$
* فایده بیست و سوم: علی بن ابیحمزه البطائنی
ابوالحسن، علی بن ابیحمزه البطائنی، از روات امام صادق و امام کاظمc بود که بیشتر عمر خود را ملازم و عصاکش ابوبصیر الاسدی بود و شاید به همین جهت است که بیش از ۵۰% روایات او از ابوبصیر است.
او از نمایندگان امام کاظمj بود که ظاهراً به جهت دوره طولانی حصر امامj که نهایتاً با شهادت ایشان پایان یافت، مال زیادی نزد او و سایر وکلای امام جمع شده بود.
پس از شهادت امام کاظمj، بعضی از این افراد از تحویل اموال به امام رضاj خودداری کرده و ادعا کردند که امام کاظمj زنده بوده و غیبت کردهاند که این ادعا منجر به ظهور فرقه واقفیه شد که بیشتر رجالیون، علی بن ابیحمزه را از مؤسسین و ارکان آن میدانند.
قاعدتاً وفات او پیش از سال ۲۰۰ هجری بوده است.
مرحوم نجاشی او را از روات امام صادق و امام کاظمc میداند که واقفی شد. سپس او را از ستونهای واقفیه معرفی میکند. شیخ الطائفه نیز اشاره به واقفی بودنش دارد. مرحوم کشی هم مینویسد که از بزرگان امامیه بود که واقفی شد و علت واقفی شدنش را آن دانستهاند که سیهزار دینار نزد او بود که نخواست امام رضاj کند.
مرحوم کشی او را به نقل از علی بن حسن بن فضال، کذاب، متهم و ملعون دانسته است که احادیث بسیاری از او شنیده و تفسیر قرآن را از ابتدا تا انتها، از او نوشته، اما حتی روایت یک حدیث از او را جایز نمیداند. روایاتی هم در ذم او دارد که بعضاً معتبر است.
در اینجا لازم است عرض کنم که این سخن مرحوم کشی از قول علی بن حسن بن فضال، محل کلام است، چرا بعید است که علی بن حسن بن فضال از علی بن ابیحمزه، آن هم به این شکل شدید و کثیر، استماع حدیث کرده باشد. به احتمال قوی تولد علی بن حسن بن فضال بعد از مرگ علی بن ابیحمزه یا نهایتاً اواخر عمر او بوده است.
حال اگر توجه کنیم که مرحوم کشی عین همین مطلب را از علی بن حسن بن فضال درباره حسن بن علی بن ابیحمزه گفته است، معلوم میشود که در عبارت اول که در مورد علی بن ابیحمزه بود، لفظ حسن بن جا افتاده است و این توصیف علی بن حسن بن فضال، درباره پسر است و نه پدر.
علی ای حال! هنگامی که زندگی او را بررسی میکنیم، میبینیم که دو مرحله داشته است. مرحله اول که مورد وثوق و اعتماد امام صادق و امام باقرc بوده و در نتیجه ما هم در این دوره به او اعتماد میکنیم و مرحله دوم، مربوط به پس از شهادت امام کاظمj است که از فرمان امام رضاj سر باز زد و گرفتار انحرافات بسیار شد. لذا هنگامی که روایتی از او میبینیم، باید ملاحظه کرد که معلوم میشود مربوط به کدام دوره از زندگی او است، یا خیر؟ اگر معلوم شد که مربوط به مرحله اول زندگی او است، به سخنش اعتماد میکنیم و اگر معلوم نشد، مربوط به دوره دوم زندگی او است، اعتماد نمیکنیم. حال اگر معلوم نشد مربوط به کدام دوره است، باز هم چارهای جز عدم اعتماد نداریم.
به نظر حقیر یکی از نشانههای تشخیص آنچه عرض کردم این است که اگر ثقهای از ثقات ما که مشهور به نقل از ضعفا و مانند اینگونه مسائل نباشد، از او روایت کرد، نشان از آن است که در دوره اول زندگیش از او استماع حدیث کرده است، چرا که قاعده ثقات ما بر این نبوده است که معارف دینی خود را از افرادی کذاب و ملعون مانند علی بن ابیحمزه که وقف، کذب، لعن و خلاصه انحرافش در همان زمان خودش مشهور شد، اخذ کنند.
این نکته را هم اضافه کنم که بسیاری از اجلای ثقات ما که بعضاً جزء مشایخ ثقات و اصحاب اجماع هم هستند، از او روایت کردهاند و حتی بعضی کثرت روایت داشتهاند که با توجه به آنچه عرض شد، قاعدتاً مربوط به دوره اول زندگی او است.
بعضی از این افراد عبارتند از: احمد بن محمد بن ابینصر، ابان بن عثمان، ابن ابیعمیر، حماد بن عیسی، یونس بن عبدالرحمن، عثمان بن عیسی، فضالة بن ایوب، جعفر بن بشیر، عبدالرحمن بن ابینجران، عبدالله بن مغیره، صفوان بن یحیی، عبدالله بن مسکان، حسن بن عی الوشاء، حسن بن علی بن فضال، حسن بن محبوب، حسین بن سعید الاهوازی، عباس بن عامر، جعفر بن محمد بن یونس، ظریف بن ناصح، عبدالله بن جبله، علی بن حکم، علی بن اسباط، وهیب بن حفص و موسی بن قاسم البجلی.
و صلی الله علی محمد و آله