$


الإجتهاد و التقلید - جلسه ۸۶

$

اگر خاطرتان باشد، دیدیم که مرحوم آخوند به چند مورد معدود از روایات مربوط به لزوم اعلمیت در مرجع تقلید اشاره کرد و به اجمال آن‌ها را نپذیرفت. اما ما به مقتضای بحثمان تعداد زیادی از روایاتی را که در کتب مختلف یا دروس شفاهی بزرگان مطرح شده بود، مطرح کردیم و مفصلا، هم از نظر سندی و هم از نظر متنی بررسی کردیم و دیدیم که از هیچ‌کدامشان لزوم تقلید اعلم در نمی‌آید. امروز آخرین حدیث را روایت می کنیم و بررسی می‌نماییم تا ببینیم نهایتا به چه می‌رسیم و بروین سراغ ادله پایانی. دوستان هم اگر حدیثی سراغ دارند که حقیرروایت نکرده‌ام، لطفا بفرمایند که اضافه کنیم و إن شاء الله بحثمان کامل شود.

اما روایت آخر؛

* روایت سوم: روایت عیص بن عاصم

آخرین روایتی که در باب لزوم اعلمیت سراغ دارم روایت ثقةالاسلام الکینی در الکافی است که در آن آمده است: «إنَّ الرَّجُلَ لَیَکونُ لَهُ الْغَنَمُ فیها الرّاعی، فَإذا وَجَدَ رَجُلاً هُوَ أعْلَمُ بِغَنَمِهِ مِنَ الَّذی هُوَ فیها، یُخْرِجُهُ وَ یَجیءُ بِذَلِکَ الرَّجُلِ الَّذی هُوَ أعْلَمُ بِغَنَمِهِ مِنَ الَّذی کانَ فیها.». یعنی: به یقین کسی که گوسفندانی دارد که چوپانی هست، پس اگر فردی را بیابد که او اعلم از به گوسفندانش، از کسی او در آن‌ها است، او را اخراج می‌کند و آن فردی را می‌آورد که او عالم‌تر است به گوسفندانش از کسی که در آن‌ها است.»

آقایان به استناد این روایت این روایت فرموده‌اند که برای اداره و راه‌بری هر گروهی، اعم از حیوان . انسان، طبیعتا افراد متفاوتی هستند که بعضی اعلم از دیگران می‌باشند. از این فرمایش امامj معلوم می‌شود که لازم است فرد عالم را کنار گذاشته و سراغ فرد اعلم رفت. حال برای راه‌بری مردم در امور فقهی هم، همین قاعده جاری است و وقتی در بین مجتهدین که قرار است راه‌بری مردم را در این زمینه عهده‌دار شوند، اعلم یا اعلم‌هایی وجود دارد، لازم است به آن‌ها مراجعه شود. لازم است، یعنی واجب است.

بسیار خب! طبق روال خودمان، ابتدا کل حدیث را روایت می‌کنیم و بعد سراغ بررسی سندی می‌رویم تا اگر معتبر بود، به متن آن هم بپردازیم.

۷۵/۳- الکافی (ح ۱۵۱۹۶): عَلیُّ بْنُ إبْراهیمَ عَنْ أبیهِ عَنْ صَفْوانَ بْنِ یَحْیی عَنْ عِیْصِ بْنِ الْقاسِمِ قالَ: سَمِعْتُ أباعَبْدِاللهِj یَقولُ: «عَلَیْکُمْ بِتَقْوَی اللهِ وَحْدَهُ، لا شَریکَ لَهُ! وَ انْظُروا لِأنْفُسِکُمْ. فَوَ اللهِ! إنَّ الرَّجُلَ لَیَکونُ لَهُ الْغَنَمُ فیها الرّاعی، فَإذا وَجَدَ رَجُلاً هُوَ أعْلَمُ بِغَنَمِهِ مِنَ الَّذی هُوَ فیها، یُخْرِجُهُ وَ یَجیءُ بِذَلِکَ الرَّجُلِ الَّذی هُوَ أعْلَمُ بِغَنَمِهِ مِنَ الَّذی کانَ فیها. وَ اللهِ! لَوْ کانَتْ لِأحَدِکُمْ نَفْسانِ، یُقاتِلُ بِواحِدَةٍ یُجَرِّبُ بِها، ثُمَّ کانَتِ الْأُخْرَی باقیَةً، فَعَمِلَ عَلَی ما قَدِ اسْتَبانَ لَها وَ لَکِنْ لَهُ نَفْسٌ واحِدَةٌ. إذا ذَهَبَتْ، فَقَدْ وَ اللهِ! ذَهَبَتِ التَّوْبَةُ. فَأنْتُمْ أحَقُّ أنْ تَخْتاروا لِأنْفُسِکُمْ. إنْ أتاکُمْ آتٍ مِنّا، فَانْظُروا عَلَی أیِّ شَیْءٍ تَخْرُجونَ وَ لا تَقولوا خَرَجَ زَیْدٌ. فَإنَّ زَیْداً کانَ عالِماً وَ کانَ صَدوقاً وَ لَمْ یَدْعُکُمْ إلَی نَفْسِهِ. إنَّما دَعاکُمْ إلَی الرِّضا مِنْ آلِ مُحَمَّدٍj وَ لَوْ ظَهَرَ، لَوَفَی بِما دَعاکُمْ إلَیْهِ. إنَّما خَرَجَ إلَی سُلْطانٍ مُجْتَمِعٍ لِیَنْقُضَهُ. فَالْخارِجُ مِنّا الْیَوْمَ، إلَی أیِّ شَیْءٍ یَدْعوکُمْ؟ إلَی الرِّضا مِنْ آلِ مُحَمَّدٍj؟ فَنَحْنُ نُشْهِدُکُمْ، أنّا لَسْنا نَرْضَی بِهِ وَ هُوَ یَعْصینا الْیَوْمَ وَ لَیْسَ مَعَهُ أحَدٌ وَ هُوَ إذا کانَتِ الرّایاتُ وَ الْألْویَةُ، أجْدَرُ أنْ لا یَسْمَعَ مِنّا. إلّا مَعَ مَنِ اجْتَمَعَتْ بَنوفاطِمَةَ مَعَهُ. فَوَ اللهِ! ما صاحِبُکُمْ إلّا مَنِ اجْتَمَعوا عَلَیْهِ. إذا کانَ رَجَبٌ، فَأقْبِلوا عَلَی اسْمِ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ إنْ أحْبَبْتُمْ أنْ تَتَأخَّروا إلَی شَعْبانَ، فَلا ضَیْرَ وَ إنْ أحْبَبْتُمْ أنْ تَصوموا فی أهالیکُمْ، فَلَعَلَّ ذَلِکَ أنْ یَکونَ أقْوَی لَکُمْ وَ کَفاکُمْ بِالسُّفْیانیِّ عَلامَةً».

* ترجمه: عیص بن قاسم روایت کرد که شنیدم ابوعبداللهj می‌فرمودند: «بر شما باد قوای الهی که یگانه است او که شریکی برایش نیست. به خودتان بنگرید. پس قسم به الله! همانا فردی که برایش گوسفندی است که در آن چوپانی است، پس هنگامی که فری را بیابد که او اعلم است از به گوسفندش از کسی که او در بین آن است، او را اخراج می‌کند و آن فردی را می‌آورد که او عالم‌تر است به گوسفندش از آن کسی که (اکنون) در بین‌آن‌ها است. قسم به الله! اگر برای یکی از شما، دو جان بود، یکی را به کشتن می‌داد به واسطه آن تجربه کند، سپس دیگری را که باقی مانده بود، پس عمل می‌کرد بر آن‌چه برایش آشکار شده بود. لیکن برای او یک جان بیش‌تر نیست. هنگامی که رفت، قسم به الله! توبه (هم) رفته است. پس شما شایسته‌تر است که اختیار کنید برای خودتان. اگر آمد شما را کسی از ما، پس نظر کنید بر چه چیزی خروج کرده است و نگویید زید خروج کرد. پس همانا زید عالم بود و صدوق بود و شما را دعوت نکرد به سوی خودش. این است و جز این نیست که دعوت کردشما را به سوی رضا من آل محمد و چنان‌چه پیروز شده بود، قطعا وفا می‌کرد به آن‌چه دعوت کرد شما را به سوی آن. این است و جز این نیست که خروج کرد به سوی سلطانی که گرد آمده بودند تا او را سرنگون کنند. پس خروج کننده از ما امروز، به سوی چه چیزی شما را دعوت می‌کند؟ به سوی رضا من آل محمدj؟ پس ما شاهد می‌گیریم شما را که ما راضی نیستیم به آن و او ما را عصیان کرده است امروز در حالی که نیست کسی همراه او، در حالی که او اگر پرچم‌ها و بیرق‌های را ببیند، محکم‌تر است که از ما حرف‌شنوی نداشته باشد. مگر کسی که اجتماع کنند فرزندان فاطمه همراه او. پس قسم به الله! نیست صاحب (الامر) شما مگر کسی که بر او اجتماع کنند. هنگامی که رجب شد، پس رو کنید بر نام (و نشان) الله عز و جل و اگر دوست داشتید که تأخیر اندازید تا شعبان، پس عیبی ندارد و اگر دوست داشتید که روزه بگیرید در بین خانواد‌تان، پس چه بسا آن، باقوت‌تر باشد، برای شما و کفایت کند شما را به سفیانی از باب علامت.»

* بررسی سند: این حدیث را ثقةالاسلام الکلینی از علی بن ابراهیم القمی از پدرش از صفوان بن یحیی از عیص بن قاسم البجلی از امام صادقj روایت کرده است که همه از ثقات درجه یک هستند و درنتیجه انتساب این فرمایشات به معصومj معتبر است.

* بررسی متن: در رابطه این روایت به چند نکته خارج از بحث اشاره کنم و بعد، چند نکته‌ای هم در ما نحن فیه عرض کنم.

  1. اگر دقت بفرمایید، حدیث سه بخش اصلی دارد. بخش اول، مطلبی کلی است که مقدمه بخش دوم است و بخش دوم، بهانه‌ای برای بیان بخش سوم.
  2. در بخش اول، مطالبی را درباره فرد راه‌بر و اعلمیت او می‌فرمایند در قالب یم تمثیل و این‌که انسان یک بار بیش‌تر زندگی نمی‌کند و باید در همین بار دقت لازم برای حسن عاقبت را داشته باشد. در بخش دوم، اشاره‌ای به قیام‌کننده‌ای خاص دارند که از سادات است، اما مورد تأیید امامj نیست. در این بخش امام اشاره‌ای هم به زید و قیام او دارند که هم کاربرد رجالی دارد، هم کاربرد تاریخی و هم کلامی و اعتقادی. در بخش سوم هم نکاتی نکاتی را درباره قیام قائم آل محمدb می فرمایند که مربوط به تاریخ عصر ظهور است.
  3. از بین بخش‌های سه‌گانه‌ای که عرض کردم، بخش اول به بحث ما مربوط می‌شود و البته برای فهم بهتر منظور امامj، لازم است به بخش دوم و سوم هم نظر داشت و نمی‌توان آن را تقطیعی نگاه کرد، چرا که بخش اول مقدمه‌ای برای بخش‌های دیگر است و نه مستقل از آن‌ها.
  4. از ظاهر روایت این‌گونه بر می‌آید که امامj، مطلب خود را مستند به سیره عقلا کرده‌اند، یعنی روایت کاملا جنبه ارشادی دارد و در بحث سیره عقلا در ما نحن فیه، دیدیم که اختیار اعلم بر غیر اعلم، ترجیح عقلی دارد و نه لزوم. اتفاقا در همین مثالی هم که امامj برای بیان مطلب خود انتخا کرده‌اند، سیره عقلا بر ترجیح چوپان اعلم بر عالم است و نه لزوم آن. خلاصه این‌که اگر بپذیریم این روایت، جنبه ارشادی دارد، دیگر استقلال خود را از باب امر مولا از دست می‌دهد و در اصل امضای مولایبر سیره عقلا در این مورد است.
  5. اما نکته مهم‌تر درباره روایت این‌که، اگر به مثال امام در بخش اول که بحث اعلمیت را هم در آن مطرح کرده‌اند، دقت کنیم، خصوصا وقتی مطالب تکمیلی در بخش دوم و سوم را هم اضافه کنیم، می‌بینیم که مطلب در باب رهبری سیاسی و اجتماعی و قیام بر ضد طاغوت است که باید سراغ رهبر اعلم رفت و نه در باب رجوع غیر متخصص به متخصص در امور فقهی. بله! اگر مجتهدی، سراغ مرجعیت سیاسی هم رفت، خصوصا زمانی که بحث قیان ضد طاغوت هم مطرح بود، این حدیث کاربرد دارد. به عبارت دیگر، این حدیث، مربوط به مباحثی مانند ولایت فقیه است و نه اجتهاد و تقلید.

* جمع‌بندی بخش روایات:

ما شانزده روایت را در غالب چهار دسته تقسیم‌بندی و بررسی کردیم و دیدم که بعضا از نظر سند معتبر نبودند و آن‌هایی هم که معتبر بودند، به بحث اعلمیت در مرجع تقلید ربطی نداشتند که بخواهیم لزوم اعلمیت را از آن استخراج کنیم. یا مربوط به قضاوت بودند، یا امامت جماعت، یا امامت عظمی، یا ولایت فقیه و رهبری سیاسی و اجتماعی و مانند این‌ها نه تنها این تمکان وجود داشت که تعمیمشان به باب اجتهاد و تقلید، قیاس باشد که اتفاقا عموما، قیاس مع الفارق هم بودند. یعنی هر چند ما خیلی مفصل‌تر از مرحوم آخوند، به بحث روایات پرداختیم، اما عملا جمع‌بندی ما در مورد روایات، موافق جمع‌بندی مرحوم ایشان بود.

تا این‌جا هیچ کام از ادله قائلان به لزوم تقلید اعلم، تمام نبود و باید برویم و ببینیم سایر ادله چیست و ما نهایتا به چه جمع‌بندی می‌رسیم. تا در ادامه به بررسی دلایل مخالفان این وجوب و لزوم هم برسیم.

اما چند عبارتی از کفایه بخواهیم تا طبق قرار همیشگی، پا به پای مرحوم آخوند پیش برویم.

مرحوم آخوند، بعد از اشاره به روایت، پای اقربیت به واقع را وسط می‌کشند که ببینیم چه می‌فرمایند.

اما متن کفایه که بماند برای جلسه آینده.

و صلی الله علی محمد و آله

نمودار درختی مدرس

باز کردن همه | بستن همه