$
جلسات گذشته بحث عسر و حرج در عدم لزوم تقلید ازاعلم را بررسی کردیم و تعریفهایی هم از اعلمیت ارائه کردیم که دیدید حقیر تعریف متفاوتی از آن ارائه کردم.
حالا برویم سراغ مورد اولی که مرحوم آخند فرموده بودند و ما به بعد از مورد دوم تا چهارم حواله دادیم. یعنی بنای عقلا.
* بنای عقلا در لزوم یا عدم لزوم تقلید از اعلم:
یکی دیگر از دلایلی که هم قائلین به وجوب تقلید ازاعلم و هم قائلان به تخییر به آن استناد کرده اند، بنای عقل است.
یعنی قائلان به وجوب تقلید از اعلم فرمودهاند که بنای عقلا بر این است که درصورت دانستن اختلاف نظر بین متخصصین، عقلا تفحص کرده و مع الامکان در صدد شناخت اعلم هستند و باز مع الامکان لزوما به این اعلم مراجعه میکنند. البته اینکه علم تفصیلی داشته باشند بر اختلاف نظر متخصصین یا علم اجمالی، بین طرفداران این وجوب، اختلاف نظر هست که به موقع به آن خواهیم پرداخت.
در مقابل قائلان به تخییر هم پای بنای عقلا را وسط میکشند و میگویند بنای عقلا بر این است که حتی در صورت علم تفصیلی بر اختلاف متخصصین، سیره عقلا لزوما در مراجعه به اعلم نیست، بلکه فقط ترجیح قائل هستند.
این اختلاف و این استناد به سیره عقلا هم از آن موارد قابل توجه است.
حالا بررسی کنیم و ببینیم که ما به چه میرسیم. به دسته اول ملحق میشویم یا به دسته دوم، یا مجبور میشویم توقف کنیم و از خیر این دلیل بگذیم.
قبل از اینکه وارد بررسی سیره عقلا شویم، نکتهای را یادآوری کنم.
۱- اگر به خاطر داشته باشید، بارها گفتهایم که موضع همه قوانین و از جمله قوانین الهی که به نام شریعت میشناسیم و از جمله این شریعتها، شریعت اسلام است، نسبت به مسائلی که از نظر ما عقلی یا عقلایی است، یکی از این سه موضع است.
این سه موضع چه درباره دسته اول فقها که پای سیره عقلا را در لزوم تقلید از اعلم وسط میکشند و چه درباره دسته دوم فقها که مخالف نظر دسته اول هستند، در مسأله مورد بحث ما وجود دارد.
۲- یکی از ویژگیهای بنای عقلا، نه در اینجا بلکه در همه جا، این است که فارغ از دین و مذهب و اعتقاد و فرهنگ و قومیت و جغرافیا و مانند اینها مورد بررسی قرار میگیرد. یعنی طریقه عقلای کل مطرح است، حال مسلمان باشند یا غیر مسلمان، به مسائل شرعی مقید باشند یا نباشند.
۳- بنای عقلا از منظر قائلان به وجوب، به این معنا است که طریقه عقلا لزوما انتخاب اعلم است و هنگامی که اعلمی وجود دارد، اصلا نباید به عالم مراجعه نمیکنند.
۴- در مباحث اصول فقه بحث کردیم که به نظر ما هم بنای عقلا با حفظ شرایطش نه تنها یکی از امارات است، بلکه جزء بهترین امارات نیز هست.
حالا برویم و ببینیم تکلیف با این بنای عقلا در بحث لزوم یا همان وجوب رجوع به اعلم چیست که در ضمن آن نظر مخالفان این لزوم را هم بررسی خواهیم کرد.
طبق معمول مطالب را در چند بند بررسی میکنیم.
۱- برخی در صغرای قضیه اشکال کردهاند و میفرمایند که میبینیم که طریقه عقلای دنیا، در امور مختلف تخصصی، لزوما مراجعه به اعلم نیست. یعنی همه عقلا در عمل لازم نمیدانند که بین پزشک متخصص عالم و اعلم، بین مهندس عالم و اعلم و سایر موارد، لزوما سراغ اعلم بروند، بلکه بسته به شرایطشان به یکی از علمای متخصص در موضوع مورد نیازشان مراجعه میکنند. عقلایی که چنین رفتار میکنند، بر این باورند که مراجعه به اعلم حسن دارد اما لزومی در آن نیست و این در حالی است که اکثرا ولو به اجمال میدانند که بین متخصصان مثلا پزشکی اختلاف نظر وجود دارد. بعضا حتی به تفصیل از این اختلاف خبر دارند، اما میبینیم که باز حسن جدی برای رجوع به اعلم قائل هستند.
۲- حال از آنجایی که برای رد یک قاعده کلی، بیان حتی یک مثال هم کفایت میکند، میبینیم که بسیاری از اوقات خیلی از انسانهای عاقل در همه دنیا، پزشک متخصص یا مهندس اعلم را رها کرده و به عالم متخصص مراجعه میکند و وقتی از آنها سؤال میشود که چرا؟! جوابهایی میدهند که عملا نشان از اولویت آنها نسبت به اعلمیت است، در حالی که انصافا به نظر میرسد نباید برای آنها ارزشی بیش از اعلمیت قائل شد. مثلا میگویند چون فلانی که اعلم است، بد اخلاق است و به حرف مریض گوش نمیدهد یا راه او دور است یا گرانتر است و خلاصه از این دست بهانهها، در حالی که در بسیاری از موارد این بداخلاقی یا دوری راه و گرانی و مانند آن موجب عسر و حرج نیست که بخواهیم به این وسیله آن را توجیه کنیم.
حال اگر طریقه عقلا، فقط لزوم مراجعه به اعلم بود، دوری راه یا بداخلاقی یا گرانی و مشابه آن، در صورتعدم عسر و حرج، جواز رها نمودن اعلم و مراجعه به عالم نبود.
۳- مثال دیگر اینکه باز با همین علم اجمالی و بعضا تفصیلی که افراد دارند، میبینیم همه بیمارستانهای تخصصی یک شهر مراجعهکننده دارند، در حالی که میدانیم پرشکان متخصص هم مراتب دارند. به اصطلاع خودمان عالم و اعلم دارند و اگر لازم بود عقلا در شرایط معمول، صرفا سراغ اعلم بروند، مراجعه به خیلی از این بیمارستانهای تخصصی باید به حداقل میرسید، یا حتی به قول یکی از دوستان شاید بعضی از آنها تعطیل میشد، در حالی که همه مراجعهکننده دارند.
۴- در مقابل قائلین به وجوب مراجعه به اعلم، از باب بنای عقلا، میگویند کسانی که اعلم را رها کرده و به عالم مراجعه میکنند، لزوما به دلیلی مانند دلایل زیر است، لذا این اشکال وارد نیست:
– این افراد امکان یا استطاعت مراجعه به اعلم را ندارند.
– این افراد ملطفت نیستند که باید به اعلم مراجعه کنند.
– بعضی از این افراد می دانند که نظر عالم و اعلم یکی است و مانند اینها.
مخالفین وجوب مراجعه به عالم، بر مبنای بنای عقلا نیز در جواب می گویند که خیر، مراجعه به عالم انحصار به دلایل فوق ندارد بلکه در بسیاری از مواقع مرجحات دیگری که بعضی از آنها عرض شد، وجود دارد که بر اساس آنها اعلم رها شده و به عالم مراجعه میشود.
۵- بعضی در جواب اشکال قبل، گفتهاند که عرف در همه چیز تسامح دارد و اینجا هم شامل همین تسامح است.
در پاسخ عرض میشود که اولا مبنای در فقه، دقه عقلی نیست و ثانیا عرف بدون تسامح هم در کنار اعلم، رجوع به عالم میکند و آن را حتی قبیح هم نمیداند.
۶- برخی هم فرمودهاند که بنای عقلا در مسائل بسیار مهم رجوع به اعلم است و مسائلی که در آخر و عاقبت انسان اهمیت دارد، از اهم مسائل است، لذا باید به اعلم مراجعه کرد.
در پاسخ عرض میشود که میبینیم مراجعه به اعلم در این صورت نیز محرز نیست. در ضمن توجه به فرمایش مرحوم محقق ثانی در مجموعه الرسائل (ج ۳، ص ۵۱) نیز میتواند در این موضوع کارگشا باشد. ایشان موارد مورد استنباط را به سه قسمت تقسیم میکنند که خلاصه آن به قرار زیر است:
۱- مسائلی که در زمان گذشته وجود داشته و مجتهد در اقوال مختلف و ادله آن که پیش از این به آن پرداخته شده غور میکند و بر اساس مبانی خود، یکی از آنها را ترجیح میدهد. البته در این حالت ممکن است که مجتهد ابتکاراتی نیز از خود داشته باشد، اما در اصل قضیه تفاوتی ایجاد نمیکند.
۲- مسائلی که جدید است اما استنباط حکم آنها از ادله کار چندان مشکلی نیست.
۳- مسائل جدیدی که غور در اقوال گذشتگان، یا اصلا راهگشا نیست، یا چندان راه گشا نیست و معلوم نیست تحت چه قاعدهای میگنجد و خلاصه کار مشکل است.
اگر این تقسیمبندی را در سایر علوم هم در نظر بگیریم و بنای عقلا را درباره آنها بسنجیم، از بین این اقسام سهگانه، به نظر میرسد که به طور قطع در قسم اول و دوم، بنای عقلا، لزوما مراجعه به اعلم نیست، اما در قسم سوم ممکن است که لزوم مراجعه به اعلم مطرح شود که البته این هم محل خلاف است و اگر بخواهیم پای بنای عقلا را وسط بکشیم بعید نیست پای شورای متخصصین وسط کشیده شود که چنین چیزی هم هر چند اولویت جدی دارد، اما قطعی نیست.
خلاصه اینکه در مسائل مهم، اگر بخواهیم لزوم مراجعه به اعلم را مطرح کنیم، قبل از آن باید لزوم مراجعه به شورای عالمها یا اعلمها را مطرح کنیم.
حالا ممکن است کسی بگوید که مراجعه به این شوراها عسر حرجی است، که در پاسخ میگوییم، اولا عسر و حرج شخصی است و اگر برای کسی نبود، با مبنای شما در لزوم بنای عقلا، باید به نظر شورا عمل کند. در ضمن در مورد خاص فقه و احکام عملیه، بینی و بین الله کاملا واضح است که حتی عسر و حرج نوعی هم نیست.
فعلا بحث را تا اینجا داشته باشید تا در جلسه آینده ادامه آن را عرض کنم.
و صلی الله علی محمد و آله.