$


ازدواج معاطاتی - جلسه ۱۶

$

تا جلسه قبل، شش روایتی را که بعضی بزرگان در لزوم گفتن صیغه به الفاظ خاص دال بر ایجاب و قبول آورده بودند، بررسی کردیم و دیدیم که نهَ تنها معتبر نیستند، بلکه بعضی از آن‌ها بیش‌تر مبین جواز نوعی معاطات بودند.

این جلسه، إن شاء الله دو روایت دیگر را بررسی می‌کنیم.

* روایت ششم: روایت موسی بن سعدان

۱۲/۶- (التهذیب، ج ۷، ح ۱۱۵۱): مُحَمَّدُ بْنُ أحْمَدَ بْنِ یَحْیَی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ موسَی بْنِ سَعْدانَ عَنْ عَبْدِاللهِ بْنِ الْقاسِمِ عَنْ هِشامِ بْنِ سالِمٍ الْجَوالیقیِّ قالَ: «قُلْتُ لِأبی‌عَبْدِاللهِj: «أتَزَوَّجُ الْمَرْأةَ مُتْعَةً مَرَّةً مُبْهَمَةً.»» قالَ: «فَقالَ: «ذَلِکَ أشَدُّ عَلَیْکَ. تَرِثُها وَ تَرِثُکَ وَ لا یَجوزُ لَکَ أنْ تُطَلِّقَها إلّا عَلَی طُهْرٍ وَ شاهِدَیْنِ.» قُلْتُ: «أصْلَحَکَ اللهُ! فَکَیْفَ أتَزَوَّجُها؟» قالَ: «أیّاماً مَعْدودَةً، بِشَیْءٍ مُسَمًّی مِقْدارَ ما تَراضَیْتُمْ بِهِ. فَإذا مَضَتْ أیّامُها، کانَ طَلاقُها فی شَرْطِها وَ لا نَفَقَةَ وَ لا عِدَّةَ لَها عَلَیْکَ.» قُلْتُ: «ما أقولُ لَها؟» قالَ: «تَقولُ لَها: «أتَزَوَّجُکِ عَلَی کِتابِ اللهِ وَ سُنَّةِ نَبیِّهِ وَ اللهُ وَلیّی وَ وَلیُّکِ، کَذا وَ کَذا شَهْراً، بِکَذا وَ کَذا دِرْهَماً، عَلَی أنَّ اللهَ لی عَلَیْکِ کَفیلاً لَتَفیِنَّ لی وَ لا أقْسِمُ لَکِ وَ لا أطْلُبُ وَلَدَکِ وَ لا عِدَّةَ لَکِ عَلَیَّ. فَإذا مَضَی شَرْطُکِ، فَلا تَتَزَوَّجی حَتَّی یَمْضیَ لَکِ خَمْسٌ وَ أرْبَعونَ لَیْلَةً وَ إنْ حَدَثَ بِکِ وَلَدٌ، فَأعْلِمینی.»»»

* ترجمه: هشام بن سالم الجوالیقی روایت کرد : «عرض کردم به ابوعبدالله (امام صادق)j: «یک بار تزویج کردم زنی را به صورت متعه به صورت مبهم.»» (راوی) گفت: «پس فرمودند: «آن بر تو شدیدتر است. از او ارث می‌بری و از تو ارث می‌برد و مجاز نیست برای تو که طلاق دهی او را مگر در (زمان) طهر و دو شاهد.» عرض کردم: «الله شما را خیر دهد! پس چگونه او را تزویج کنم؟» فرمودند: «زمانی معدود، به چیزی نام‌برده شده به اندازه آن‌چه به آن رضایت داده‌اید. پس هنگامی که زمان آن گذشت، (همان) طلاق آن باشد در شرط آن و نَه نفقه و نَه عده برایی او بر تو نیست.» عرض کردم: «چه بگویم به او؟» فرمودند: «به او می‌گویی: «تزویج کردم تو را بر (اساس) کتاب الله و سنت نبیش و الله ولی من و ولی تو است، چنین و چنان ماه، به چنین و چنان درهم، بر این‌که الله برای من بر تو کفیل است که به من وفا کنی و تقسیم نمی‌کنم برای تو (شبی) را و از تو فرزند نمی‌خواهم و عده‌ای برای تو بر من نیست. پس هنگامی که شرط تو گذشت، پس ازدواج نکنی تا بگذرد بر تو چهل و پنج شب وو اگر حادث شد برای تو فرزندی، پس مرا آگاه کنی.»»»

* بررسی سند: این حدیث را مرحوم شیخ الطائفه به طریق خود به محمد بن احمد بن یحیی بن عمران از محمد بن حسین بن ابی‌الخطاب از موسی بن سعدان از عبدالله بن قاسم الحضرمی از هشام بن سالم الجوالیقی روایت کرده است.

یادآوری می‌کنم که در این‌گونه موارد ما با دو بخش مواجه هستیم که هر دو باید معتبر باشد تا بتوانیم اعتبار انتساب آن به معصومj بپذیریم. اولین بخش طریق نویسنده تا نفر اول است که در این‌جه طریق جناب شیخ الطائفه به محمد بن احمد بن یحیی است و بخش دوم، باقی سند است که ذکر شده است.

طریق مرحوم شیخ الطائفه در التهذیب و الأستبصار به محمد بن احمد بن یحیی بن عمران، چند طریق است که همه این طرق معتبر درجه یک است. این طرق در المشیخه التهذیب و الإستبصار آمده است.

پس تا این‌جا مشکلی نداریم. اما خود محمد بن احمد بن یحیی بن عمران الاشعری از ثقات مشروط است. ایشان ثقه و جلیل القدر است، اما مشکلی دارد که در نقل حدیث به ضعفا و مراسیل اعتماد می‌کرده است که البته بر مبنای ما مسأله مهمی است. با این حساب نمی‌توان به واسطه او کسی را، ولو در حد درجه دو، توثیق کرد و باید ببینیم نفر بعد او کیست. در این حدیث حدیث، نفر بعد او محمد بن حسین بن ابی‌الخطاب است که از اجلای ثقات و اعاظم روات امامیه است. پس مسأله خاص محمد بن احمد بن یحیی در این‌جا مشکلی ایجاد نمی کند.

هشام بن سالم هم که از مشایخ شیعه و اجلای ثقات است. فقط می‌ماند موسی بن سعدان و عبدالله بن قاسم الحضرمی که هر دو از ضعفا هستند. موسی بن سعدان ضعیف در حدیث است و عبدالله بن قاسم الحضرمی، ضعیف و کذاب است که خیری در او نیست و به روایاتش اعتماد نمی‌شود. نوشته‌اند هم‌نشین معاویه بن عمار بود که خلط در حدیث می کرد و نهایتا هم از او جدا شد. این دو نفر کل سند را خراب می‌کنند، البته یک نفرشان هم کافی بود که سند را غیر معتبر کند، چه برسد به دو نفرشان. پس انتساب این فرمایشات به امامj معتبر نیست و نمی‌تواند مبنا قرار گیرد.

* بررسی متن: با این‌که انتساب این حدیث به معصومj معتبر نیست، ولی مطالب متعددی که درباره احکام متعه، طلاق و … دارد، با ملاحظات و توضیحاتی به قرائن خارجیه تأیید می‌شود و با توجه به این‌که خیلی از آن‌ها از بحث فعلی ما خارج است، از بیان ملاحظات و توضیحات آن خودداری می‌کنیم.

اما آن‌چه مربوط به بحث ما است، این‌که اگر کسی اصرار داشته باشد که به هر دلیلی این حدیث را مستند قرار دهد، آیا لزوم صیغه به الفاظ خاص از آن بر می‌آید یا خیر؟

بعضی آقایان فرموده‌اند که امام در این حدیث به صراحت می‌فرمایند این‌گونه بگو، پس گفتن لازم است.

در جواب چند نکته باید عرض کرد که جواب یا توجیه بعضی از آن‌ها راحت است و بعضی هم تأمل بیشتری می‌خواهد:

۱- آیا باید همه این موارد را صیغه متعه گفت؟ هم مدت و هم مهریه و هم سایر احکامی که در متعه هست و امامj آن‌ها را ذکر می‌کنند. این‌که شرعا لازم نیست شب‌های مشخصی را، مطابق آن‌چه در ازدواج دائم است، به او اختصاص دهد، یا این‌که از هم ارث نمی‌برند، یا این‌که به برقراری متعه، نفقه‌ای بر مرد واجب نمی‌شود، یا این‌که زن باید به مرد وفادار باشد و خود را از حرام باز دارد، یا این‌که فرزندآوری جزء وظایف زن نیست و اگر معلوم شد که باردار شده است، باید مرد را خبر کند. یا این‌که عده باید نگه‌دارد و نفقه در عده بر عهده مرد نیست و …

۲- ما به دلایل معتبر می‌دانیم که گفتن همه این‌ها در صیغه عقد لازم نیست، بلکه لازم است دو طرف بر این احکام و موازین آگاه باشند و قاعدتاً امامj در این‌جا در صدد بیان این مطلب بوده‌اند که باید طرف مقابل به این احکام و موازین آگاه باشد، نَه این‌که باید همه این‌ها را بگویی. پس بعید نیست آن لفظ «أتزوجتک» هم از همین باب باشد، مگر این‌که کسی بگوید این مورد یا بعضی موارد دیگر استثنا است که این می‌شود بحث خود ما که الآن مشغولش هستیم وو تا این‌جا هنوز اثبات نشده است و به این روایت هم اثبات نمی‌شود. تا ببینیم در ادامه به چه می‌رسیم.

۳- در ضمن ممکن است کسی بگوید که سائل گفته است، چه بگویم و امامj هم گفته این‌ها را بگو و اگر سائل می‌گفت به قراری بگذارم یا چه چیزی بنویسم و مانند این‌ها، بعید نبود که امامj هم بفرمایند که این‌گونه قرار بگذار، یا این‌گونه بنویس و … این مطلب هم قابل تأمل است و نمی‌توان آن را نادیده گرفت، مگر به قرینه‌ای معلوم شود که گفتن در این‌جا اصالت دارد و اگر سائل از قرار و کتابت و … سؤال می‌کرد، امامj می‌فرمودند که قرارهایتان را گذاشتید، این‌ها را باید بگویید. یا اگر نوشتید، باز هم این‌ها را باید قبل و بعد نوشتن بگویید که تا الآن چنین قرائنی را ندیدم، تا ببینیم در آینده به چه می‌رسیم.

با توجه به این‌که دیدیم این حدیث معتبر نیست، فعلاً به همین مقدار بسنده می‌کنیم.

 

* روایت هفتم: روایت بانویی که درخواست ازدواج کرد

دوازده حدیثی که تا این‌جا بررسی کردیم، همه‌اش بر مبنای ما غیر معتبر بود، اما از این بعد با روایات معتبر سر و کار داریم و باید دقت بیش‌تری در بررسی متن آن داشته‌باشیم. البته نَه این‌که قبلی‌ها را می توانستیم کوتاهی کنیم، خیر! اگر قرار است متنی بررسی شود، باید دقت لازم را داشت، اما در موارد معتبر، حساسیت بیش تر است.

اما اولین روایت معتبر؛

۱۳/۷- (الکافی، ح ۱۰۳۶۸): مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی عَنْ أحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنِ الْعَلاءِ بْنِ رَزینٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أبی‌جَعْفَرٍj قالَ: «جاءَتِ امْرَأةٌ إلَی النَّبیِp، فَقالَتْ: «زَوِّجْنی.» فَقالَ رَسولُ اللهِp: «مَنْ لِهَذِهِ؟» فَقامَ رَجُلٌ، فَقالَ: «أنا یا رَسولَ اللهِ! زَوِّجْنیها.» فَقالَ: «ما تُعْطیها؟» فَقالَ: «ما لی شَیْءٌ.» فَقالَ: «لا!»» قالَ: «فَأعادَتْ، فَأعادَ رَسولُ اللهِp الْکَلامَ. فَلَمْ یَقُمْ أحَدٌ غَیْرُ الرَّجُلِ. ثُمَّ أعادَتْ. فَقالَ رَسولُ اللهِp فی الْمَرَّةِ الثّالِثَةِ: «أ تُحْسِنُ مِنَ الْقُرْآنِ شَیْئاً؟» قالَ: «نَعَمْ!» فَقالَ: «قَدْ زَوَّجْتُکَها عَلَی ما تُحْسِنُ مِنَ الْقُرْآنِ، فَعَلِّمْها إیّاهُ.»»

* ترجمه: ابوجعفر (امام باقر)j فرمودند: «زنی نرد نبیp رفته، پس گفت: «مرا تزویج کن.» پس رسول اللهp فرمودند: «چه کسی برای او است؟» پس مردی ایستاده، پس گفت: «من ای رسول الله! او را تزویج می‌کنم.» پس فرمودند: «چه به او می‌دهی؟» پس گفت: «چیزی برایم نیست.» پس فرمودند: «خیر!»» (امامj) فرمودند: «پس بازگشت، پس رسول اللهp کلام را تکرار کردند. پس نایستاد احدی غیر آن مرد. سپس (مجدداً زن) بازگشت. پس رسول اللهp در مرتبه سوم فرمودند: «آیا از قرآن چیزی می‌دانی؟» گفت: «آری!» پس (ایشان خطاب به مرد) فرمودند: «تزویج کردم تو را به او بر آن‌چه از قرآن می‌دانی. پس او را خوب بیاموز.»»

* بررسی سند: این حدیث را ثقةالاسلام الکلینی از محمد بن یحیی العطار از احمد بن محمد بن عیسی از علی بن حکم از علاء بن رزین از محمد بن مسلم روایت کرده است که همه از ثقات درجه یک هستند. و انتساب این فرمایشان به امامj و نبی مکرمp معتبر است.

این حدیث را مرحوم شیخ الطائفه هم در التهذیب (ج ۷، ح ۱۴۴۴) به طریق خود که معتبر است از ثقةالاسلام الکلینی روایت کرده است.

* بررسی متن: این حدیث غیر از ما نحن فیه، در مسائل دیگری هم کاربرد دارد که فعلا کاری به آن‌ها نداریم، اما در بحث خودمان چند نکته داریم.

۱- اگر دقت کنیم، معلوم می‌شود که ایجاب و قبولی در کار نیست و حضرت رسول اللهp بعد از آن‌که از موافقت زن و مرد و مقدار مهریه مطلع شده‌اند، مطلب را از باب اخبار فرموده‌اند. تعجب می‌کنم که چرا آقایان این حدیث را در باب لزوم خواندن صیغه ایجابی و قبولی به لفظ خاص آورده‌اند، این حدیث بیش‌تر به درد جواز معاطات می‌خورد که انصافا هم چنین است.

۲- این نکته اصولی را هم یادآوری کنم که بنا بر مشهور که بنده هم موافق آن هستم، فعل معصوم، نهایتاً ظهور در اباحه دارد و نَه وجوب، مگر به قرینه‌ای وجوب آن معلوم شود، لذا اگر زن صیغه را گفته بود و امام هم به لفظ قبول کرده بودند، باز فی‌نفسه دلیل بر لزوم و وجوب این کار نبود، چه برسد به این‌جا که ایجاب و قبولی نیست و فعل حضرت رسول اللهp مبین اباحه معاطات است. البته باز هم تأکید می‌کنم که ایشان نهایی شدن تزویج را اعلام کرده‌اند که هر دو طرف بفهمند به ازدواج هم در آمده‌اند و بعد هم در ادای مهریه دستوری می‌دهند. این ماجرا شباهت قابل ملاحظه‌ای به مراسم رسمی ازدواج مسیحی‌ها در این دوره و زمانه دارد که کشیش از موافقت دو طرف برای همسری با طرف مقابل سؤال می‌کند و بعد مطلب را به آن‌ها و حاضران اعلام می‌کند که من شما دو نفر را زن و شوهر اعلام می‌کنم.

جمع‌بندی این‌که این حدیث، نَه تنها به درد لزوم خواندن صیغه با الفاظ ایجلب و قبول نمی‌خورد، بلکه املا مبین جواز معاطات است.

و صلی الله علی محمد و آله

نمودار درختی مدرس

باز کردن همه | بستن همه