$
* متن کفایه:
و أما الآیات فلعدم دلالة آیة النفر و السؤال علی جوازه لقوة احتمال أن یکون الإرجاع لتحصیل العلم لا للأخذ تعبدا مع أن المسئول فی آیة السؤال هم أهل الکتاب کما هو ظاهرها أو أهل بیت العصمة الأطهار کما فسر به فی الأخبار.
تبیین فرمایش صاحب کفایه:
و اما آیات، پس به جهت عدم دلالت آیه نفر و سؤال بر جواز آن (یعنی جواز تقلید) به جهت قوت احتمال اینکه برای ارجاع تحصیل علم باشد و نه به جهت گرفتن تعبدی، علاوه اینکه مورد سؤال در آیه سؤال، همان اهل کتاب باشند، همان گونه که آن ظاهر آن (یعنی ظاهر آیه) است یا اهل بیت عصمت طهارت باشند، همانگونه که در اخبار (یعنی روایات) به آن تفسیر شده است.
سخنی درباره این عبارات:
اما نکات مربوط به این بند که ناچاریم مفصلا بحث کنیم.
مرحوم آخوند در این جا دو دلیل دیگر را مطرح میکنند که از دلایل قرآنی است. اول آیه نفر و دوم آیه سؤال که خودش دو آیه است. سپس در ادامه این دو دلیل را هم مخدوش میدانند که نکات ایشان را در چند بند عرض میکنم تا به مطالب مفصل خودمان برسیم.
۱- اشکال ایشان به آیه نفر، این است که به احتمال قوی مدلول این آیه، ارجاع به تحصیل علم است و نه پذیرش قول و رأی از روی تعبد. اگر ما هم به همین نتیجه برسیم، ناچاریم فرمایش ایشان را بپذریم، چرا که در مورد بحث ما، تعبد یکی از ارکان تعریف تقلید است، مگر اینکه بگوییم علم مقلد به فتوای مجتهد هم مصداق آیه است.
۲- حالا اگر به نتیجه مرحوم آخوند هم نرسیم، اما احتمال آن را منتفی ندانیم، باز هم نمیتوان به آیه استدلال کرد. اذا جاء الاحتمال، بطل الاستدلال أو الاستنبط.
۳- به آیه سؤال هم که اشکال دیگری مطرح میکنند. ایشان مانند مشهور مفسران فریقین، بر این عقیده هستند که اگر به ظاهر آیه توجه کنیم، منظور از اهل الذکر علمای اهل کتاب هستند و اگر به روایات مراجعه کنیم، منظور از اهل الذکر، معصومینb میباشند و نه علما و فقهای امت محمدp، چه شیعه و چه سنی، لذا سؤال از علما و فقها مصداق آیه نیست.
۴- در اینجا هم اگر ما به همین نتیجه برسیم که هیچ، حرف مرحوم آخوند قابل است، و اگر احتمال را منتفی ندانیم، باز هم باید حرف ایشان را بپذیریم، مگر اینکه به مطلب قطعی دیگری برسیم که نتیجهاش چیزی غیر از فرمایش مرحوم آخوند باشد.
تا اینجا شد تبیین فرمایش مرحوم آخوند. حالا لازم است خودمان هم این دو آیه و روایات ذیل آن را به دقت بررسی کنیم و ببینیم به چه خواهیم رسید.
* مطالبی پیرامون آیه نفر و نحوه استدلال به آن:
آیه نفر، آیه ۱۲۲ سوره توبه است که الله تعالی میفرماید: «وَ ما کانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنْفِرُوا کَافَّةً فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إذا رَجَعُوا إلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ» یعنی: «و شایسته نیست مؤمنان را که همگی کوچ کنند. پس چرا از هر فرقهای از آنان، دستهای کوچ نمیکنند تا در دین تفقه کنند و قوم خود را هنگامی که به سوی آنان بازگشتند، انذار کنند، باشد که آنان بر حذر باشند.».
این آیه علاوه بر بحث ما، در مباحث مختلفی از علم الحدیث، فقه و اصول مطرح میشود. مانند حجیت خبر واحد، جهاد، امر به معروف و نهی از منکر، تعلیم و تعلم، تربیت، تبلیغ و غیر اینها که بعضی از این موارد را پیش از این بحث کردهایم.
طبق روال معمول، ابتدا خود آیه را بررسی میکنیم تا ببینیم از خود آیه چه معلوم میشود. سپس روایات معتبر ذیل آن را بررسی خواهیم کرد تا ببینیم توسیع و تضییقی یا توضیح و تفسیری درباره آن هست یا خیر.
اما چند نکته را درباره خود آیه عرض میکنم:
– نفر بر وزن فلس و به معنای جابهجا شدن جدی است که گاهی به کوچ کردن معنا میکنند، اما معنای دقیقتر همان است که عرض کردم. مشتقات نفر اگر با من و عن بیاید به معنای دور شدن و مانند آن است و اگر با الی بیاید، به معنای نزدیک شدن. نفر منه یا نفر عنه، یعنی از او دور شد و نفر الیه، یعنی به او نزدیک شد، یا به سمت او رفت.
– «وَ ما کانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنْفِرُوا کَافَّةً» جمله خبری است که قصد انشا دارد. یعنی لازم نیست همه مؤمنان جابهجا شوند که بر اساس شأن نزول مشهور آیه، این جابهجایی، اقدام برای جهاد فی سبیل الله است که در این باره صحبت خواهیم کرد. سپس با لحنی گلایهآمیز مطالبی را بیان میفرماید که فرازهایی از آن را مرور میکنیم.
– قسمت بعدی آیه شریفه، با عبارت «لَوْ لا» که جنبه اعتراضی دارد، شروع میشود و در بحث اوامر و نواهی عرض کردیم که در حکم امر و نهی و حتی و گاهی اوقات شدت اینگونه کلام بیشتر از امر و نهی معمولی است.
– در ادامه معلوم میشود که این وجوب برای نَفْر است، البته اگر به آیه دقت شود، معلوم میشود که هدف نفر، تفقه در دین است، لذا وجوب به تفقه در دین بر میگردد و نه به خود نَفْر. به عبارت دیگر نفر واجب غیری است و نه واجب نفسی، یعنی نفر خودش واجب نیست، بلکه به خاطر تفقه دین واجب شده است. پس تفقه در دین واجب است و اگر این تفقه در دین نیازی به نَفْر نداشته باشند، لزومی به جابهجایی نیست و از آنجایی که این امر، یعنی تفقه در دین، برای بسیاری از افراد نیاز به جابهجا شدن دارد، نَفْر به عنوان مقدمه آمده است. البته بعید نیست نَفْر در اینجا به معنای اقدام کردن باشد و نه لزوما جابهجا شدن. لذا اگر فرض کنیم تنها راه تفقه در دین به نجف و قم و نهایتا مشهد و کربلا یا نهایتا به شهرهایی که حوزه علمیه بزرگی دارند، که البته این فرض، نادرست است، خود اهالی این شهرها دیگر لزومی به جابهجایی ندارد، اما اقدام سر جایش هست.
– قبل از اینکه ادامه آیه را مرور کنیم، چند نکته از باب جمله معترضه عرض کنم که دوستان اگر تمایل داشتند، روی آن تأمل کنند و شاید ما هم دوباره به آنها پرداختیم.
برگردیم سراغ بحث خودمان و بررسی آیه نفر:
– نکته دیگر اینکه ممکن است کسی بگوید با توجه به ادامه آیه، خود این تفقه برای انذار است، پس تفقه هم واجب غیری است. بعضی در پاسخ گفتهاند که خیر! واو در «وَ لِیُنْذِروا» دو جمله را جدا کرده است.
به نظر حقیر فرمایش گروه اول بیربط نیست، البته با این بیان که انذار برای کسی که فقیه در دین است، واجب است، البته واجب کفایی و از آن طرف برای انذار باید فقیه باشی و الا ممکن دوستی خاله خرسه اتفاق بیافتد. خلاصه اینکه تفقه در دین هم واجب نفسی است و هم واجب غیری، در حالی که نفْر فقط واجب غیری است.
– از عبارات «مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ»، کفایی بودن این کار معلوم میشود. یعنی از هر گروهی، یک عدهای بروند و لزومی ندارد همه گروه اقدام کنند.
– البته این به معنای آن نیست که سایر افراد نباید هیچ تلاشی در فهم دین کنند. فقه به معنای فهم دقیق و عمیق و ریشهای است که مرتبه عالی از فهم معمولی است و طبیعتا هر کسی شرایط آن را ندارد و بعید نیست یکی از جهاتی که الله تعالی، تنها عدهای را ملزم به این تفقه کرده است، همین باشد. البته به نظر حقیر دلیل دیگر این است که جامعه، نیازمندیهای مختلفی دارد و به تخصصهای متفاوتی نیاز دارد، لذا اگر همه بخواهند فقیه در دین به معنای جدی آن بشوند، اختلال نظام پیش میآید.
– نکته دیگر درباره عبارت «لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ»، اینکه اطلاق دارد و این تفقه شامل همه امور دینی، اعم از اصول عقائد و فروع فقهی است، لذا فقیه کامل کسی است که هم در اصول عقائد فقیه باشد و هم در فروع فقهی که همان احکام عملیه است.
– نکته بعدی اینکه آیا تفقه منظور این آیه فقط مربوط به واجبات و محرمات است یا مثلا مستحبات و مکروهات را هم در بر میگیرد. در اینجا بحثهای مختلف و طولانی میتوان مطرح کرد که به نظر حقیر لازم نیست. بعضی به انذار اشاره کردهاند و گفتند پس واجبات و محرمات را میگیرد، بعضی مخالف کردهاند و پای واو در «وَ لِیُنْذِروا» را وسط کشیدهاند و قس علی هذا.
حقیر فقط همین مطلب را عرض کنم که تفقه در دین اطلاق دارد و لذا ابتداء همه موارد را شامل میشود. البته طبیعی است که واجبات و محرمات، مهمتر از مستحبات و مکروهات است و اصلا قابل مقایسه با هم نیستند، لذا اولویت تمام و کمال با واجبات و محرمات است، لیکن این به معنای خروج مستحبات و مکروهات نیست. حالا دیدیم که آیه در صدد بیان وجوب است و وقتی پای وجوب به میان بیاید، عقلا و ارتکازا پای واجبات و محرمات وسط کشیده میشود و دو تای دیگر جزء مستحبات تفقه در دین هستند.
دوستانی که در مباحث اوامر و نواهی حضور داشتند، إن شاء الله به خاطر دارند که آنجا چند آیه مانند همین آیه نفر یا آیه «تَعاوَنوا عَلَی الْبِّرِّ وَ التَّقْوی» را بررسی کردیم و همین بحث را آنجا به صورت کلیتر مطرح کردیم و جمعبندی همین بود که اینجا در قالب بحث خودمان عرض کردم.
درباره آیه تعاون هم عرض کردیم که بر و تقوا، همه موارد وجوبی و محرماتی را در بر میگیرد و هم موارد مستحب و کراهتی را. وقتی بحث روی بر و تقوای واجب و محرم است، «تَعاوَنوا»، میشود امر وجوبی و وقتی بحث روی بر و تقوای استحبابی و کراهتی است، «تَعاوَنوا» هم توصیه به مستحب است. البته در ادامه آیه تعاون که میفرماید: «وَ لا تَعاوَنوا عَلَی الْإثْمِ وَ الْعُدْوانِ»، با توجه به اینکه اثم و عدوان، صرفا محرمات را در مراتب مختاف آن در بر میگیرد، نهی، نهی وجوبی است.
خب! برگردیم سراغ بحث خودمان.
حال با توجه به انذار، آنچه واجب است به دیگران منتقل شود، واجبات و محرمات است و دو تای دیگر، واجب نیست. انذار، یعنی إخبار فیه تخفیف. خبر کردنی که ترساندن از عواقب را به همراه است.
– حال سؤال اینجا است که منظور از تفقه در اصول و فروع دین، صرفا اجتهاد در آن امور دینی است؟ یا مراتب پایینتر را هم شامل میشود؟
تفقه یعنی فهم دقیق و عمقی و طبیعتا دارای مراتبی است که اوج آن در غیر معصوم، اجتهاد در اصول یا فروع است. اینکه فردی در اصول و فروع دین استدلالها را بداند و اهل استنباط باشد، تفقه در دین هست، اما مرتبه بالایی از آن است و تفقه در دین مراتب پاینتری هم دارد.
مثلا افرادی مطالب را خوب و عمیق متوجه شدهاند و حتی بعضی از آنها میتوانند تبیین کنند، اما قدرت استنباط و استدلال ابتدایی را ندارند. تفقه درباره این دو دستهای که عرض کردم و خودشان در دو مرتبه بودند هم جاری است.
به عنوان مثال افرادی هستند که مطالب اصول عقائدی یا احکام عملیه را میتوانند به خوبی تبیین کنند و ابهامات را رفع کنند که نشان میدهد فهم عمیقی از مطالب دارند، اما این عمق به اندازهای نیست که بتوانند خودشان ابتداء آنها را به معنای واقعی کلمه از منابع اولیه استنباط کنند.
ما این مسأله را در بین اصحاب معصومینb هم میبینیم. عدهای میرفتند و مطلب را خوب و عمیق هم میفهمیدند، اما در همین حد و دیگر قدرت استنباط و استدلال نداستند. هر دو اینکه فقه هستند و وقتی معصومj میفرمایند: «تَفَقَّهوا فی الدّینِ! فَإنَّهُ مَنْ لَمْ یَتَفَقَّهْ مِنْکُمْ فی الدّینِ فَهُوَ أعْرابیٌّ . . .» یا مانند این موارد، هر چند دسته را شامل میشود.
در مقابل کسانی هستند که مطالب اصول عقائد یا مسائل احکام عملیه را میگویند، اما وقتی مورد سؤال و ابهام قرار میگیرند، معلوم میشود که اطلاعاتشان بیشتر بر حافظه بدون عمق در فهم مطلب استوار است که متأسفانه اینگونه افراد هم در بین ما طلبهها کم نیستند و همه در در بین مُکلاهایی که متولی تبلیغ دین شدهاند.
و صلی الله علی محمد و آله