنآور هستند، یعنی حجیت خبر متواتر از تراکم اخبار ظنآور حاصل شده است و این همان تراکم ظنون است. پس همان گونه که آنجا از تراکم ظنون حجت به وجود آمد، در سایر جاها هم حجت به وجود میآورد.
این استدلال چند نکته و اشکال دارد.
۱) فراموش نکنیم همه اخبار آحاد از نظر همه ظنی نیستند، بلکه از نظر بسیاری از فقها و محدثین که بنده هم با آنها موافق هستم، خبر واحد، چنانچه شرایطی داشته باشد، مثلاً به واسطه اجلای ثقات به ما رسیده باشد، مستقلاً حجت هستند و از جمله ظنون نیست که بعد بخواهیم آن را از قاعده کلی ظنون خارج کنیم.
۲) در خبر متواتر شرط حسی بودن، مهم است، در حالی که در تراکم ظنون مورد ادعا در فقه، تراکم حدسیها یا ترکیبی از حدسیها و حسیها را داریم و گفتیم که همواره نمیتوان ویژگیهای امور حسی را در حدسی جریان داد.
۳) خبر متواتر به صرف تراکم اخبار واحد به وجود نمیآید که بگوییم اعتبارش را از تراکم ظنون گرفته است، بلکه قرائن خارجیه نیاز دارد. مثلاً شرط عدم امکان تبانی ناقلین بر کذب هم مهم است، لذا خبر متواتر حجیت خود را از تراکم ظنون نگرفتهاند، بلکه از مجموعهای از اخبار آحاد معتبر و غیر معتبر، به علاوه شروط مهم دیگری گرفته است.
خلاصه اینکه این استدلال قابل قبول نیست.
۲- بعضی هم ناخواسته پای جمع جبری را وسط کشیدهاند. یعنی به گونهای این امر را به طلبه القاء میکنند که همانگونه که حاصلِ جمعِ چند عدد، همواره بزرگتر از هر کدام از اعداد اولیه است، پس از جمع این چند احتمال هم احتمال بزرگتری حاصل میشود که حجت است. این تقریر بسیار ناشیانه است. نمیخواهیم پای جمع اعداد منفی را وسط بکشم که نتیجهشان کوچکتر از اعداد اولیه است یا جمع بین اعداد منفی و مثبت را مطرح کنم که حاصلشان از بعضی اعداد اولیه بزرگتر و از بعضی از اعداد اولیه کوچکتر است، بلکه میخواهیم مسأله را در حالت احتمالات بررسی کنم.
اگر فرض کنیم احتمال هر کدام از دو چیز ۹۰% باشد، آیا احتمال مجموعشان ۱۸۰% میشود؟ این که بطلانش واضح است. با این حساب اگر فقط دو چیز داشته باشیم که احتمال هر کدام فقط کمی بیش از ۵۰% باشد، باز با عددی بیش از بیش از ۱۰۰% طرف هستیم که با فرض وجود چنین امر محالی، از یقین هم بالاتر میرفت. یعنی اگر فقط دو چیز ظنی هم داشتیم، از یک امر یقینی مهمتر و بالاتر میشود. بگذریم، بالای ۱۰۰% که اصلاً معنا ندارد.
حالا اگر دو مطلب مشکوک به معنای واقعی کلمه، یعنی ۵۰% داشته باشیم، طبق این تقریر حاصل ۱۰۰% میشود. با این حساب یعنی یقین حاصل شده است؟! یا اگر احتمال یکی فقط ۱۰% بود، اما گزینهای ۹۰% یا بالاتر از آن داشتیم، تکلیف چیست؟ و قس علی هذا.
بطلان این تقریر از واضحات است.
۳- بر خلاف دو تقریر قبلی، خصوصا تقریر دوم، تقریر سوم قابل ملاحظه است و کاملاً رنگ و بوی ریاضی دارد و واقعاً برایم جالب توجه بود. این تقریر را با راهنمایی حاج آقای زاهدی در یکی از حواشی حلقه ثالثه مرحوم شهید صدر دیدم. فکر کنم در رابطه با حجیت اجماع بود. آن زمانی که در کفایه به بحث اجماع رسیدیم، این مطلب را سراغ نداشتم که مطرح کنم، اما از دوستان مؤسسه خواستم زحمت بکشند و اگر قرار شد بحث اجماع، چاپ مجددی داشته باشد، این را به عنوان ضمیمه اضافه کنند.
در اجماع و شهرت هم گفته میشود که اگر چند فقیه در فتوایی اتفاق نظر داشتند، نظر هر کدامشان حداقل ظنآور است و از تراکم این ظنون، حالتی ایجاد میشود که اطمینان خاطر حاصل میشود. این مورد، یعنی استدلال به تراکم ظنون در حجیت اجماع را هم إن شاء الله در ضمن بحث، مورد بررسی قرار میدهیم.
در اینجا سعی میکنیم تقریر آقایان را از اصل تراکم ظنون، با مثالی تبیین کنیم، تا به بررسی آن برسیم.
فرض بفرمایید که دو تیرانداز داریم که احتمال برخورد تیر هر کدامشان به هدف، ۹۰% است. اگر هر کدام از اینها تیری رها کنند، احتمال برخورد به هدف چقدر است؟
در اینجا چهار حالت داریم.
۱) هر دو تیر به هدف بخورد که این احتمال برابر است با
۸۱% = ۹۰% * ۹۰%
۲) هیچ کدام از دو تیر به هدف نخورد که این احتمال برابر است با
۱% = ۱۰% * ۱۰%
۳و ۴) تیر اول به هدف بخورد و تیر دوم نخورد و حالت عکس آن که این احتمال برابر است با
۱۸% = (۹۰% * ۱۰%) * ۲
پس احتمال اینکه تیری به هدف بخورد، ۹۹% است. این عدد از کجا آمد؟ از مجموع حالتهای اول و سوم و چهارم یا از تفاصل ۱۰۰% با ۱% حالت دوم، چرا که در حالت اول، هر دو تیر به هدف اصابت کرده است و در حالت سوم و چهارم، حداقل یک تیر به هدف خورده است و تنها در حالت دوم است که هیچ تیری به هدف اصابت نکرده است.
یعنی دو احتمال ۹۰%، موجب احتمال ۹۹% شد. حالا اگر تیر سومی هم باشد، احتمال برخورد تیر به هدف، ۹/۹۹% میشود و اگر چهار تیر شد، ۹۹/۹۹% و اگر تیرها اضافه شود، میبینیم که این عدد، به صورت تصاعدی به ۱ یا همان ۱۰۰% نزدیک میشود. بعد نتیجه میگیرند که در فقه هم شبیه همین اتفاق میکند، یعنی ارزش احتمال اصابت هر کدام ادله ظنآور، ۱۰۰% یا بسیار نزدیک به آن نیست، اما وقتی تعداد آنها زیاد شد، به ۱۰۰% بسیار نزدیک میشود، یعنی قطع حاصل میشود. در اجماع و شهرت هم همین را میگویند، یعنی نظر هر فقیه ۱۰۰% درست نیست، اما از تراکم اینها حالتی بسیار نزدیک ۱۰۰% ایجاد میشود که قطعآور است.
بر این استدلال هم چند نکته و اشکال وارد است که مرور میکنیم.
۱) کسانی که این مطلب را میپذیرند، باید توجه داشته باشد که این قاعده، حتی در احتمالات پایین هم هست. مطلب را با چند مثال بررسی میکنیم.
– مثال اول: ۲۰ تیرانداز داریم که احتمال اصابت تیر هرکدامشان، فقط ۵۰% است. یعنی شک به معنای واقعی کلمه. حالا اگر هر کدامشان فقط یک تیر رها کنند، احتمال اینکه تیری به هدف بخورد، چقدر است؟ جواب ۹۹۹۹/۹۹% است. حال هر چه عدد تیراندازها بیشتر شود، نتیجه باز هم به ۱ یا همان ۱۰۰% نزدیکتر میشود. یعنی با این حساب این آقایان باید تراکم شکوک را هم بپذیرند و لطف کنند و تا اینجا نام این اصل را از تراکم ظنون به تراکم شکوک تغییر دهند.
– مثال دوم: همان ۲۰ تیرانداز را داریم، اما این بار احتمال اصابت تیرشان به هدف، تنها ۴۰% است. یعنی تیراندازان ما نه تنها حداقلهای لازم را ندارند، بلکه کاملاً ناشی هستند. حالا اگر هر کدامشان فقط یک تیر رها کنند، احتمال اینکه تیری به هدف بخورد، چقدر است؟ جواب ۹۹۶/۹۹% است. یعنی با فرض ناشی بودن این افراد، باز هم عددی بسیار نزدیک به ۱۰۰% است. یعنی این آقایان باید حالت نازلتر از تراکم شکوک را هم بپذیرند.
– مثال سوم: همان ۲۰ تیرانداز را داریم، اما این بار خیلی ناشی هستند و فقط ۳۰% احتمال دارد که به هدف بزنند. اینجا نتیجه ۹۲/۹۹% است که باز هم به ۱۰۰% بسیار نزدیک است.
حالا این تعداد هر چه بالاتر برود، عدد حاصله به ۱۰۰% نزدیکتر میشود.
این مثالها را عرض کردم که مطلب کاملاً قابل درک شود. اگر کسی بخواهد این مطالب را بپذیرد، لازم نیست پای تراکم ظنون را وسط بکشد، بلکه اگر تعداد بالا باشد، تراکم شکوک و حتی احتمالات بسیار اندک و اوهام هم میتواند حجت شود.
حالا بیایید یک مثال خاص را در نظر بگیریم. شایعهای بین مردم یک شهر دویستهزار نفری رایج شده است که ما نمیدانیم درست است یا خیر، اما حداقل ۱/۰% یا عبارتی یک دههزارم احتمال درست بونش هست. طبق این قاعده آقایان احتمال درست بودن این شایعه بیش از ۹۹۹۹۹۹/۹۹% است که در حد اعلای قطع است و ناچاریم به افراد حق بدهیم که این شایعه را باور کنند. حالا اگر این تعداد دویست هزار نفر، شد پانصدهزار نفر، یک میلیون یا دو میلیون نفر و قس علی هذا، عملاً احتمال خطا در حدی میشود که ماشینحسابهای مهندسی و حرفهای هم آن را نادیده میگیرند و ۱۰۰% را نشان میدهند، چه به رسد به ذهن مردم. بله، اگر کسی یقین به معنای واقعی کلمه، یعنی ۱۰۰% بدون هیچ کم و کسری داشت، تکلیفش روشن است و چنین چیزی را نمیتواند و نباید پذیرد، اما اگر یک اپسیلون شک داشت، این آقایان باید به او حق بدهند که چنین چیزی را بپذیرد.
مثال دیگر اینکه قبیلهای بر ضد فردی شهادت میدهند، اما قاضی میگوید که این افراد، هر چند کثیر هستند، اما برای من ناشناس هستند و عدالتشان ثابت نیست، یا حتی کثیری از اینها اهل فسق هستند. حالا کسی بیاید و بگوید، جناب قاضی اینها حداقل ۱/۰% که ممکن است، درست بگویند، بیا و از تراکم ظنون استفاده کن، آن وقت قطع پیدا میکنی که شهادت اینها درست است. قاضی چه باید بگوید؟ باید محکم بایستد و بگوید، خیر، شارع مقدس شهادت دو عادل را بینه دانسته است، نه هزاران فاسق را.
۲) نکته دوم، جایی است که ما دلایل مخالفان یک مطلب را هم داشته باشیم. آن وقت دلایل مخالفان هم مانند تیرهایی هستند که با احتمالاتی به هدف میخورد، اما اینجا هدف، عدم آن چیز است. مثلاً در همین بحث معاطاة، هدف برای گروه اول، بطلان ازدواج و برای گروه دوم، صحت آن است. در نتیجه در این تقریر، هم باید تعداد دلایل ارائه شده هر دو طرف را مد نظر داشت و هم ارزش احتمالی هر کدام از دلایل را تا بتوان به نتیجه علمی رسید. در اجماع و شهرت هم همین است، یعنی اگر اجماع، اجماع مطلق نبود که شاید واقعاً نتوان به راحتی مصداقی برای آن پیدا کرد و مخالفینی وجود داشتند، هم باید تعداد دو طرف را در نظر گرفت و هم میزان ارزش اعتبار نظر فقهایی را که موافق و مخالف نظر دادهاند. در شهرت هم همین است، یعنی باید هم تعداد و هم وزن علمی موافق و مخالف را حساب کنند و بعد به جمعبندی برسند. البته این در صورتی است که اصلاً بخواهند آن را بپذیرند و الا تکلیف ما که روشن است و تراکم ظنون اعتباری ندارد.
۳) اما نکته سوم اینکه استفاده از این قاعده احتمالات، در اینگونه مباحث فقهی و اصولی اشکال ریشهای دارد و علت اشکالات قبل هم از همین اشکال ریشهای ناشی شده است. این مطلب کمی غامض است و نیاز به تأمل و تمرکز دارد، لذا سر فرصت روی آن تمرکز کنید و بعد در خدمتتان هستم. اگر کمی دقت کنید، متوجه خواهید شد که در اینجا، چه تیراندازها را چند نفر بدانیم و چه یک تیرانداز تیرهای مختلفی بیاندازد، هر چند به ظاهر هدف یکی است، اما در اصل اهداف متفاوت و مستقل از هم هستند و به همین جهت هم حالتهای مستقلی داریم. مثلا در مورد دو تیرانداز، چهار حالت وجود دارد که پیش از این عرض کردم. حالا اگر این تیراندازها ۳ تا بشوند یا سه تیر رها شود، ۸ حالت مستقل وجود دارد و اگر بشود ۱۱ تا، ۲۰۴۸ حالت مستقل قابل فرض است، در حالی که گفتیم در مباحثی مانند بحث ما، فقط دو حالت مستقل وجود دارد، چرا که هدف در واقع یکی بیشتر نیست و در نتیجه تابع اصل شمارش نیست که هر چه تیرها بیشتر شود، حالتهای بیشتری داشته باشیم. مطلب را با همین دو تیرانداز توضیح میدهم که راحتتر است و کوتاهتر. در مورد دو تیرانداز، چهار حالت داشتیم که در ابتدای بحث عرض شد. حالت اول و دوم اینکه هر دو تیر به هدف بخورد یا نخورد و حالت سوم و چهارم اینکه یکی بخورد و دیگری نخورد. این در حالی است که در مباحث ما، مجموعه مهم است، یعنی خوردن و نخوردن کلی مهم است. یعنی دو حالت میانی که یکی میخورد و دیگری نمیخورد، از ریشه بیمعنی است و فقط دو حالت اول و سوم وجود خارجی دارد. فتأمل جداً.
این را هم به عنوان مکمل این بند عرض کنم. وقتی این مسأله را بین جمع از دوستان مطرح کردم و قرار شد هر کس راه حلی برای آن ارائه کند، این موارد پیشنهاد شد.
۱- یک منهای احتمال خطا بودن هر دو که همین تقریر سوم است.
۲- ضرب احتمال صحت احتمالات
۳- گرفتن بیشترین احتمال
۴- میانگین حسابی یا هندسی احتمالات، بسته به ارزش هر احتمال
۵- گرفتن قدر متیقن که کمترین احتمال است.
که البته هیچ کدام پشتوانه علمی نداشت و فقط پیشنهادهای دورهمی بود.
۴) نکته مهم دیگر اینکه در حجیت، به واقع دو حالت بیشتر نداریم. هر دلیل ارائه شده، یا حجت است، یا لاحجت است، دیگر نیمهحجت یا حجت نیمبند که نداریم. یعنی عملاً ارزش صفر و یکی دارند. مثلاً بحث شهرت، بالأخره نظر اجتهادی تک تک فقها، برای سایر فقها، یا حجت هست یا نیست. حالا وقتی آقایان میگویند نظر اجتهادی برای مجتهد دیگر حجت نیست، پس خودبهخود لاحجت میشود. حالا از تراکم این لاحجتها قرار است چه حاصل شود؟!
۵) مطلب پنجم خاص اجماع و شهرت است و آن اینکه اگر خاطرتان باشد، گفتیم که عموم اصولیون ما از گذشته تا حال، اجماع را در صورتی میپذیرفتند که کاشف از رأی معصوم باشد. به عبار دیگر آن را دلیل مستقلی نمیدانستند، بلکه طریقی در کشف رأی معصوم میدانستند، یعنی عملا اجماع، به نوعی زیر مجموعه سنت قرار میگرفت، اما نکته جالب اینکه اگر اجماع بتواند حجیت خود را از تراکم بگیرد، دیگر نباید آن را زیر مجموعه سنت دانست و مانند نظر اهل سنت، در کنار قرآن و سنت و عقل، به نوعی استقلال پیدا میکند. انصافا باید اعتراف کنم که اگر اجماع دخولی در عصر معصوم را که حقیر کبرای آن را قبول دارم، اما مصداق خارجی برای آن سراغ ندارم را کنار بگذاریم، در بین همه دلایلی که برای حجیت اجماع بیان کردهاند، این تراکم ظنون جالبتر بوده است. البته این عرض حقیر به معنای درست بودن آن نیست.
۶) نکته دیگر که ذیل بحث اجماع و شهرت است، اینکه نمیتوان انکار کرد که نظر تعداد قابل ملاحظهای از فقها، متأثر از نظرات فقهای پیش از خود است، خصوصاً اینکه چون اجماع یا شهرتِ چیزی را میبینند، به آن فتوا میدهند و این گرفتار دور بیّن است. علاوه بر این اشکال سومی که در تقریر اول بیان کردیم، اینجا هم خودنمایی میکند. یعنی فتوای جمعی از فقها، متأثر از شهرت ضعیفتر قبل از خود و موجب تقویت شهرت پس از خود است، یعنی آن حالت استقلالی که در راویان خبر متواتر بود، اینجا نیست.
آنگونه که جمعی از اساتید حقیر فرمودهاند، مرحوم ابن ادریس فضای عمومی فقهای بین شیخ الطائفه تا زمان خودش را متهم به همین موضوع کرده است. با این حساب، این تراکم، در ابتدا به جهت اعتماد به یک یا چند نفر معدود حاصل شده و به جهت همین اعتماد به قبلیها، به مرور بزرگ شده است و مجموع آنها اصالتی ندارد.
* جمعبندی این بخش:
خلاصه اینکه از تراکم ظنون، اعتباری حاصل نمیشود، یعنی اگر تک تک موارد حجیت لازم را نداشت، لاحجت هستند و در نتیجه نمیتوان برای مجموع آن من حیث المجموع حجیتی قائل شد. تراکم ظنون چیزی شبیه حباب است. یعنی فقط بیننده تصور میکند که انبوهی از آب است، در حالی در واقع چیز خاصی نیست که بتوان از آن استفاده کرد و خود یا دیگران را سیراب کرد یا استفاده به درد بخوری از آن نمود. یکی از اساتید ریاضی که با او مشورت میکردم، وقتی این مثال را عرض کردم، گفت به نظر من حباب در خواب است که انصافا بیربط هم نیست و با مثالی که درباره شایعه بررسی کردیم، قابل درکتر است، اما بنده کمی با احتیاطتر عرض میکنم.