$
جلسه گذشته مقدماتی را به اختصار درباره نسخ در آیات قرآن عرض کردم.
اما درباره تصریح به نسخ در فرمایشات رسول اللهp چند موردی هست که ظاهرا تنها یک مورد آن معتبر است و بعدا در ضمن بحث، روایت خواهم کرد، اما فعلا یک مورد غیر معتبرش را به واسطه مرحوم مجلسی در بحارالأنوار (ج ۶۳، ص ۴۹۸) به نقل از السرائر ابن ادریس (ج ۳، ص ۱۳۰) روایت میکنم: «رُویَ عَنْ أبیبُرَیْدَهَ عَنْ أبیهِ عَنِ النَّبیِّp قالَ نَهَیْتُکُمْ عَنْ ثَلاثٍ وَ أنا آمُرُکُمْ بِهِنَّ نَهَیْتُکُمْ عَنْ زیارَهِ الْقُبورِ فَزوروها فَإنَّ زیارَتَها تَذْکِرَهٌ وَ نَهَیْتُکُمْ عَنِ الْأشْرِبَهِ أنْ تَشْرَبوا إلّا فی ظُروفِ الْأدَمِ فاشْرَبوا فی کُلِّ وِعاءٍ غَیْرَ أنْ لا تَشْرَبوا مُسْکِراً وَ نَهَیْتُکُمْ عَنْ لُحومِ الْأضاحیِّ أنْ تَأکُلوها بَعْدَ ثَلاثٍ فَکُلوا وَ اسْتَمْتِعوا» که خلاصه آن این است که حضرت رسول اللهp از سه چیز نهی میکردند که بعداً آن نهی را برداشتند. اول نگهداری یعنی خشک کردن گوشت قربانی بیش از سه روز، دوم زیارت قبور و سوم آشامیدن در هر ظرفی.
لازم به ذکر است که این مطلب در کتب ما به صورت مرسل و ظاهراً از کتب مکتب خلفا نقل شده است، که با توجه به مرسل بودن این روایت، نمیتوان آن را دلیلی بر وجود ناسخ و منسوخ دانست.
اما در رابطه با ناسخ و منسوخ در روایت ائمه اطهارb، مطالبی وجود دارد که دال بر وجود ناسخ و منسوخ در روایات است. این روایات را میتوان به دو دسته تقسیم کرد.
– دسته اول آنهایی است که تنها دال بر وجود ناسخ و منسوخ است.
– دسته دوم آن که دلیل آن را ذکر میکند.
چندین روایت در مجموع این دو دسته را بیان میکنند که برخی از آنها به جهت ارسال یا ضعف راوی قابل استناد نیست، اما برخی از آنها نیز انتسابشان به معصومj معتبر است که ما همینها را روایت کرده و بررسی میکنیم.
* روایت اول: روایت محمد بن مسلم
۸/۱- الکافی (ح ۱۹۴): عدة من أصحابنا عن أحمد بن محمد عن عثمان بن عیسی عن أبیایوب الخراز عن محمد بن مسلم عن أبیعبداللهj قالَ: «قُلْتُ لَهُ: «ما بالُ أقْوامٍ یَرْوونَ عَنْ فُلانٍ وَ فُلانٍ عَنْ رَسولِ اللهِp، لا یُتَّهَمونَ بِالْکَذِبِ، فَیَجیءُ مِنْکُمْ خِلافُهُ.» قالَ: «إنَّ الْحَدیثَ یُنْسَخُ کَما یُنْسَخُ الْقُرْآنُ»».
* ترجمه: محمد بن مسلم از ابوعبدالله (امام صادق)j روایت کرد: «به ایشان عرض کردم: «چطور است که گروههایی از فلانی و فلانی از رسول اللهp روایت میکنند که متهم به کذب نیستند، پس از شما خلاف آن میآید.» فرمودند: «به یقین حدیث نسخ میشود، همانگونه که قرآن نسخ میشود.»
* بررسی سند: در سند این حدیث، احمد بن محمد یا ابن عیسی الاشعری است یا ابن خالد البرقی که اگر اولی باشد از ثقات است و اگر دومی باشد، با توجه به اینکه نفر بعد او محمد بن عثمان است، اشکالی در سند روایت ایجاد نمیکند. سایرین هم که همه از ثقات هستند، در نتیجه حدیث معتبر است.
* بررسی متن:
میبینیم که امامj به طور کلی میفرمایند که حدیث به حدیثی دیگر نسخ میشود، اما توضیح بیشتری نمیفرمایند، لذا حد اقل اصل وجود چنین چیزی را میتوان پذیرفت، اما به استناد آن نمیتوان درباره نوع و علت آن چیزی گفت.
این نکته را هم اضافه کنم که این فلان و فلان، آن فلان و فلان نیستند، بلکه فلان و فلان به معنای عام آن است. شاهد عرض بنده عبارت لایتهمون بالکذب است.
* روایت دوم: حسین بن مختار
۹/۲- الکافی (ح ۲۰۰): علی بن إبراهیم عن أبیه عن عثمان بن عیسی عن الحسین بن مختار عن بعض أصحابنا عن أبیعبداللهj قال: «أ رَأیْتَکَ لَوْ حَدَّثْتُکَ بِحَدیثٍ الْعامَ، ثُمَّ جِئْتَنی مِنْ قابِلٍ فَحَدَّثْتُکَ بِخِلافِهِ، بِأیِّهِما کُنْتَ تَأخُذُ؟» قالَ: «قُلْتُ: «کُنْتُ آخُذُ بِالْأخیرِ». فَقالَ لی: «رَحِمَکَ اللهُ»».
* ترجمه: ابوعبدالله (امام صادق)j فرمودند: «نظرت چیست اگر تو را امسال حدیثی گویم، سپس سال آینده نزد من آیی و به خلاف آن تو را حدیث کنم. (راوی) گوید: «عرض کردم: «آخری را میگیرم.» پس به من فرمودند: «الله تو را رحمت کند.»»
* بررسی سند: در مورد سند این حدیث چند اشکال مطرح است.
۱- ظاهراً منظور از عثمان بن عیسی، حماد بن عیسی است و در استنساخ اشتباه شده است.
۲- حسین بن مختار در ابتدا مهمل است، اما به واسطه اعتماد جمعی از ثقات توثیق میشود. در ضمن علامه حلی که ظاهرا که به کتاب رجال ابن عقده دسترسی داشته است، از قول ابن عقده آوردهاند که علی بن حسن بن فضال، او را توثیق کرده است. خلاصه بر مبنای ما ثقه است.
۳- بعض اصحابنا است که ابتداء مجهول است، اما بنا به قاعده ما اعتماد حسین بن مختار به او نشانه مورد اعتماد بودن آنها است.
* بررسی متن:
در این حدیث امامj ضمن بیان امکان نسخ، تأیید میفرمایند که باید حدیث دوم را پذیرفت که ظهور در پذیرش حدیث متأخر دارد.
البته بعضی اشکال کردهاند که شاید این دستورالعمل مربوط به تقیه باشد که در پاسخ باید عرض کرد که با توجه به ظاهر متن حدیث چنین چیزی به صرف این روایت قابل قبول نیست، چرا که اگر چنین بود، امام نباید گرفتن مورد اخیر را تأیید میفرمودند، چرا که معلوم نیست که همیشه مورد اول موافق تقیه بوده و مورد اخیر موافق واقع، بلکه امامj باید اشارهای به تقیه میکردند، نه اینکه به طور مطلق مورد اخیر را تجویز کنند، مگر بخواهیم بگوییم که نزد امامj و مخاطبان چنین چیزی معلوم بوده که این ادعا خالی از وجه نیست و البته نیازبه قرینه دارد که در این مورد عرض خواهیم کرد.
* روایت سوم: روایت ابوعمرو الکنانی
۱۰/۳- الکافی (ح ۲۲۴۷): محمد بن یحیی عن أحمد بن محمد بن عیسی عن الحسن بن محبوب عن هشام بن سالم عن أبیعمرو الکنانی قال: «قالَ لی أبوعَبْدِاللهِj: «یا أباعَمْرٍو! أ رَأیْتَکَ لَوْ حَدَّثْتُکَ بِحَدیثٍ أوْ أفْتَیْتُکَ بِفُتْیًا، ثُمَّ جِئْتَنی بَعْدَ ذَلِکَ، فَسَألْتَنی عَنْهُ، فَأخْبَرْتُکَ بِخِلافِ ما کُنْتُ أخْبَرْتُکَ أوْ أفْتَیْتُکَ بِخِلافِ ذَلِکَ؟ بِأیِّهِما کُنْتَ تَأْخُذُ؟» قُلْتُ: «بِأحْدَثِهِما وَ أدَعُ الْآخَرَ.» فَقالَ: «قَدْ أصَبْتَ یا أباعَمْرٍو! أبَی اللهُ إلّا أنْ یُعْبَدَ سِرّاً. أما وَ اللهِ! لَئِنْ فَعَلْتُمْ ذَلِکَ، إنَّهُ لَخَیْرٌ لی وَ لَکُمْ. أبَی اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَنا فی دینِهِ إلّا التَّقیَّةَ.»
* ترجمه: ابوعمرو الکنانی روایت کرد: «ابوعبدالله (امام صادق)j به من فرمودند: «ای ابوعمرو! نظرت چیست اگر تو را به حدیثی، حدیث گویم یا به فتواهایی فتوا دهمت، سپس بعد آن نزد من آیی و مرا از آن سؤال کنی، پس تو را به خلاف آنچه خبر دادهام، خبر کنم یا به خلاف آن فتوا دهم؟ کدام یک را میگیری؟» عرض کردم: «جدیدتر آن را و دیگری را رها میکنم.» پس فرمودند: «درست گفتی ای ابوعمرو! الله نخواسته مگر آنکه مخفیانه عبادت شود. قسم به الله آگاه باشید! چنانچه آن را انجام دهید، به یقین آن قطعاً خیری برای من و شما است. الله عز و جل در دینش نخواسته برای ما، مگر تقیه را.»»
* بررسی سند: آنجا هم عرض کردیم که همه رجال سند این حدیث از اجلای ثقات میباشند، مگر ابوعمرو الکنانی که در کتب رجالی مجهول است، اما به واسطه اعتماد ثقه جلیل القدری مانند هشام بن سالم، توثیق میشود.
* بررسی متن:
امامj در اینجا ضمن بیان آنکه حدیث یا فتوایی از ایشان ممکن است نسخ شود، علت آن را بیان میکنند که ممکن است از روی تقیه باشد.
در ضمن بعید نیست علت آنکه امامj از کلام خود تعبیر به فتوا کردهاند، همین باشد که گاهی اوقات فرمایش ایشان، در بیان مطلب حقیقی نیست بلکه نظر ایشان در زمان خاص مثلاً زمان تقیه است.
نکته جالب در این حدیث آنکه ابوعمرو الکنانی میگوید به جدیدتر و امامj ضمن تأیید تقیهبودن اولی را اشاره میکنند و این نشان میدهد که امامj و مخاطب ایشان موارد خاصی را مد نظر داشتهاند و نکته آخر اینکه این حدیث شباهت زیادی به حدیث قبل دارد که خدمتتان روایت کردم.
البته ممکن است کسی بگوید که هر دو، یعنی هم تقیه و هم تأخر زمانی مهم است که در این مورد در آینده مطالبی را عرض خواهم کرد.
روایت آخر و جمعبندی هم بماند برای جلسه آینده. إن شاء الله.
و صلی الله علی محمد و آله