$
* ادامه مطالب آیا اهل الذکر (آیات سؤال):
جلسه گذشته بحث تعریف و مصداق محدثین را جمع کردیم و امشب به ادامه بررسی نکات مربوط به آیه سؤال میپردایم، تا به شناخت بهتری از اهل الذکر برسیم. بعد از هم که سراغ روایات میرویم تا ببینیم آنجا چه داریم.
خب! تا اینجا همهاش ذیل مطلب اول بود. حالا برویم سراغ نکات بعدی آیات سؤال یا همان آیات أهل الذکر. قرار بود، آیه را به تنهایی مورد بررسی قرار دهیم و ببینیم به چه چیزهایی میرسیم، تا بعد آنها را با روایات معتبر، مقابله کنیم و ببینیم جمعبندی چه میشود.
اما مطلب دوم؛
۲- تمرکز اصلی بحث ما فعلا روی قسمت دوم آیه است که میفرماید اگر چیزی را نمیدانید، از اهل الذکر سؤال کنید.
اولین چیزی که از آیه معلوم میشود، اینکه اگر کسی چیزی را میدانست، نیازی به سؤال از اهل الذکر نیست، اما اگر نمیدانست، باید به آنها مراجعه و سؤال کند. در اینجا چند نکته مطرح میشود.
۱) منظور از علم چیست؟ یقین؟ یا قطع را هم شامل میشود؟ یا ظن و حتی شک را هم در بر میگیرد؟
۲) امر آیه وجوبی است یا خیر؟
۳) این سؤال حتماً باید به عمل بیانجامد؟ یا به قولی، صرفا جهت اطلاع است؟
۴) اهل الذکر چه کسانی هستند؟
که این موارد را بررسی میکنیم.
– بارها در مباحث تفسیری عرض کردیم و در مباحثات اصول هم مدتها وقتمان را صرف همین بحث کردیم که علم مورد نظر در قرآن و روایات، منحصر به یقینیات نیست، بلکه علم به معنای متعارف آن منظور است، یعنی مجموعهای از یقینیات و قطعیات تجربی و غیر تجربی. اگر خاطرتان باشد، چند جلسه هم قبل درباره معنای قطع و یقین و ظن و شک صحبت کردیم و مختصری هم درباره معنای علم در لسان آیات و روایت مطالبی را خدمتان عرض کردم. لذا اینجا هم میتوان گفت وقتی الله تعالی میگوید درباره چیزی یقین یا قطع ندارید، بروید و از اهل الذکر بپرسید و به همین جهت است که میگوییم پاسخ اهل الذکر یا باید یقینآور باشد یا حداقل موجب قطع شود، لذا اگر پاسخ کسی موجب شک یا حتی ظن شد، او مصداق اهل الذکر نیست. این از سؤال اول.
– حالا برویم سراغ سؤال دوم و سوم؛ یعنی ببینیم که اولاً این امر، امر وجوبی است و اگر کسی چیزی نمیدانست، حتماً باید بپرسد یا بهتر است که بپرسد؟ و ثانیاً آیا هر سؤالی باید به عمل بیانجامد؟
به نظر بعضی از بزرگان، امر این آیه، وجوبی است و وقتی سؤال واجب شد، عمل به پاسخ هم واجب میشود و الا لغویت عقلی یا عقلایی دارد و قبیح است و قرآن دستور به قبیح نمیدهد.
اما به نظر حقیر قسمت اول اینگونه نیست و در نتیجه قسمت دوم هم ملاحظاتی دارد.
اینکه عرض کردم قسمت اول اینگونه نیست، این است که انسان طبیعتاً خیلی چیزها را نمیداند، اما این نادانستهها، چند دسته هستند که حدقل چهار موردش را به ذهن دارم:
۱) مواردی که انسان نمیداند و باید بداند.
۲) مواردی که انسان نمیداند و لزومی هم به دانستنتش نیست، اما بهتر است که بداند.
۳) مواردی که انسان نمیداند و نه تنها لزومی به دانستنش نیست، که بهتر است نداند.
۴) مواردی که انسان نمیداند و نباید هم بداند.
حال بماند که شاید بتوان بین حالت دوم سوم هم حالت پنجمی در نظر گرفت. مثلا این که بداند و نداند فرقی ندارد.
حالتهای بالا را با چند مثال توضیح میدهم که إن شاء الله مفعوم باشد.
فرض بفرمایید کسی به بیماری مبتلا است که مهم هم هست و جان او در گرو آن است، اما درمانش را نمیداند. یا مثلاً حکمی بر او واجب عینی است که تکلیف خود را نمیداند و از این دست مثالها. طبیعتا در اینجا بر انسان واجب است که به دنبال نادانسته خود باشد.
در حالت دوم، انسانی احتمال نَه چندان زیاد میدهد به بیماری مبتلا شود، یا به حکمی گرفتار شود که راه حلش را نمیداند. خب! اینجا اگر نمیداند، بهتر است که به دنبال دانستن آن باشد.
در حالت سوم، خیلی از ماها خیلی چیزها را نمیدانیم و اگر به دنبال آن برویم، از دانستن چیزهایی که مناسبتر است، یا انجام کارهایی که مناسبتر است انجام دهیم، وا میمانیم. خب! اینجا بهتر است دنبال این نادانسته خود نرویم و به امور مهمتر بپردازیم.
حالا اگر رفتن به دنبال پاسخ نادانستهها، موجب از دست دادن فرصت برای انجام امور لازم و حیاتی باشد، طبیعتا نباید به دنبال پاسخ این دست نادانستهها بود.
خلاصه میبینیم که هر دانستنی واجب نیست.
آری! اگر عدم علم ما از نوع دسته اول باشد، دانستن واجب میشود، چرا چون عملش واجب است و عمل به واجب، مستلزم دانستن است، لذا دانستن هم واجب میشود، اما در دسته دوم و سوم، چنین لزومی نیست و تنها نوعی ترجیح به دانستن، یا ندانستن مطرح است. در مورد آخر هم که اصلاً نباید بدانیم. پس امر در آیه مورد نظر، اصلاً مربوط به این موارد نیست.
یکی از دوستان مثالی از فقه زد که به نظرم جالب آمد. در مباحث فقه، مطالب زیادی هست که افراد نمیدانند و نیازی هم به دانستن آن ندارند. مثل اینکه مردها معمولاً نیازی به دانستن احکام خاص بانوان ندارند، حتی ممکن است دانستن آن برای جوانان عذب، مناسب نباشد، یا حتی مضر باشد، اما دانستن بعضی از این احکام برای خانمها لازم است. به نظرم مثال خوبی است و همه حالتهای بالا را میتوان در آن پیدا کرد.
برگردیم، سراغ آیه مورد. پس معلوم میشود امر مورد نظر آیه، وجوبی نیست که هر چه را نمیدانید، حتماً باید بپرسید. البته ممکن است کسی بگوید، منظور آیه همان مورد اول است که هر چند از خود آیه معلوم نیست، اما با مقدماتی مانند آنچه اینجا عرض کردیم، میتوان این حرف را پذیرفت.
همانطور که ملاحظه کردید، آنچه عرض کردم، فقط در امور دینی نیست، بلکه در همه شؤون زندگی هست.
خلاصه اینکه نه امر در این آیه، همواره وجوبی است و نه هر علمی، لزوما باید به عمل بیانجامد.
حالا نوبت به این موضوع میرسد که اهل الذکر چه کسانی هستند؟ مطالب پیرامون این مطلب را هم که صرفا از آیه در میآید، در چند بند عرض میکنم تا بعد به روایات برسیم.
ادامه بحث بماند برای جلسه آینده.
و صلی الله علی محمد و آل محمد