$
جلسه گذشته مقدمات اجتهاد را شروع کردیم و گفتیم که منظور از مقدمات اجتهاد، آنهایی که فرد باید داشته باشد تا بتواند در مسائل فقهی اجتهاد کند. حال اگر اینها را داشت، میتواند اجتهاد کند، اما بر اساس تعریفی که در اجتهاد پذیرفتیم، تا زمانی که حالت ملکه برای او حاصل نشده باشد، نباید به او مجتهد گفت.
از این مقدمات علوم عربی را بحث کردیم و حالا ادامه بحث:
– تفسیر قرآن: مرحوم آخوند این مورد را در چند کلمه خلاصه کرده و محدوده علم به آن را شبیه علوم عربی میدانند که در این رابطه هم چند نکته را عرض کنم.
۱- هر چند دانستن همه تفسیر قرآن برای همگان و به خصوص متخصصان در علوم دینی، از جمله فقها و مجتهدین اهمیت به سزایی دارد، اما آنچه در استنباطهای فقهی اهمیت دارد، آیات الاحکام است.
آیات الاحکام، آیاتی هستند که یا حکمی فقهی را بیان میکنند و یا میتوان حکمی فقهی را از آن استنباط کرد و همین تعریف، یکی از عوامل اختلاف در شمارش این آیات شده است.
مشهور این است که تعداد آیات الاحکام، حدود ۵۰۰ آیه است، اما بعضی تعداد آن را تا کمتر از ۲۵۰ بعضی تعداد آن را بیش از ۹۰۰ هم رساندهاند.
این اختلاف شمارش به چند موضوع بستگی دارد که بعضی از آن را عرض میکنم.
۲- نکته دیگر در دانستن علم تفسیر این است که آیا لازم است فرد در این هم دارای مبنای اجتهادی باشد، یا همین مقدار که تابع مبنای دیگر بود، کفایت میکند.
به نظر حقیر هر چند داشتن مبنای اجتهادی اهمیت جدی و اساسی دارد و حقیر هم برای خودم مبنایی دارم که پای علمش سینه میزنم، اما آنچه اهمیت دارد، داشتن مبنا است، حال میخواهد اجتهادی باشد یا تقلیدی تا در استنباط مسائل فقهی، گرفتار تشویش و چندگانگی نشود.
دوستانی که در حوزه امام علی بن ابیطالبj در خدمتشان بودیم، این موضوع را بررسی کردیم و إن شاء الله امسال هم دوره دوم را این مباحث را شروع خواهیم کرد و روشهای مختلف تفسیر قرآن را نقد و بررسی خواهیم کرد.
– علم الحدیث: با توجه به اینکه حجیمترین منبع ما در فقه، احادیثی است که از فعل قول و تقریر معصومینb به دست ما رسیده است، طبیعتا علوم کاربردی که در شناخت صحت انتساب این احادیث به ایشان و نیز فهم درست متن رویات مؤثر است و معمولا با عنوان رجال و درایة نام برده میشوند، جزء مقدمات قطعی اجتهاد است که مرحوم آخوند به علت نامعلومی آن را جا انداختهاند.
بحث در این زمینه زیاد است که در چند دوره تدریس علم الحدیث مرور کردیم. اینجا فقط به دو موضوع میپردازیم.
۱- در اینجا هم لازم نیست، همه مباحث مطروحه در این علم را دانست، بلکه همان مقدار که کاربرد دارد، کفایت میکند.
۲- آیا لازم است در این زمینه هم مجتهد بود و مبنای اجتهادی شخصی داشت یا اینکه همین مقدار که تابع نظر یکی از بزرگان این علم، مثلا در دوره ما، مرحوم آیتالله خویی یا آیتالله شبیری که زحمت فوقالعادهای در این علم کشیدهاند، بود و نسبت به آن تسلط داشت، کفایت میکند.
اگر بخواهیم اجتهاد در علم حدیث را لازم بدانیم، جمعی از مجتهدین و مراجع زمانه ما، از دایره دارندگان مقدمات اجتهاد خارج میشوند، اما به نظر حقیر مجتهد بودن در این علم و بعضی دیگر از مواردی که عرض خواهیم کرد، مانند علم تفسیر که در گذشته گفتیم، ترجیح جدی و اساسی دارد، اما انصافا لزومی به آن نیست و آنچه اهمین دارد، داشتن مبنا است؛ حال میخواهد اجتهادی باشد ک ترجیح دارد، یا تقلیدی باشد که کار راه انداز است که این مبنا داشتن هم به جهت جلوگیری از تشتت و تشویش و چندگانگی در استنباط است.
و صلی الله علی محمد و آل محمد