$
* مقدمهای در باب اهمیت داشتن یا دانستن روش تفسیر قرآن
این مقدمه را در چند بخش خدمتتان تقدیم میکنم.
اما بخش اول؛
قبل از اینکه مباحث روش تفسیر قرآن را شروع کنیم، خوب است بحثی را از مباحث فقهی اجتهاد و تقلید وام بگیرم و به عنوان مقدمه عرض کنم.
این مطلب را در خاتمه کفایه عرض کردهام و اینجا هم به اختصار مرور میکنیم.
این مطلب در باب تعریف اعلمیت است. دوستانی که در مباحثات فقهی اجتهاد و تقلید تشریف داشتند، خاطرشان هست که دیدیم شرط اعملیت جزء شرایط لازم و ضروری مجتهدی که برای تقلید یا همان رجوع به جهت پرسش وظیفه شرعی فرعی فقهی انتخاب کردهایم و به او مرجع تقلید میگوییم، نبود. در آن بحث بخشی را در باب تعریف اعلمیت اختصاص دادیم که الآن میخواهم آن را تکرار کنم.
در آنجا ابتدا آمدیم و چند تعریف از اعلمیت را که بزرگان فرموده بودند، بررسی کردیم.
۱- تعریف مرحوم صاحب عروه: ایشان در العروة الوثقی (م ۱۷) میفرمایند که مراد از اعلم، کسی است که آشناتر باشد به قواعد و مدارک برای مسأله، اکثر اطلاعاً باشد برای نظائر آن و برای اخبار و اجود فهماً باشد برای اخبار و در نتیجه اجود استنباطاً باشد.
اکثر افراد یا به عینه همین تعریف را پذیرفتهاند، یا با کم و زیادی و تفسیر و تفصیل همین تعریف را شرح و توضیح دادهاند که با مراجعه به عروه محشی کاملا معلوم است. کتاب محشایی که من در اختیار دارم به حواشی آیات عظام شیخ علی جواهری (م ۱۳۴۰ ق)، سید محمد فیروزآبادی (م ۱۳۴۵ ق)، میرزای نائینی (م ۱۳۵۵ ق)، شیخ عبدالکریم حائری (م ۱۳۵۵ ق)، آقا ضیاءالدین عراقی (م ۱۳۶۱ ق)، آقا سیدابوالحسن اصفهانی (م ۱۳۶۵ ق)، شیخ محمد رضا آل یاسین (م ۱۳۷۰ ق)، شیخ محمدحسین کاشف الغطاء (م ۱۳۷۳ ق)، سید محمدحسین بروجردی (م ۱۳۸۰ ق)، سیدعبدالهادی شیرازی (م ۱۳۸۲ ق)، سید محسن حکیم (م ۱۳۹۰ ق)، سید احمد خوانساری (م ۱۴۰۹ ق)، امام خمینی (م ۱۴۰۹ ق)، سید ابوالقاسم خویی (م ۱۴۱۳ ق) و سید محمدرضا گلپایگانی (م ۱۴۱۴ ق) است که نظر ۱۵ نفر از اعاظم معاصر در صد ساله اخیر است.
۲- شیخ اعظم انصاری: ایشان در رساله الإجتهاد و التقلید (ص ۳۰۷) میفرمایند که اعلم کسی است که اقوی ملکة و اشد استنباطاً بر اساس قواعد مقرره باشد و منظور کسی است که در فهم اخبار مطابقة و التزاماً خبره باشد و نیز در فهم انواع تعارض و در تشخیص آنها از هم و در جمع بین آنها با اعمال قواعد مقرره، در عین حال مراعات تقریبات عرفیه و نکات آن و نیز در تشخیص مظان اصول لفظیه و عملیه و نیز به سایر وجوه اجتهاد وارد باشدو در پایان میفرمایند که زیادی استنباط و استخراج فعلی مسائل مدخلیتی در این موضوع ندارد.
این عبارت آخر یعنی اینکه کسی به صرف اینکه مسائل بیشتری استنباط کرده یا به تعبیر بنده رساله عملیه دارد یا سن و سال بیشتری دارد یا از زمان مجتهد شدنش زمان بیشتری گذشته یا سالهای بیشتری تدریس خارج فقه و اصول داشته، یا شاگردان بیشتری داشته، یا مجتهدین بیشتری تحویل جامعه داده و مانند اینها مدخلیتی در موضوع ندارد. البته باید عرض کنم که هر چند این پارامترها در قدرت استنباط یا تشخیص قدرت استنباط مجتهد بیتأثیر نیست، اما از نظر ایشان، حرف اول و آخر را نمیزند که بخواهیم در تعریف اعلم این موارد را وارد کنیم.
اینکه اینها را عرض کردم، به این جهت است که در فرمایشات بعضی از افاضل در تعریف اعلم چنین چیزهایی شنیده شده است.
میبینیم که تعریف مرحوم صاحب عروه، تقریبا خلاصه همین فرمایش شیخ اعظم است و تفاوت اصلی در اقوی ملکة است که در تعریف شیخ هست، اما در تعریف صاحب عروه حداقل به صراحت نیست. درباره ملکه هم که در ابتدای خاتمه کفایه صحبت کردیم و توضیحاتی عرض کردم.
مرحوم آقا سید ابوالحسن الاصفهانی (منتهی الوصول، ص ۳۹۸)، آقا ضیاءالدین عراقی (نهایة الأفکار، ص ۲۵۴) و دیگرانی که اگر بخواهم نام ببرم، واقعاً طولانی میشود، در مطالب مستقلی که دراین باره نوشتهاند، با همان کم و زیاد و تفسیر و تأویلی که عرض کردم، فرمایش مرحوم شیخ اعظم را بیان کردهاند.
۳- تعریف آیتالله سبحانی: یکی از دوستان در گذشته فرمودند که آیتالله سبحانی تعریف متفاوتی دارند. ایشان فرمودهاند اعلم کسی است که اقوی ملکة، اکثر خبرة، اعرف بدقائق الفقه و مبانی الاستنباط باشد که انصافا با تعاریفی که پیش از این عرض کردم، خصوصاً تعریف شیخ اعظم فرق خاصی ندارد.
۴- تعریف آیتالله جناتی: ایشان تعریف خاصی ارائه میکنند که با تعاریف قبلی فرقهایی دارد. ایشان فرمودهاند که اعلم بودن مجتهد در تقلید او شرط نیست، بلکه به معنای معروف آن که عبارت است از استادتر بودن در بیرون آوردن حکم خدا، بین دو مجتهد مطلق، نه در مرحله ظاهر و اثبات قابل تصویر است و نه در مرحله ثبوت و واقع، بلکه به معنای دیگر که عبارت است از این که او در مقام بازگشت دادن فروع تازه و مسائل جدید به اصول پایه کمتر اشتباه میکند و دیگری بیشتر، آنگونه که در حاشیه خطی بر عروة الوثقی بیان کردهایم، اگر چه قابل تصویر است، ولی تشخیص اینکه کدام یک از آن دو مجتهد در مقام تفریع کمتر اشتباه میکنند تا آنکه اعلم باشد و کدام یک از آنها بیشتر تا آنکه غیر اعلم باشد، بسیار مشکل است.
این مطلب در سایت ایشان هم موجود است.
میبینیم که ایشان اعلمیت را در استنباط احکام جدید که سابقه ندارد، یا نهایتاً سابقه کمتری دارد و به عبارتی فقیه نمیتواند از روی دست دیگران نگاه کند و در استنباط کمک بگیرد، میدانند که انصافاً نکته جالب و مهمی است.
۵- تعریف علامه سید کمال حیدری: ایشان اعلمیت را فقط در فقه و تشخیص حلال و حرام نمیدانند، بلکه پای کل معارف دینی را وسط میکشند و از این نظر تعریفشان با تعاریف قبل فرق دارد.
حال اگر به این تعریفها دقت کنیم، میبینیم که:
۱) تشخیص اعلمیت، حتی اگر قابل تشخیص هم باشد که بر خلاف استادم، به نظر حقیر قابل تشخیص هست، کار هر کسی نیست و تنها افراد آشنا و بلکه متخصص میتوانند آن را تشخیص دهند و به دیگران منتقل کنند.
۲) تشخیص این اعلمیت، کار یکی دو روز و یک خط و دو خط هم نیست، بلکه باید مطالب متعدد و مسائل مختلفی مورد بررسی قرار گیرد تا شاید بتوان چنین تشخیصی داد و یک یا چند نفر را برتر از دیگران دانست. مثلاً مدت قابل ملاحظهای پای درس کسی نشست یا مطالب قابل توجهی از کتابهای استدلالی یا تقریرات او را بررسی کرد تا چنین چیزی حاصل شود.
اما برویم سراغ تعریف و توضیح حقیر از اعلمیت.
به گمان حقیر اعلم کسی است که نه تنها در تفریع فروع فقهی یا همان احکام عملیه، بلکه در همه علوم دینی که مستقیم یا غیر مستقیم در این استنباط تأثیر دارد، قدرت استنباط داشته باشد و بتواند با دقت منابع فقهی اعم از قرآن و اخبار و عقل را مورد بررسی و موشکافی قرار دهد و مسأله مورد نظر را استنباط کند و در علوم آلی مورد نیاز جهت استنباط مجتهد باشد. خصوصا اگر این مسأله جدید باشد و فقیه امکان استفاده مستقیم از نظرات و بررسیهای گذشتگان را نداشته باشد. یعنی در اصول فقه، قواعد فقهیه، تفسیر قرآن، علم الحدیث، تاریخ اسلام و غیر آن، حتی علوم تجربی که احیاناً برای استنباط مسألهای لازم است نیز استدلالی کار کرده و دارای مبنا باشد و این مبانی را به کار ببندد، نه اینکه تقلیدی به نظر دیگران مراجعه کند.
توضیح اضافه اینکه اگر خاطرتان باشد در اواخر مباحث اجتهاد، بحثی پیرامون علوم مورد نیاز جهت اجتهاد داشتیم که ضمن بررسی آنها عرض کردم و دیدهاید که هر چند خودم در اکثریت آنها دارای مبنای اجتهادی هستم و نسبت به این مبانی، هم مقید میباشم و هم اصرار دارم، اما به گمان حقیر لازم نیست مجتهد در همه آنها مجتهد باشد، کما اینکه بعضی از مراجع مشهور ما نیز یا در همه آنها مجتهد نیستند، یا مقید به رعایت همه آنها نبوده و در بسیاری از موارد نظر مشهور یا نظر بعضی از اعاظم را بر نظر اجتهادی خود ترجیح داده و آن را برگزیده و نظر خود را عملا طرح میکنند. این مطلب دومین چیزی است که اعلم را از عالم مشخص میکند.
پس خلاصه عرضم اینکه اعلم از عالم با سه مشخصه شناسایی میشود که تشخیص این سه مشخصه هم نه تنها کار هر کسی نیست، بلکه معمولاً در کوتاهمدت هم امکانپذیر نیست.
۱- دقت و مهارت در بررسی و موشکافی قرآن و سنت و عقل و ارجاع مسأله به دلایل، خصوصا در مسائل جدید که سابقه ندارد.
۲- عدم انحصار این مطلب در فروع فقهی و لزوم قوه اجتهاد در همه امور دینی.
۳- داشتن مبنای اجتهادی در علوم آلی مورد نیاز جهت استنباط و تقید به به کاربردن آن مبانی اجتهادی در خود استنباط.
علی ای حال! هر کدام از تعاریف اعلم را در نظر بگیریم، چند نکته قابل توجه است که بعضی را مجددا مرور میکنیم.
۱- در اعلمیت کیفیت استنباط مطرح است و نه کمیت آنها. لذا توانایی زیاد بر مسائل اصول فقه یا قواعد فقهیه یا علم الحدیث و غیر آن که نقشی در اجتهاد ندارند، نمی تواند نشانه اعلمیت باشد. چه بسا اشخاصی که ید طولائی در این علوم دارند، اما در تطبیق قواعد با موارد آن تبحر لازم را ندارند.
۲- داشتن اساتید بسیار یا شاگردان مبرز نیز به تنهایی نشان از اعلمیت نیست.
۳- طولانی شدن مدت تحصیل یا تدریس یا فاصله زمانی بیشتر از مجتهد شدن هم نشانه اعلمیت نیست.
۴- ممکن است فردی در مسائلی یا ابوابی اعلم باشد، اما در مسائل و بابهایی اعلم نباشد. لذا اگر کسی قائل به اعلمیت شد، ظاهراً لازم است تبعیض در تقلید را در اینگونه مسائل بپذیرد، کما اینکه عدهای از افراد به آن تصریح کردهاند.
۵- و آخر اینکه کسانی که قائل به اعملیت هستند، شاید لازم باشد نکته قبل را درباره مجتهد متجزی هم اعمال کنند و بگویند اگر فردی فقط در چند باب قدرت اجتهاد داشت، اما در آنها اعلم از مجتهد مطلق بود، لازم است از او تقلید شود. البته ممکن است تعریف متجزی در این مطلب تأثیر داشته باشد.
آنچه از این مقدمه در ما نحن فیه میخواهم استفاده کنم، این است که یکی از علوم آلی در فقه، داشتن روش اجتهادی یا تقلیدی خاص در تفسیر است. یعنی اگر کسی میخواهد اجتهاد به معنای متعارف بین ما داشته باشد، باید روش خاصی را برای فهم از قرآن که به آن تفسیر خواهیم گفت، داشته باشد و بر اساس آن استنباط کند، نه اینکه گاهی به یک روش برود و گاهی به روش دیگر و خلاصه خلط غیر علمی در روشها داشته باشد. حالا این روش خاص ممکن است ابداعی باشد، یعنی خودش صاحب سبک باشد و ممکن است که به اجتهاد، روش تفسیری دیگری را پذیرفته باشد. اینجا است که اهمیت داشتن روش تفسیر قرآن برای مجتهد معلوم میشود.
اما بخش دوم؛
حالا آمدیم کسی نخواست مجتهد در فروع فقهی شود، اما در سایر علوم مانند، عقاید، تاریخ، حدیث و غیره خواست کار اجتهادی کند، او هم ناگزیر است روش خاصی را برای فهم مطالب قرآنی که در علم مورد نظرش دخیل است، داشته باشد که اینجا هم ممکن است این روش ابتکاری باشد و ممکن است از دیگری وام گرفته باشد که در این صورت دوم هم باید به اجتهاد آن را پذیرفته باشد، نَه بر اساس اتفاق و قضای روزگار، چه برسد به اینکه بیدلیل و بیپشتوانه بخواهد اختلاطی باشد.
اما بخش سوم؛
حتی افرادی هم که نمیخواهند در هیچ زمینهای اجتهادی کار کنند و فقط میخواهند قرآن یا سایر علوم را محققانه پیگیری کنند، خوب است که روش تفسیر مناسبی را به علم انتخاب کنند، نَه اینکه قضا و قدری و بر حسب حادثه، یک روش را پیگیری کنند.
این بخشها را همینطور میتوان ادامه داد و نتیجه همه آنها این است که اگر کسی میخواهد سراغ فهم قرآن برود، در بعضی جاها لازم و ضروری است و در بعضی جاها ترجیحی است که روش فهم قرآن یا همان روش تفسیر قرآن را جدی پیگیری کند.
قرار ما هم در این جلسات، در وهله اول تبیین روش فقهی اینجانب است که طبیعتا از نظر من بهترین روش فهم قرآن و تفسیر آن است و در وهله دوم، نقد و بررسی سایر روشها، خصوصا روش قرآن به قرآن که خصوصا بعد از مرحوم علامه طباطبایی، به روش اصلی و روش حاکم بر حوزههای علمیه ایران شده است.
ممکن است روش مورد نظر حقیر، ابتداء ابداعی و خاص به نظر بیاید، اما باید اعتراف کنم که ریشه در روشهای قبلی دارد، کما اینکه روش مرحوم علامه طباطبایی هم هر چند به نوعی ابداعی است، اما ریشه در روشهای قبلی دارد.پس اینکه میگویم ابداعی به این معنا نیست که تماما جدید است، بلکه به این معنا است که نسبت به روشهای قبلی تفاوتهای مهمی دارد، و الا آن ابداعاتی که در روشهای عرفانی و ذوقی فهم قرآن هست، در این روشها نیست.
با این مقدمه در اهمیت داشتن یا دانستن روش تفسیر قرآن، ابتدا به بررسی سه اصطلاح پرداخته و بحث را ادامه میهیم.
. صلی الله علی محمد و آله