$


الإجتهاد و التقلید - جلسه ۴۴

$

جلسه گذشته بحثی جامع و مناسب البته در محدوده موضوع خودمان درباره آیه نفر داشتیم و حالا نوبت می‌رسد به روایات که بیینیم برداشت‌های ما از آیه را چه می‌کند.

روایات را در وهله اول به دو دسته تقسیم می‌کنیم. دسته اول روایات غیر معتبر که فهرست‌وار عرض کرده و دلیل غیر معتبر هر کدام را اشاره می‌کنم و دسته دوم روایات معتبر که روی آن‌ها متمرکز خواهیم شد.

اما دسته اول که روایات غیر معتبر است، عبارتند از:

۱- مرسلات تفسیر العیاشی که ذیل آیه ۱۲۲ سوره توبه آمده است. البته تعدادی از آن‌ها در روایات معتبر ما هم هست. یک مورد هم ذیل آیه ۴۳ سوره نحل است که تکراری است.

۲- مرسله‌ای در دعائم الاسلام (ج ۱، ص ۳۴۱).

اگر روایت غیر معتبر دیگری هم باشد، بعید می‌دانم از کتب مکتب اهل بیتb در پنج قرن و بلکه هفت قرن اول باشد.

حال مروری داشته باشیم بر روایات معتبر ذیل آیه.

* روایت اول:

۲۳/۱- (الکافی، ح ۴۳):  علی بن محمد بن عبدالله عن أحمد بن محمد بن خالد عن عثمان بن عیسی عَنْ عَلیِّ بْنِ أبی‌حَمْزَةَ قالَ: «سَمِعْتُ أباعَبْدِاللهِj یَقولُ: «تَفَقَّهوا فی الدّینِ. فَإنَّهُ مَنْ لَمْ یَتَفَقَّهْ مِنْکُمْ فی الدّینِ، فَهوَ أعْرابیٌ. إنَّ اللهَ یَقولُ فی کِتابِهِ: «لیَتَفَقَّهوا فی الدّینِ وَ لیُنْذِروا قَوْمَهُمْ إذا رَجَعوا إلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرونَ.»»»

* ترجمه: علی بن ابی‌حمزه روایت کرد: «شنیدم ابوعبدالله(امام صادق)j می‌فرمودند: «در دین تفقه کنید. چرا که کسی که از شما در دین تفقه نکند، پس همان اعرابی است. به یقین الله در کتابش می‌فرماید: «لیتفقهوا فی الدین و لینذروا قومهم إذا رجعوا إلیهم لعلهم یحذرون»»»

* بررسی سند:

همه رجال سند این روایت از ثقات بوده و انتساب آن به معصومj معتبر است.

علی بن ابی‌حمزه هم با توجه به عثمان بن عیسی، مشکلی در سند حدیث ایجتئ نمی‌کند.

احمد بن محمد البرقی شبیه این روایت را با همین سند در المحاسن (ج ۱، ص ۲۲۹) روایت کرده است.

* توضیح و جمع‌بندی:

۱- در این حدیث دستور به تفقه در دین داده شده و اعراض کننده از آن اعرابی معرفی کرده است.

۲- اعرابی در مقابل عربی است. جمع اعرابی، اعراب و جمع عربی، عرب است. اعاریب هم جمع اعراب است.

   بعضی از اهل لغت گفته‌اند که اعراب، در ابتدا جمع عرب بوده و بعد استعمال خاص پیدا کرده که عرض خواهم کرد.

   بحث درباره معنای عرب و مشتقات آن زیاد است که در تفسیر مفصل عرض کرده‌ام و جمع‌بندی حقیر این بود که عرب در ریشه، از فصاحت در کلام، ریشه می‌گیرد و بعد از آن به طائفه‌ای خاص اطلاق شد.

   مبحث عرب عاربه و عرب مستعربه هم در جای خود اهمیت دارد که فعلا ربطی به بحث ما ندارد.

در فرهنگ عرب، اعرابی به معنای بادیه‌نشین و بیابان‌گرد است و در مقابل آن عربی، به معنای شهرنشین. اصطلاحا، اعرابی به فردی گفته می‌شود که فرهنگ درستی نداشته و غیر متمدن است و در مقابل آن عرب به کسی گفته می‌شود که بافرهنگ و متمدن است.

۳- با توجه به معنای اعرابی، معلوم می‌شود که عدم تفقه در دین، از منظر امامj نشانه بی‌فرهنگی و غیر متمدن بودن حداقل از منظر دینی و اعتقادی است.

۴- البته فراموش نکنیم، عرض کردم، تفقه در دین هم مراتبی دارد و با توجه به این گونه روایات که متعدد هم هست، وظیفه هر شیعه‌ای است که با توجه به شرایط خودش، در حد خودش، در امور اعتقادی تفقه کند و بعد در صدد انتقال این تفقه به دیگرانی باشد که از او پایین‌تر هستند. لذا تفقه در آیه هم خواص را شامل می‌شود و هم افراد رده‌های پایین‌تر را که ممکن است ما به آن‌ها عامی بگوییم، اما هر کام در حد خودش.

۵- تفقه در این روایات ابتداء شامل اصول عقائد، فلسفه احکام و اخلاق و گاهی هم اجتهاد و استنباط در فروع فقهی است. یعنی هر چند معمولا شامل مطالب اول می‌شود، اما نمی‌توان اجتهاد و استنباط در فروع فقهی را از آن استثنا کرد.

۶- حال با توجه به متن این روایت، نمی‌توان گفت که منظور امامj تنها همان مطالب اول بوده و اجتهاد و استنباط به معنای متعارف، در امور فقهی را شامل نمی‌شود.

۷- درباره این روایت، مطالب متعددی در مسائل اصول عقائد، تعلیم و تعلم، تبلیغ، امر به معروف و نهی از منکر و غیر این‌ها می‌توان استفاده کرد که از بحث ما خارج است و بماند برای جای خودش.

* روایت دوم:

۲۴/۲- معانی الأخبار (ص ۱۵۷) و علل الشرائع (ج ۱، ص ۸۵): حدثنا علی بن أحمد بن محمدe قال حدثنا محمد بن أبی‌عبدالله الکوفی عن أبی‌الخیر، صالح بن أبی‌حماد قال حدثنی أحمد بن هلال عن محمد بن أبی‌عمیر عَنْ عَبْدِالْمُؤْمِنِ الْأنْصاریِّ قالَ: «قُلْتُ لِأبی‌عَبْدِاللهِj: «إنَّ قَوْماً رَوَوْا أنَّ رَسولَ اللهِp قالَ: «إنَّ اخْتِلافَ أُمَّتی رَحْمَةٌ.»» فَقالَ: «صَدَقوا.» قُلْتُ: «إنْ کانَ اخْتِلافُهُمْ رَحْمَةً، فَاجْتِماعُهُمْ عَذابٌ؟» قالَ: «لَیْسَ حَیْثُ ذَهَبْتَ وَ ذَهَبوا. إنَّما أرادَ قَوْلَ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهوا فی الدّینِ وَ لِیُنْذِروا قَوْمَهُمْ إذا رَجَعوا إلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرونَ»، فَأمَرَهُمْ أنْ یَنْفِروا إلَی رَسولِ اللهِp وَ یَخْتَلِفوا إلَیْهِ، فَیَتَعَلَّموا، ثُمَّ یَرْجِعوا إلَی قَوْمِهِمْ، فَیُعَلِّموهُمْ. إنَّما أرادَ اخْتِلافَهُمْ مِنَ الْبُلْدانِ، لا اخْتِلافاً فی دینِ اللهِ. إنَّما الدّینُ واحِدٌ.»»

* ترجمه: عبدالمؤمن الانصاری روایت کرد: «به ابوعبدالله (امام صادق)j عرض کردم: «به یقین قومی روایت کرده‌اند که رسول اللهp فرمودند: «به یقین اختلاف امت من رحمت است.»» پس فرمودند: «راست گفتند.» عرض کردم: «اگر اختلافشان رحمت باشد، پس اجتماعشان عذاب است؟» فرمودند: «آن‌گونه که رفتی و رفتند، نیست. این است و جز این نیست که کلام الله عز و جل: «فلو لا نفر من کل فرقة منهم طائفة لیتفقهوا فی الدین و لینذروا قومهم إذا رجعوا إلیهم لعلهم یحذرون» را اراده کرده است. پس ایشان را امر نموده که به سوی رسول الله حرکت کنند و به سوی او اختلاف کنند، پس بیاموزند، سپس بازگردند به سوی قومشان، پس آن‌ها را بیاموزانند. این است و جز این نیست که اختلاف شدنشان از شهرها را اراده کرده است، نه اختلاف در دین الله را. این است و جز این نیست که دین یکی است.»»

* بررسی سند:

این حدیث را شیخ صدوق از علی بن احمد بن محمد بن عمران الدقاق از محمد بن جعفر الاسدی از صالح بن ابی‌حماد از احمد بن هلال از ابن ابی‌عمیر از عبدالمؤمن الانصاریروایت کرده است.

علی بن احمد بن محمد، ازمشایخ مهم صدوق است که برای او از الفاظ ترحم و ترضی هم استفاده کرده است.

محمد بن جعفر الاسدی، اگر چه از ضعفا نقل حدیث می‌کرده و بعید نیست اعتقاداتی غیر متعارف داشته، اما خودش ثقه است و در نقل خبر می‌توان به او اعتماد کرد.

مرحوم نجاشی، صالح بن ابی‌حماد را یعرف و ینکر معرفی می‌کند که نه توثیق قطعی است و نه تضعیف قطعی، اما مرحوم کشی به واسطه فردی مانند فضل بن شاذان که اجلای اصحاب ائمهb بوده و شناختش نسبت به او، حسی است، او را توثیق می‌کند. ثقةالاسلام الکلینی و علی بن محمد علان نیز به روایات او اعتماد کرده‌اند.

احمد بن هلال از افرادی است که بحث درباره او جالب و فنی است. کثیری از بزرگان ما او را تضعیف کرده و منحرف می‌دانند، در حالی که نظر حقیر و بعضی از رجالیون خلاف آن است. این مورد را قبل از ورود به روایت بعدی مفصلاً بررسی می‌کنیم.

ابن ابی‌عمیر هم که نه تنها از اجلای ثقات ما است، از جمله مشایخ ثقات اصحاب اجماع است.

عبدالمؤمن الانصاری هم از ثقات است.

با این حساب، انتساب این فرمایشات به امام صادقj طبق کبنای حقیر معتبر است.

* توضیح و جمع‌بندی:

۱- اختلاف از ریشه خلف، در معانی مختلفی به کار می‌رود که یکی از آن‌ها اختلاف به معنای متعارف بین ما است و مقابل اجتماع قرار دارد، در حالی معنای دیگری هم دارد که یکی از آن‌ها در آیات مانند «إن فی اختلاف اللیل و النهار» به کار رفته است، یعنی پی در پی و پشت سر هم آمدن. خلیفه هم از همین معنا گرفته شده است که معمولا به جانشین معنا می‌شود.

   با توجه به این مطلب و عبارت اختلافهم من البلدان به نظر می‌رسد که این اختلاف را باید به رفت و آمد معنا کرد، یعنی همان معنای لغوی که در آیه اختلاف لیل و نهار هم بود، لذا معنای مورد نظر روایت این می‌شود که در اختلاف یعنی در رفت و آمد مردم به سوی رسول اللهp رحمت است.

۲- از روایت معلوم می‌شود که عده‌ای خواسته یا ناخواسته سخن حضرت رسول اللهp را تحریف معنوی کرده و اختلاف نظر بین امت را نشانه رحمت می‌انگاشتند، کانه اگر اختلافی بین امت پیش نمی‌آمد و همه مردم به مسیر حق قرار می‌گرفتند، از رحمتی محروم شده بودند که امامj این تحریف را متذکر شده و معنای درست کلام حضرت رسول اللهp را تبیین می‌فرمایند.

۳- از این روایت تصریح که آیه مربوط به تعلیم و تعلم و انتقال معالم دینی از منبع و محل درست آن به دیگران است. یعنی نفر در آیه، مراجعه افراد زمان حضرت رسول اللهp به ایشان برای آموختن معالم دینی و خوب فهمیدن آن و بعد مراجعه به اقوام خود و انتقال این آموخته‌ها به آن‌ها است.

۴- اگر دقت کنید، می‌بینید که این روایت به نوعی شأن نزول آیه نفر را بیان می‌کند و این خلاف قول مشهور است که روایت معتبری بر آن وجود نداشته و ظاهرا برداشتی بر اساس آیه بعد از آن است.

به عبارت دیگر، نفر مورد نظر آیه در زمان نزول آن، رفت و آمد به سوی مدینه و حضرت رسول اللهp است و نه حرکت از مدینه. البته ممکن است بعضی بگویند می‌توان بین این دو جمع کرد که به نظر حقیر قابل قبول نیست که بحث کلیش را جلسات علم تفسیر عرض کرده‌ام و این مورد خاص را هم إن شاء الله در جای خودش عرض خواهم کرد. فعلا فقط به دو نکته اشاره کنم.:

  1. ممکن است منظور آیه هر دو باشد، اما شأن نزول معمولا یکی است، مگر کسی ادعا کند، آیه در چند نوبت و هر نوبت در ماجرایی خاص نازل شده است که در مورد این آیه چنین ادعایی نیست.
  2. گفتیم سیاق آیات مهم است، اما به شرط آن‌که مخالف قوی‌تر از خود نداشت باشد.

۵- معالم دینی که مردم از نبی مکرم اسلامp دریافت می‌کردند، صرفا شامل فروع فقهی و احکام عملیه نبود، بلکه اصول عقائد را نیز شامل می‌شد و با توجه به شرایط صدر اسلام و دوران نبوی، قاعدتا معالم اصول عقائدی و خود فروع فقهی بیش‌تر مورد توجه قرار داشته تا اجتهاد در فروع فقهی به معنای مورد نظر ما، لذا یا باید پذیرفت که هر دو را شامل می‌شده، یا دلیلی پیدا کرد که بخواهیم اصول عقائد را حذف کنیم، تا مشکل تقلیدی را که بعضی آقایان از عبارات آخری آیه استخراج می‌کنند، حل شود که درروایات بعد خواهیم دید نه تنها دلیلی برای خارج کردن اصول عقائد نیست، بلکه بیش‌تر از اجتهاد به معنای متعارف مورد نظر ما، شامل اصول عقائد می‌شود.

۶- در ضمن واجب کفایی بودن نفر از این روایت هم معلوم است.

۷- مباحث متنوع دیگری هم درباره این حدیث هست، مانند مباحث مربوط به تکثرگرایی و پلورالیسم و غیر آن که فعلا از بحث ما خارج است.

جلسه آینده إن شاء الله درباره احمد بن هلال صحبت خواهیم کرد تا برسیم به سایر روایات.

و صلی الله علی محمد و آل محمد

 

نمودار درختی مدرس

باز کردن همه | بستن همه